eitaa logo
دانلود
🖤برای‌ امام زمانم چه کنم؟🖤 🚩آیت الله بهجت رحمة‌الله‌علیه: 🔻 استادم سيدعلي قاضي را در خواب ديدم به او گفتم چه چيزي حسرت شما در دنياست كه انجام نداده ايد. ايشان فرمودند: حسرت ميخورم كه چرا در دنيا فقط روزي يك مرتبه ميخواندم. وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند. شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟ امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم. امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟ يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن. زيارت عاشورا بخوانيد تا (ع) در آن لحظه به فريادتان برسد. ... اگر خواستيد قرائت را ترويج كنيد براى ديگران ارسال کنید @emamamm https://eitaa.com/besharat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‌های قرآنی و مذهبی
نحوه ورود اسرای اهل‌بیت به شام در پی فرمان یزید بن معاویه که به واسطه نامه، از عبیدالله بن زیاد خواسته بود تا اسرا را به همراه سرهای شهدا به دمشق انتقال دهد،[۱][۲] عبیدالله دستور داد تا اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) را آماده کرده، درحالی‌که غل‌و نجیر برگردن امام سجاد (علیه‌السّلام) انداخته بودند[۳][۴][۵][۶] و حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به‌مانند اسیران روم و دیلم سوار بر محمل‌های برهنه و بدون پوشش و سایبان کرده‌بودند از شهری به شهری و از منزلی به منزلی حرکت دادند و سپس راهی شام کردند.[۷][۸](فرستادن اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) با چنان وضع رقت باری، چنان قلب ابن عباس را جریحه دار ساخت که او را بر آن داشت تا طی نامه‌ای خطاب به یزید به او اعتراض کرده چنین بنویسد: «بدان که از عجیب‌ترین عجائب در روزگار تو این بود که دختران عبدالمطلب و کودکان خردسالش را مانند اسیر در شام بردی تا به مردم نشان دهی که بر ما چیره شده‌ای و بر ما حکم می‌رانی. به خدا سوگند اگر تو از زخم شمشیر من در امان باشی یقین بدان که روز و شب از دست زخم زبانم آسوده نخواهی بود... -[۹])[۱۰] ۱. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۲. ۲. ↑ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳. ۳. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۴. ۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۲. ۵. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۹. ۶. ↑ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳. ۷. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۷. ۸. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۵۵ - ۵۶. ۹. ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰. ۱۰. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۷۸ - ۷۹. 📚ویکی فقه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستان‌های قرآنی و مذهبی
ورود اهل بیت به شام ✔️ با رسیدن کاروان اسرا به شام، دمشق غرق در شادی و سرور شد. ساکنان شهر به مانند اعیاد بر در و دیوار شهر پرده‌های دیبا آویخته بودند و به یکدیگر تبریک می‌گفتند و زنانشان دف می‌زدند و بر طبل می‌کوبیدند.[۱۱] در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) به شام از یکی از اصحاب پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که می‌گفت: «در راه بیت المقدس به شام رسیدم. در آن جا شهری دیدم پر از درخت با جویبارهای فراوان؛ در و دیوارش با پرده‌های دیبا آذین بسته شده بود و مردم گرم شادی و سرور بودند و زنان نوازنده را دیدم که دف و طبل به دست، می‌نوازند. با خود گفتم گویا اهل شام عیدی دارند که ما نمی‌دانیم. (در همین فکرها بودم که) به گروهی از مردم دمشق برخوردم که مشغول صحبت بودند، پس به آنان گفتم: «آیا شما عیدی دارید که ما نمی‌دانیم؟» گفتند: «پیرمرد؛ به نظر غریب می‌نمایی.» گفتم: «آری؛ من سهل ساعدی هستم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده و احادیث او را می‌دانم.» گفتند: «ای سهل آیا در شگفت نیستی که چرا از آسمان خون نمی‌بارد و زمین اهلش را فرو نمی‌برد؟» گفتم: «مگر چه شده است؟» گفتند: «ای سهل، سر حسین (علیه‌السّلام) را از عراق به هدیه می‌آورند.» گفتم: «عجبا سر حسین (علیه‌السّلام) را می‌آورند و این مردم چنین شادمانی می‌کنند؟ از کدام دروازه وارد می‌شوند؟» گفتند: «از دروازه ساعات.» (برخی از منابع ورود اسراء به شام را از دروازه توماء دانسته‌اند. [۱۲]) هنوز گفتگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرق‌ها یکی پس از دیگری از راه می‌رسند. پس مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی محمل سوار بود. خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما کیستی؟» گفت: «سکینه دختر حسین (علیه‌السّلام)» گفتم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده سخن او را شنیده‌ام» گفت: «ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کنار ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نگاه کنند.» سهل ساعدی می‌گوید: «من خود را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم: «آیا برای تو ممکن است که برای حاجتی که من به تو دارم چهل دینار زر سرخ (چهار صد دینار) بگیری و حاجت مرا بپذیری؟» گفت: «حاجتت چیست؟» گفتم: «این پول‌ها را بگیر و این سر را جلوتر و دور از این زنان ببر.» آن مرد پذیرفت و پول‌ها را گرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد.» [۱۳][۱۴] ۱۱. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۶۰. ۱۲. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۱۲۹ - ۱۳۰. ۱۳. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۶۰ - ۶۱. ۱۴. ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۵، ص۱۲۷ - ۱۲۸. 📚ویکی فقه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستان‌های قرآنی و مذهبی
احتجاج امام سجاد با پیرمرد شامی ✔️ پس از ورود اسرا به دمشق، آنان را وارد مسجد جامع شهر کردند و در کنار پلکان مسجد - جایی که اسرا را برای دیدن مردم نگه می‌داشتند- نگه داشتند و منتظر ماندند تا یزید به آنان اجازه ورود به مجلس بدهد. در این هنگام پیرمردی به آنان نزدیک شد و گفت: «خدای را سپاس که شما را هلاک کرد و مردم را از ستم شما آسوده ساخت و امیرمؤمنان را بر شما چیره ساخت.» امام سجاد (علیه‌السّلام) به آن مرد فرمود: «ای پیرمرد آیا قرآن خوانده‌ای؟» گفت: «بله خوانده‌ام» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «آیا این آیه قرآن را خوانده‌ای؟ «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛ بگو من هیچ پاداشی از شما برای رسالتم در خواست نمی‌کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم).»[۱۵] پیرمرد گفت: «آری آن را خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «خویشان و نزدیکان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ماییم که خداوند دوستی ما را مزد رسالت خویش قرار داده است.» حضرت (علیه‌السّلام) فرمود: «آیا آیه «و ءات ذوی القربی حقه؛ و حق نزدیکان را بپرداز.» [۱۶] را در قرآن خوانده‌ای؟» پیرمرد گفت: «آری آن را نیز خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «ای پیرمرد خویشان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ماییم.» بار دیگر امام (علیه‌السّلام) پرسید: «ای پیرمرد آیا این آیه از قرآن را خوانده‌ای؟ «واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه وللرسول ولذی القربی و الیتمی و المسکین وابن السبیل.... بدانید هر گونه غنیمتی که به دست آوردید، خمس آن برای خدا و برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و برای ذی القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آن‌ها) است...» »[۱۷] گفت: «این آیه را هم خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «بدان که منظور از ذوی القربی در این آیه ما هستیم.» باز امام (علیه‌السّلام) پرسیدند: «آیا این آیه از قرآن را هم خوانده‌ای که «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا، خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت (علیهم‌السّلام) دور کند و کاملا شما را پاک سازد.» »[۱۸] پیرمرد گفت: «این آیه را هم خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «منظور از اهل بیتی که خداوند آنان را از رجس و پلیدی پاک کرد ماییم.» در این هنگام پیرمرد اندکی خاموش شد و درحالی‌که از گفته‌هایش پشیمان شده‌بود، سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «پروردگارا من به پیش‌گاه تو از آن‌چه گفته‌ام و از دشمنی با آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) توبه می‌کنم و از دشمنان خاندان محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از انس و جن بیزاری می‌جویم.» [۱۹][۲۰][۲۱][۲۲] نقل شده که جاسوسان جریان این واقعه را به اطلاع یزید رساندند و او دستور قتل آن پیرمرد را صادرکرد.[۲۳] ۱۵. ↑ شوری/سوره۴۲، آیه۲۳. ۱۶. ↑ اسراء/سوره۱۷، آیه۲۶. ۱۷. ↑ انفال/ سوره۸، آیه۴۱. ۱۸. ↑ احزاب/ سوره۳۳، آیه۳۳. ۱۹. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۳۰. ۲۰. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۶۱ - ۶۲. ۲۱. ↑ ابن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۰۲ - ۱۰۳. ۲۲. ↑ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳ - ۳۴. ۲۳. ↑ ابن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۰۳. 📚ویکی فقه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستان‌های قرآنی و مذهبی
ورود اهل بیت به دربار یزید ✔️ با ورود اسرا به شام یزید بار عام داد.[۲۴][۲۵] به دستور او شامیان مجلس بزرگی که در آن بسیاری از اشراف و اعیان و شخصیت‌های برجسته شام حضور داشتند ترتیب دادند، آن‌گاه یزید در این مجلس نشست و همه بزرگان شام را فرا خواند و پیرامون خود نشاند.[۲۶][۲۷][۲۸] سپس دستور داد تا اسرا را وارد کنند. چون اسرا به در قصر رسیدند، محفر بن ثعلبه -که از سوی عبیدالله بن زیاد مامور انتقال اسرا از کوفه به شام بود-[۲۹][۳۰][۳۱][۳۲] با صدای بلند گفت: «این محفر بن ثعلبه است که مردمان پست نابکار را نزد امیرالمؤمنین آورده‌است!! » امام سجاد (علیه‌السّلام) فرمود: «آن‌کس که مادر محفر زائیده پست‌تر و بدنهادتر است.» [۳۳][۳۴] نقل شده که امام سجاد (علیه‌السّلام) اولین نفر از اسرا بود که بر یزید بن معاویه وارد شد، عمال یزید درحالی‌که دستانش را به گردنش بسته بودند، ایشان را وارد قصر کردند. سپس سایر اسرا و زنان اهل بیت (علیهم‌السّلام) را در‌حالی‌که با ریسمان به‌هم بسته‌بودند، وارد مجلس کردند.[۳۵][۳۶][۳۷][۳۸] پس از ورود اهل بیت (علیهم‌السّلام) به مجلس یزید، امام (علیه‌السّلام) خطاب به او فرمود: «ای یزید تو را به خدا قسم چه گمان می‌بری اگر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ما را چنین به‌بند می‌دید.» [۳۹][۴۰][۴۱][۴۲] نقل شده که فاطمه -دختر امام حسین (علیه‌السّلام) - نیز فریاد زد: «ای یزید آیا دختران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باید چنین به اسیری بروند؟»[۴۳][۴۴][۴۵][۴۶][۴۷][۴۸] پس یزید به ناچار فرمان داد ریسمان را از گردن آنان برداشتند. ۲۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۲. ۲۵. ↑ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۴. ۲۶. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۲. ۲۷. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۶۱. ۲۸. ↑ ابن الجوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۴۲. ۲۹. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۴. ۳۰. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۲. ۳۱. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۹. ۳۲. ↑ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۴. ۳۳. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۹. ۳۴. ↑ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۷۳. ۳۵. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ص۱۱۹ - ۱۲۰. ۳۶. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۶۲. ۳۷. ↑ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۷۳. ۳۸. ↑ ابن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۰۳. ۳۹. ↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۳. ۴۰. ↑ ابن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۰۳. ۴۱. ↑ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۶. ۴۲. ↑ حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۷۹. ۴۳. ↑ مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۳، ص۲۶۸. ۴۴. ↑ دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۳. ۴۵. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۳. ۴۶. ↑ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۶. ۴۷. ↑ حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۷۹. ۴۸. ↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۴۶. 📚ویکی فقه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
تشت طلا در این هنگام خدمتگزاران یزید سر امام حسین (علیه‌السّلام) را در تشتی از طلا قرار دادند،[۴۹][۵۰] و رو به روی یزید نهادند یزید با دیدن سر گفت: «یفلقن هاما من رجال اعزه علینا و هم کانوا اعق و اظلما: سرهایی را شکافتیم از کسانی که عزیز بودند و آن‌ها آزار دهنده تر و ستمکارتر بودند.» [۵۱][۵۲][۵۳][۵۴][۵۵] ۴۹. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۸. ۵۰. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۵۷. ۵۱. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۳. ۵۲. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۵. ۵۳. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۸. ۵۴. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۹. ۵۵. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۵۷. 📚ویکی فقه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا