eitaa logo
دفاع مقدس
382 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
881 ویدیو
248 فایل
💠 نیم نگاهی به رویدادهای دفاع مقدس 🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓امروز ۲ شهریور ۱۳۹۷ [ ۱۲ ذی‌الحجه ۱۴۳۹ ] مصادف است با: 💢 ۴۰۴۸۶۷ اُمین روز غیبت امام عصر (عج) 🔴 ۱۳۱۹۰ اُمین روز اسارت بدست رژیم صهیونیستی.. ❌ ۸۰۵۵🔻روز تا نابودی کامل ✡ 💠 و همچنین مصادف است با : 🔸شهادت مبارز انقلابی سید علی اندرزگو (۱۳۵۷ ه.ش) 🔹شهادت حمید قلن‌بُر (۱۳۶۰ ه.ش) 🔸شهادت قاسم علی یاری (۱۳۶۱ ه.ش) 🔹شهادت علی اصغر عرب، سید کاظم کاظمی معاون اطلاعات کل سپاه (۱۳۶۴ ه.ش) 🔸شهادت غلامحسین منصوری، عباد زارعی (۱۳۶۶ ه.ش) 🔹شهادت علی اکبر رضایی نودهی (۱۳۶۹ ه.ش) 🔸شهادت رضا فلاح قارنسرائی (۱۳۷۷ ه.ش) @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | بازدید شهید محمود کاوه از میدان صبحگاه لشکر ویژه شهدا - چند ماه بعد از عملیات بدر ⏳بهار سال۱۳۶۴ پادگان لشکرویژه شهدا (کردستان) 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷شهید محمود کاوه، فرمانده مومن و دلاور لشکر ویژه شهدا (کردستان و آذربایجان غربی) - دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | مستند کوتاه و دیدنی از شهید ، فرمانده سپاه و فرماندار پاوه، فرمانده سپاه کردستان، موسس تیپ شهدا 🆔 @Defa_Moqaddas
حسین فخری- بيا اي يوسفِ زهرا-س.mp3
3.86M
📢صوت| مرثیه‌سرایی در فراق امام زمان (عج) 🌸 با صدای 🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢صوت| مرثیه‌سرایی در فراق امام زمان (عج) 🌸 با صدای (مداح رزمندگان - دوران ) 🆔 @Defa_Moqaddas
باز، صبح آمد و من غرق نشاطم؛ یک روز دگر با شِکَرِ یاد شما چای بنوشم... @defa_moqaddas
📷 بازدید آیت الله خامنه ای از جبهه - دوران #دفاع_مقدس @Defa_Moqaddas
🌸 همچو گل ☀️ کز دیدنِ خورشید می خندید به صبح ... 💕 قلب من در هوسِ خنده تو غرقِ نیاز است هنوز .. 🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم| جشن میلاد معصومین علیهم السلام - دوران #دفاع_مقدس 💠 مقر تاکتیکی لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب(علیه‌السلام)- گردان سیدالشهدا(ع) 🆔 @Defa_Moqaddas
🌈 یکرنگی آسمان درست شبیه شما بود ... #مردان_بی_ادعا 🆔 @Defa_Moqaddas
📷 نیروهای گردان رسالت - رزمندگان بروجن و لنجان - قبل از عملیات والفجر۴ (مهر سال ۱۳۶۲) 🌷شهیدان سید عظیم حسینی و شهید محمدرضا مکتبی نیز در تصویر دیده می شوند 🆔 @Defa_Moqaddas
⏳ شهریور 1377 -شهادت سیداسدالله لاجوردی مبارز زمان شاه و دادستان انقلاب 📷 عیادت شهید لاجوردی از مجروحین جنگ و بوسه بر دست یکی از رزمنده های بستری در مرکز درمانی- #دهه_60 🆔 @Defa_Moqaddas
🗓امروز ۵ شهریور ۱۳۹۷ [ ۱۵ ذی‌الحجه ۱۴۳۹ ] مصادف است با: 💢 ۴۰۴۸۷۰ اُمین روز غیبت امام عصر (عج) 🔴 ۱۳۱۹۳ اُمین روز اسارت بدست رژیم صهیونیستی.. ❌ ۸۰۵۲🔻روز تا نابودی کامل ✡ 💠 و همچنین مصادف است با : 🔹ولادت شهید غلام‌محمد نیک عیش، مسوول محور طرح و عملیات لشکر ویژه شهدا (۱۳۳۴ ه.ش) 🔹شهادت غلامرضا عباس قلی‌زاده کاشی مسوول اطلاعات عملیات سپاه سقز در کمین ضد انقلاب (۱۳۶۰ ه.ش) 🔸شهادت علی اصغر گرجی اریمی (۱۳۶۲ ه.ش) 🔹شهادت نعمت‌الله کاظمی (۱۳۶۳ ه.ش) 🔸شهادت مهدی عنایتی ارزفونی، احمد خواجه (۱۳۶۴ ه.ش) 🔹شهادت ماشاالله یتیمیان آرانی (۱۳۶۷ ه.ش) 🔸شهادت سردار جانباز اکبر آقابابایی (۱۳۷۵ ه.ش) @Defa_Moqaddas
📷 #اوایل_جنگ - رزمندگان سپاه خرمشهر 🔹جعفر کازرونیان، جواد کازرونیان، هادی کازرونیان، سیدرسول بحرالعلوم 🌷...و شهید مجید خیاط زاده (سمت راست تصویر) 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷خاطره‌ای از یک شهید زرتشتی 🔹از نماز نخواندنش، آن هم در اول وقت که همه‌ى بچه‌ها به امامت روحانى گروهان مشغول اداى آن بودند باید حدس مى‌زدم که مسلمان نیست، ولى هیچ وقت چنین برداشتى به ذهنم خطور نکرد. مخصوصا این که سه روز پیش هنگام خواندن زیارت عاشورا دیده بودم که او نیز پشت خاکریز و کمى دورتر از بچه‌ها، زنگار دل به آب دیده شستشو مى‌کرد. بعد از نماز به طرف او رفتم و سلام دادم. احوالپرسى گرمی کردیم و با هم روى چمن‌هاى بهارى که از شدت گرما خیلى زود پاییزى شده بودند نشستیم . حس کنجکاوى وادارم مى‌کرد تا بپرسم چرا نماز نمی‌خوانى؟! اما نجابتى که در سیمایش مى‌دیدم‌، این اجازه را به من نمی‌داد. پرسیدم: چند وقت است که در جبهه‌اى‌؟ ▫️ دو ماه مى‌شود. از کجا اعزام شدى‌؟ ▫️ یزد. مى‌توانم بپرسم افتخار همکلامى با چه کسى را دارم‌؟ ▫️ کوچیک شما اسفندیار. اسم قشنگى است، به چه معنى است؟ ▫️ اسفندیار یک اسم اصیل ایرانى است به معنی: داده‌ی مقدس. وقتى دیدم این گونه سلیس و روان حرف مى‌زند، من نیز از سدّى که حیا برایم ساخته بود، گذشتم و خیلى رک و پوست کنده پرسیدم: چرا نماز نمى‌خوانى؟ ▫️نماز؟ نماز چیز خوبى است. گفت و گوى خدا با انسان است. کى گفته که من نماز نمى‌خوانم؟ خودم دیدم که نخواندى. خنده‌ى ملیحى کرد و گفت: ▫️یکبار که دلیل نمى‌شود. ولى بچه‌ها مى‌گفتند همیشه موقع نماز خواندن به بهانه‌هاى مختلف از آنها دور مى‌شوى. ▫️راست می‌گویند. ولى دلم همیشه با بچه‌هاست . چگونه؟ ▫️ از طریق عشق به وطن . در احادیث اسلامى خواندم که "حب الوطن من الایمان" من به وطنم عشق می‌ورزم و مطمئنم همین ایمان، نقطه‌ى اتصال محکم من و بچه‌هاست . صحبت‌هاى ما گل انداخته بود که مهرداد، امدادگر گروهان صدایم کرد که براى گرفتن دارو به بهدارى برویم. از اسفندیار خداحافظى کردم و او نیز در حالى که دستانم را محکم می‌فشرد گفت: "بدرود " در طول مسیر آنقدر به حرفهایش فکر می‌کردم که دو بار نزدیک بود فرمان آمبولانس از دستم خارج شود و با "چیکار می‌کنی" مهرداد به خود مى‌آمدم. در برگشت به مقر از سکوت آنجا فهمیدم که نیروها رفته‌اند. پرس و جو کردم و گفتند گروهان آنها براى تحویل خط قلاویزان به سوى مهران رفته است. از مسؤول تعاون پرسیدم: این گروهان از کجا آمده بود؟ ▫️ تهران ولى او به من می‌گفت از یزد آمده‌ام. ▫️کى؟ یکی از بسیجى‌ها. ▫️ نه، این‌ها همه از تهران آمده‌اند. نشانى‌اش چى بود؟ ▫️ مى‌گفت اسمم اسفندیار است . مسؤول تعاون فورا لیست اسامى گروهان را گشود و دنبال اسم اسفندیار گفت: ▫️ راست گفته، ساکن یزد است. اما چون دانشجوى دانشگاه تهران بوده، از تهران اعزام شده ... دانشجو. ▫️بله‌. چه رشته‌اى؟ ▫️ چه مى‌دانم. حالا مسأله براى من پیچیده تر شده بود. به کسى نمى‌گفتم، اما با خودم کلنجار مى‌رفتم که چرا دانشجوى بسیجى نماز نمى‌خواند؟! این فکر همیشه با من بود و هر وقت محلى را که من و او نشسته بودیم مى‌دیدم، به یادش مى‌افتادم. مدت‌ها گذشت تا این که یک روز صبح ساعت 5 با بى‌سیم اعلام کردند که فورا آمبولانس بفرستید. با مهرداد به سوى خط رفتیم، تا جایى که مى‌توانستیم با آمبولانس رفتیم و وقتى دیدیم دیگر نمى‌توانیم، گوشه‌اى پارک کردیم. من برانکارد را و مهرداد جعبه‌ى کمک‌هاى اولیه را گرفتیم و به راه افتادیم. به بالاى قله رسیدیم و فرمانده گروهان با دیدن ما در حالى که نفس نفس مى‌زد، گفت: عجله کنید. چى شده‌؟ ▫️ خمپاره دقیقا خورد روى سنگر و سه نفر شدیدا مجروح شدند. به سوى سنگر رفتیم و دیدیم بچه‌ها آخرین نفر را از زیر آوار بیرون مى‌کشند. کمى نزدیک‌تر شدیم، دو بسیجى را دیدیم که تمام صورتشان غرق خون بود. مهرداد بالاى سرشان دو زانو نشست که نبض‌شان را بگیرد و هر بار با "انا لله و انا الیه راجعون" گفتنش مى‌فهمیدم که شهید شده‌اند. سومى نیز شهید شده بود. مسؤول تعاون گروهان آمد تا نام و نشانى آنها را از روى پلاکى که بر گردن داشتند شناسایى و بنویسد. با دیدن نام اسفندیار خشکم زد. جلوتر رفتم و خواندم : "اسفندیار کى‌نژاد، دانشجوى سال سوم پزشکى، ساکن یزد، دین زرتشتی... " چفیه را که مهرداد روى او انداخته بود از صورتش کنار زدم و احساس کردم با همان خنده‌ى ملیح که به من گفته بود: "یکبار که دلیل نمى‌شود" جان داد. وقتى او را در کنار دو بسیجى دیگر دیدم به یاد آن حرفش افتادم که مى‌گفت: "به وطنم عشق مى‌ورزم و مطمئنم همین ایمان‌، نقطه‌ى اتصال من و بچه‌هاست " آرى این چنین بود. کنار سرش نشستم و به رسم مسلمانان برایش فاتحه خواندم و در حالی که چفیه را روی صورتش می‌کشیدم، گفتم : "داده مقدس! در راه مقدسی هم رفتی، بدرود " ➖ (حمزه خلیلی واوسری) 🆔 @Defa_Moqaddas
🔹جایی که حاج احمد گریست💦 🔸 منطقه به دليل وضعيت خاص جغرافيايي و دارا بودن ارتفاعات مختلف، براي ما اهميت ويژه اي داشت. يک سلسله از کوه هاي منطقه که در خطوط مزري بود، در اختيار عناصر بود و همين امر موجب شده بود تا ارتباط آن ها با حزب بعث به سهولت انجام پذيرد. در جلسه اي با حضور ، شهيد ، شهيد ، شهيد ، شهید تصميم گرفته شد طي عملياتي اين ارتفاعات را از لوث وجود عناصر "رزگاري" پاکسازي کنيم. طرح عمليات ريخته شد و خوشبختانه توانستيم عمليات را با موفقيت به انجام رسانديم و بر ارتفاعات مسلط شديم. و بر روي يکي از ارتفاعات پايگاهي ايجاد کرده بوديم. ▪️ به اتفاق يکي از با دوربين در حال کنترل و تحرکات دشمن بوديم که متوجه شديم يک نفر مقداري بار را بر دوش گذاشته و يک گالن بيست ليتري را هم در دست دارد و به طرف پايگاه مي آيد. وقتي نزديک تر شد متوجه شديم جاويد الاثر است که مقداري خرما و نفت را از يک فاصله دور بر دوش گرفته بود تا براي رزمندگان مستقر در پايگاه بياورد. به استقبالش رفتيم و خواستيم بار را از دوشش پايين بياوريم و خودمان حمل کنيم، اجازه نداد. علت را از او سوال کرديم، گفت: ▫️من دارم وظيفه ام را انجام مي دهم. وقتي وارد پايگاه شد، بعد از احوالپرسي و روبوسي با رزمندگان به شدت گريست. ابتدا تصور کرديم مشکلي پيش آمده است. وقتي از او سوال کرديم چرا گريه مي کني؟ گفت: ما در مريوان داخل شهر هستيم و از امکانات بيشتري استفاده مي کنيم ولي شما بر روي خاک مي خوابيد، آن هم در کوه دور افتاده بدون هيچ نوع امکاناتي! خدمت واقعي را شما انجام مي دهيد. خدمت ما و شما هيچ وقت با هم قابل مقايسه نيست. او را دلداري دادم و گفتم: شما در آنجا بهتر مي توانيد خدمت کنيد، ما هم در اينجا! بنا بر اين هر دو گروه جز رضاي حق و خدمت به مردم نيست. (نقل از: "محمدصالح عبدی" همرزم شهید ، از پیشمرگان کُرد مسلمان) 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷شهید #عثمان_فرشته از پیشمرگان کُرد مسلمان و از مسئولین تحت امر حاج احمد متوسیان در سپاه مریوان ⏳ آبان ماه 1359 - سروآباد - مریوان 🆔 @Defa_Moqaddas
⏳6 شهریور 1361- سالروز شهادت سردار بزرگ سپاه اسلام،ناصر کاظمی 🌷شهید ناصرکاظمی، 🔹...تا پیش از انقلاب دانشجو بود و همزمان عضو یکی از تیم های معروف فوتبال تهران. او فوتبال را تحت مربیگری پرویز دهداری پی می گرفت. با پیروزی انقلاب عضو سپاه شد. ناآرامی‌های غرب کشور موجب گردید کاظمی راهی این دیار شود. در دی ماه 58 به پاوه رفت و مدت دو سال همزمان فرمانداری شهر و فرماندهی سپاه را به عهده داشت. در آن زمان اغلب شهرهای کردستان در تصرف ضد انقلاب بود. قصد آنها اعلام خودمختاری و جدا کردن این خطه از میهن اسلامی بود. در ناحیه مرزی اورامانات، تمام منطقه در اختیار گرهک ها بود جز شهر پاوه. شهید کاظمی به لحاظ حساسیت منطقه به طور دائم در عملیات حضور داشت و در عین حال به امورات شهر رسیدگی می کرد از این رو فعالیت او شبانه روزی بود. سلوک و مردمداری او چنان دل های اهالی کردنشین را جذب کرده بود که مردم به او عشق می ورزیدند. کاظمی دارای خصوصیات و ویژگی هایی بود که او را از دیگران ممتاز می کرد. او با رفتار و منش خود تبدیل به الگو و اسوه ای درخشان شده بود. تاسی به منش و سلوک فردی و اجتماعی او می تواند برای همگان به ویژه دولتمردان، مسئولین و کارگزاران نظام اسلامی و نیز نسل جوان کنونی و نسل های آینده راه گشا باشد. ا▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 خاطره ای از شهید کاظمی: ⏳در سال 59 شهید رجایی نخست وزیر بمنظور بررسی مسائل منطقه بدون اطلاع قبلی به اتفاق استاندار وقت کرمانشاه(باختران) شهید مجید حداد عادل به منطقه اورامانات می رود. او و هیات همراهش به پاوه می روند و با ورود به شهر سراغ فرماندار را می گیرند. می گویند، فرماندار در شهر نیست و برای انجام عملیات عازم منطقه شده است. آن روز عمليات مهم « شمشير» توسط کاظمی و نیروهایش انجام گرفته بود كه در نتیجه تعدادي از نيروهاي عراقي به اسارت رزمندگان در آمده بودند. شهید رجایی چاره ای ندید جز آن که انتظار بکشد تا فرماندار از منطقه باز گردد. با بی‌سیم اطلاع می دهند که نخست وزیر به پاوه آمده، لذا فرماندار پس از هدایت عملیات زودتر خود را به پاوه رساند. وقتی با شهید رجایی برخورد کرد شلوار كُردي و بلوز ورزشي بر تن داشت و كلاهی كاموایی بر سر! 💦حاضران با دیدن لب های خشکیده کاظمی که دو روز تمام در کوه ها، هدایت نیروها را به عهده داشت، اشک از چشمانشان جاری شد. گريه آنها براي سادگي و خلوص فرماندار و فرمانده بود. رجایی با دیدن ناصرکاظمی، او را گرم در آغوش گرفت و از وی تمجید نمود و گفت: — "مسئولین ما باید همیشه چون فرماندار پاوه در خط مقدم حضور داشته باشند!" @Defa_Moqaddas
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | روایت مردم بومی اورامانات و پاوه از شهید ، فرمانده شجاع و خَدوم سپاه کردستان 🌷شهید ناصر کاظمی خدمتگزار واقعی مردم بود 💠 سردار سپاه، @Defa_Moqaddas
🔴 شهید مجید حداد عادل، استاندار وقت کرمانشاه 🔹 درجمع مردم و مسئولین پاوه سخن می‌گوید ✅ در تصویر، ناصرکاظمی، فرماندار پاوه و فرمانده سپاه 🔺 و نیزشهید همت، معاون فرهنگی سپاه پاوه نیز دیده می شوند @Defa_Moqaddas
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | روایت مردم بومی کردستان از شهید ناصرکاظمی 🔴 او در برابر دشمنان، سختگیر و نسبت به مردم مهربان بود! @Defa_Moqaddas