eitaa logo
دفاع مقدس
398 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
881 ویدیو
248 فایل
💠 نیم نگاهی به رویدادهای دفاع مقدس 🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
مشاهده در ایتا
دانلود
صادق_آهنگران_روضه_و_مناجات_در_مسجد.mp3
5.29M
⏳ دوران #دفاع_مقدس | #سال_64 📢 صوت| روضه و نجوای حاج #صادق_آهنگران 🌷شب جمعه و قبل از خواندن دعای کمیل در مسجد شهر #فاو 🔹 #عملیات_والفجر_8 🆔 @Defa_Moqaddas
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم| لحظاتی با رزمندگان اسلام ⏳ دوران 🆔 @Defa_Moqaddas
🍉 ماجرای آن هندوانه 💠 خاطره ای از یک رزمنده قدیمی ⏳ تیر یا مرداد سال 60 در جبهه جنوب بودیم. بچه‌های گروه ما در روستای بردیه یا ده ماویه مستقر بودند و هوا هم به شدت گرم به خصوص پشه ها که دائم نیش می زدند و امان را از ما بریده بودند. در آن زمان یکی از برادران اعزامی به نام فتاحیان بما ملحق شده بود. در یکی از روزهای گرم دم غروب بود که من و شهید نجم السادات دیدیم فتاحیان یک هندوانه تقریبا ده کیلویی را داخل تانکر آب در حیاط گذاشت و آجری هم رویش قرار داد که ته تانکر بماند و صبح که خنک شد بخورد. ناگفته نماند ما شبها از بس پشه ها نیش می زدند بیدار می ماندیم و روزها در گرمای آفتاب می خوابیدیم. تقریبا نزدیک اذان صبح که همه خواب بودند، هوس کردیم شیطنتی بکنیم که یادگار بماند. من و نجم السادات به سراغ هندوانه رفتیم و دستی به سر و رویش کشیدیم. هندوانه خنک شده بود و نمی شد ازش گذشت. آن را به دو قسمت مساوی تقسیم كردیم تا عدالت را هم رعایت کرده باشیم. مظلومانه و در تنهایی آن را خوردیم و به همان صورت قبل در تانکر قرار دادیم. 😅 فتاحیان برای نماز صبح بیدار شد و بعد از خواندن نماز با سرعت به طرف تانکر آب رفت و با عجله هندوانه را در آورد که آب تمام هیکلش را خیس کرد. آنقدر عصبانی شده بود که ژ 3 را برداشت و شروع به تیراندازی هوایی کرد تا عصبانیتش فروکش کند. همه وحشت زده از خواب پریدند و فکر می کردند عراقی ها حمله کرده اند فتاحیان تا دو هفته پیگیر قضیه بود و ما هم وقتی او را می دیدیم جرأت اعتراف پیدا نمی کردیم. هیجده سال بعد، یعنی در سال 78 در سالن غذاخوری نیرو زمینی ناهار می خوردم که دیدم یک چهره آشنا توی صف ایستاده، او را شناختم. همان فتاحیان بود. جلو رفتم و برای باز کردن سر صحبت گفتم، شما فلانی نیستی؟ نگاهی به من کرد و گفت بله خودمم و بعد در آغوش گرفتم و کنار هم نشستیم. بعد از احوالپرسی گفتم یادت هست 18 سال پیش در سوسنگرد هندونه تو را خوردند و دم برنیاوردند. گفت راستش را بخواهی هنوز هم تو فکرم که چه کسی آن را خورد! سر و سینه را بالا گرفته و نفس عمیقی کشیدم و با اعتماد به نفسی که کسب کردم، گفتم، راستش من بودم و شهید نجم السادات که این کار را کردیم. ابتدا کمی نگاهم کرد و در حالی که منتظر هر عکس العملی بودم بلند بلند زد زیر خنده و گفت حلالتون، حلالتون نفس راحتی کشیدم و بعد از 18 سال خواب آن شب راحتی رفتم. @Defa_Moqaddas
💠 خاطره ای از حاج احمد متوسلیان، فرمانده تیپ27محمدرسول الله(ص) 🔹همه در میان میدان صبحگاه جمع بودند. مراسم صبحگاه را خیلی بی حال انجام می دادند. درهمین حین حاج احمد که از دور به بچه ها نگاه می کرد سری تکان داد و پشت تریبون رفت و گفت: "ببینید برادرا! من اینجور صبحگاه را قبول ندارم باید یه فکر اساسی کرد تا در تیپ ما یه صبحگاه درست و حسابی انجام بشه" ▫️بعد همه را به خط کرد و حاج همت را در راس ستون قرار داد و گفت: "حالا دور میدون صبحگاه بدوید تا من یه فکری به حالتون بکنم." همه با شناختی که از حاج احمد داشتیم می دانستیم که رس همه مان را می کشد. 🔸نیم ساعتی دویدیم. خسته که شدیم حاج احمد ما را کنار زمین گل آلودی نگه داشت. بعد به سراغ حسین قجه ای که نفس نفس می زد و عرق می ریخت رفت و بدون مقدمه او را بغل کرد و در میان گل ها انداخت. حسین هم شروع کرد در میان گل ها به سینه خیز رفتن. 🔺سپس سراغ رضا دستواره رفت و دستواره با دستپاچگی گفت: حاج آقا! اجازه بدید روی زمین صبحگاه سینه خیز برم. - هنوز جمله دستواره تمام نشده بود که حاج احمد او را به وسط گل ها پرت کرد. او هم شروع به سینه خیز رفتن کرد. ▪️بعد از آن به سراغ حاج همت رفت. یکی از بچه ها گفت: "اگه تونست اینو بخوابونه حسابه!" - زمزمه ها داشت بالا می گرفت که حاج احمد در برابر چشمان از حدقه بیرون زده ما او را روی زمین انداخت و پایش را روی شکم همت گذاشت و خیلی محکم گفت: "یالله برو!" همه حساب کار دستمان آمد. 🔹ناگهان دیدم که خود حاج احمد هم پرید وسط گل ها و شروع کرد به سینه خیز رفتن. بعد از این کار، حاجی همه نیروها به میان گل و لای رفتند و شروع کردن به سینه خیز رفتن!! --(راوی: مجتبی احمد صالحی پور –برگرفته از کتاب: "می خواهم با تو باشم") @Defa_Moqaddas
خودشان را به آب و گِل زدند تا کشتیِ انقلاب و نظام به گِل ننشیند! @Defa_Moqaddas
صادق آهنگران-روز رفتن به میدان جنگ است.mp3
6.34M
⏳ دوران 📢 صوت| شعر حماسی حاج 🌴 روز رفتن به میدان جنگ است ☘ ای دلیران نه گاه درنگ است 🆔 @Defa_Moqaddas
⏳ دوران #دفاع_مقدس 📷حاج #صادق_آهنگران 🆔 @Defa_Moqaddas
📷 رزمندگات تیپ 44 قمر بنی هاشم(ع) ⏳ دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷شهید حاج اسماعیل فرجوانی، فرمانده گردان کربلا 🔹متولد سال ۱۳۴۱ در خانواده اي مؤمن و متعهد. کودکي را با تحصيل و انس با قرآن و جلسات مذهبي در کنار خانواده گذراند. دوران تحصيل متوسطه او همزمان بود با ماه هاي پاياني دوران ستم وخفقان پهلوي. عشق وعلاقه زياد اسماعيل به امام خميني و شناخت اهداف مقدس امام، او را به صحنه مبارزه با حکومت پهلوي کشاند. هجوم ساواک و نيروهاي نظامي شاه و فرار او به همراه کتابهاي مذهبي, اولين درگيري مستقيم او بود. با پيروزي انقلاب اسلامي به کردستان رفت و دوشادوش پاسداران و بسيجيان به مبارزه با اشرار و ضد انقلاب پرداخت تا آغاز جنگ تحميلي ارتش عراق بر عليه کشورمان باعث شد، خانواده فرجواني وارد جنگ شوند. او و برادرش در جبهه ها و حضور داشتند، د ر حاليکه مادر، پدر و خواهرش در پشت جبهه، فعاليتهاي زيادي را در کار پشتيباني از رزمندگان انجام مي دادند. سال ۱۳۶۰ در روز ولادت امام حسين (ع) و روز پاسدار ازدواج کرد. بعداز ازدواج به جبهه خرمشهر رفت او در عمليات گوناگون از شکست محاصره آبادان گرفته تا عمليات کربلاي ۴ که در سال ۱۳۶۵ انجام شد حماسه هاي بي نظيري به يادگار گذاشت. در اين مدت اسماعيل هشت بار مجروح شد. در عمليات بدر دست راستش قطع شد اما او باز هم پس از بهبودي در جبهه ماند. دي ماه سال ۱۳۶۵ موعد انجام عمليات کربلاي چهار بود، اسماعيل در اين عمليات با گردان کربلا کارهاي فوق العاده اي انجام داد که فقط از اسطوره ها ساخته است . 🔸اسماعيل در اين عمليات، پس از سالها مجاهدت و تلاش در راه اعتلاي اسلام ناب محمدي و اقتدار ايران بزرگ، مورد اصابت تير دشمن قرار گرفت و پيکر مطهرش در آن سوي آبهاي اروند رود باقي ماند . —فرازی از وصیت نامه شهید: از شهادت من هيچ نگراني به خود راه ندهيد، و کاري به هيچ کس و هيچ چيز نداشته باشيد؛ اساس رضايت و خوشنودي خداست، هميشه در راه خدا قدم بگذاريد و توکلتان به توسلتان به ائمه اطهار (ع) باشد و به آينده اسلام فکر کنيد که اساس حفظ اسلام است، به همگي وخانواده توصيه ي اتحاد، دوستي و محبت بين يکديگر را مي کنم. در راه خدا حرکت کنيد. 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷شهید حاج اسماعیل فرجوانی، فرمانده گردان کربلا - رزمندگان خطه جنوب 🆔 @Defa_Moqaddas
خاطره گویی شهید اسماعیل فرجوانی.mp3
1.71M
⏳ دوران #دفاع_مقدس 📢 صوت| خاطره گویی شهید حاج اسماعیل فرجوانی، فرمانده گردان کربلا 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم|دلخوشی‌های شهید: 🌸دل گرفتن از مَنال و منزل و بستر خوش است 🍀عزم میدان کردن و لبیک بر رهبر خوش است 🌼های و هوی زندگانی را رهاندن، دل گرفتن 🌿 هم‌رکاب کاروان عشق در سنگر خوش است 🆔 @defa_moqaddas