🌕 علت مقام معنوی حضرت عبدالعظیم(ع)
🔵 از شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط) نقل شده است که :
🔴 حضرت عبدالعظیم را در عالم معنا زیارت می کند و از او می پرسد: از کجا به این مقام رسیدید؟ ایشان پاسخ می دهد: از راه احسان به خلق. از قرآن، نسخه برداری می کردم و آن نسخه ها را در اختیار مردمی که طالب آنها بودند، می گذاشتم و دستْمزد ناچیزی نصیبم می شد که آن را احسان می کردم.
📚 کیمیای محبّت ص ۲۱۰
8.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | زیارت حضرت آیتالله خامنهای از حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی (علیهالسلام)، امامزاده حمزه و امامزاده طاهر(علیهماالسلام) و علمای مدفون در شهرری
🌷 بازنشر به مناسبت ولادت حضرت #عبدالعظیم_حسنی علیهالسلام
📥 سایر کیفیتها👇
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=50053
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام
خبر امام رضا (ع) از حوادث آینده و تحقق آن
✅ یکی از اصحاب حضرت رضا (ع) میگوید: درآنسالی که هارون به مکه رفت، حضرت رضا (ع) نیز به قصد حج از مدینه خارج شد، در مسیر راه در جانب چپ جاده، به کوهی رسید، که نام آن کوه (فارع) بود، حضرت رضا (ع) فرمود: (بناکننده ساختمان در این کوه و ویرانکننده آن کشته میشود و قطعهقطعه میگردد).
ما نفهمیدیم که منظور حضرت رضا (ع) چیست، هنگامی که حضرت رضا (ع) از آنجا به سوی مکه رفت، کاروان هارون به آنجا رسید و در آنجا بار انداخت، (جعفر برمکی) (شخصیت برجسته دربار هارون) که در آن کاروان بود، بالای کوه رفت و دستور داد در آنجا ساختمانی بنا کنند.
سپس کاروان به سوی مکه رهسپار شدند، پس از مراسم حج هنگام مراجعت، وقتی که کاروان هارون به پای کوه (فارع) رسیدند، جعفر برمکی بالای آن کوه رفت و دید طبق دستور قبلی، ساختمان ساخته شدهاست، دستور داد آن را ویران نمودند.
✳️ هنگامی که کاروان هارون به بغداد بازگشت (بر اثر خشم هارون بر برمکیان، زندگی برمکیان تارومار شد، عدهای از آنها کشته و عدهای دربهدر شدند) جعفر برمکی کشته شد و بدنش را قطعهقطعه نمودند (300)بهاینترتیب خبر امام رضا (ع) از حوادث آینده تحقق یافت.
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام
معجزه از امام رضا (ع)
✅ ابراهیم بن موسی میگوید: از امام رضا (ع) طلب داشتم و اصرار و پافشاری میکردم که طلب مرا بدهد و آن حضرت از من مهلت میخواست و وعده میداد.
♻️ روزی آن حضرت به استقبال والی مدینه میرفت، من همراهش بودم، وقتی که نزدیک قصر فلان رسید، در آنجا در سایه درختها فرود آمد، من هم در آنجا پیاده شدم و غیر از ما کسی در آنجا نبود، به امام رضا (ع) عرض کردم: (قربانت گردم، عید نزدیک است و به خدا که من پولم ته کشیده، طلب مرا بده).
حضرت رضا (ع) با تازیانه اش، محکم زمین را خراش و شیار داد، سپس دست برد و از لای آن شیار، شمش طلائی را درآورد و به من داد و فرمود: (این را ببر و از آن بهرهبرداری کن و آنچه که دیدی مخفی کن). (301)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام
کرامتی از امام رضا (ع)
✅ عصر حضرت رضا (ع) بود، (حسین بن عمر) میگوید: من قبلا در مذهب واقفی بودم (یعنی معتقد بودم که امام کاظم (ع) زنده است و امام قائم (ع) میباشد و بعد از او دیگر امامی نیست) در همان زمان به حضرت رضا (ع) رسیدم، قبلا پدرم از پدر او (امام کاظم) هفت مسأله پرسیده بود که امام کاظم شش مسأله را جواب داده بود و به هفتمین مسأله جواب ندادهبود، من با خودم گفتم: (به خدا همان هفت مسأله را باید از حضرت رضا (ع) بپرسم، اگر پاسخ گفت، دلالت بر صدق امامتش میکند).
💹 من مسائل را از امام رضا (ع) پرسیدم، آن حضرت نیز جواب شش سؤال را همانند جواب پدرش بدون کم و کاست داد، ولی از جواب سؤال هفتم، خودداری کرد، (هفتمین سؤال این بود که) پدرم به پدر حضرت رضا (ع) گفته بود: (من در روز قیامت در پیشگاه خدا شکایت و احتجاج می کنم که تو می گویی (برادر بزرگت) عبدالله افطح امام نیست.
آن حضرت دستش را بر گردنش نهاد و فرمود: (آری در قیامت در پیشگاه خدا در این مورد بر ضد من احتجاج کن، هر گناهی داشت آن را به گردن می گیرم).
هنگامی که با حضرت رضا (ع) خداحافظی کردم، آن حضرت به من فرمود: (هر کس که شیعه ما است هنگام بلا و بیماری، صبر و استقامت کند، پاداش هزار شهید برای او نوشته میشود.)
✳️ من با خود گفتم، یعنی چه؟ سخنی درباره بیماری و بلا در میان نبود تا آن حضرت چنین بفرماید، ولی وقتی که رفتم در بین راه به بیماری (عرق المدینی) مبتلا شدم (یعنی ریشهای در پای من بیرون آمد) درد شدید این بیماری، بسیار طاقت فرسا بود، سال بعد در سفر حج، به حضور امام رضا (ع) رسیدم و جریان را گفتم، هنوز اندکی از درد پا باقی ماندهبود، به حضرت رضا (ع) عرض کردم: (قربانت گردم، دعای دفع بلا بخوانید) من پایم را دراز کردم، فرمود: (این پایت باکی ندارد، پای سالمت را نشان من بده).
من پای دیگرم را به حضرت نشان دادم، آن بزرگوار دعای تعویذ خواند، وقتی بیرون رفتم، طولی نکشید که آن ریشه بیرون آمد و دردش اندک گردید. (302)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm