💠 #در_خاك_دشمن_اسير_عراقى_گرفتيم!
🔹وارد شهر سیروان عراق شدیم، شهر پر از آتش دود بود. عده ای از مردم شهر که غالباً زن و بچه و با لباس محلی کُردی بودند کنار دیوارها و درب خانه ها ایستاده بودند. خیلی ها گریه می کردند و تعدادی هم بِرُّ و بِر ما را نگاه می کردن مثل اینکه می دانستند ما با آنها کاری نداریم. برای اولین بار بود در طول مدت حضور در جبهه، چنین صحنه ای را می دیدم.
🔸 خیلی آرام و با احتیاط از کنار آنها عبور کردیم، واقعاً بد وضعی بود؛ نمی دونستیم باید چیکار کنیم. هر لحظه احتمال می رفت دربِ خانه ای باز شود و ما را به رگبار ببندند و از طرفی هم نمی شد به خانه هايى که مردم شخصی کنار آن ایستاده یا داخل خانه بودند شلیک کنیم.
▪️وسط جاده، تعدادی عراقی را در حال فرار دیدیم، برای اینکه از مردم دور شویم یا بهتر بگویم از آن وضع خوفناک نجات پیدا کنیم؛ بهترين راه، فرار به سمت عراقی های در حال فرار بود. کمی که از خانه ها دور شدیم شروع به تیراندازی کردیم. تعدادی از عراقی های در حال فرار، کشته و زخمی شدند و اما مهم تر از این، مهمات ما هم تمام شد! در همان لحظه چند عراقى....
▫️....در همان لحظه چند عراقی دستشان را به علامت تسلیم بالا بردند، مانده بودم چه کار کنم. کمی سمت چپ و راستم را نگاهم کردم تا لااقل یک نفر را پیدا کنم که مسلح باشد یا اسلحه ای پیدا کنم، اما چیزی پیدا نکردم. آرام گوشه ای نشستم و اسلحه خالی را به سمت عراقی ها نشانه رفتم و خیره خیره به عراقی ها نگاه می کردم و در دل خدا خدا می کردم که فرار کنند، خدا می داند چه صحنه ای جالب درست شده بود! عراقی ها از ترس، فرار نمی کردند و من هم از ترس، به عراقی ها نزدیک نمی شدم.
🔹یکی از عراقی ها به نفر همراهش چیزی گفت؛ بدنم یخ کرد! نکند فهمیده باشند من مهمات ندارم؟! که در همین حین دیدم پا به فرار گذاشتند. خیلی خوشحال شدم، که چشمتان روز بد نبیند جو گیر شدم و داد زدم "لا تحرّک" که دیدم عراقی ها میخکوب شدند و دستانشان را بالا بردند. در دلم به خودم شروع به بد و بیراه گفتن كردم، که ای کوفت، مرض داشتی، دنده هات نرم، پاشو، برو جلو بگیرشون و مجدداً صحنه قبل تکرار شد!
🔸عراقی ها از ترس تکان نمی خوردند و من هم از ترس پاهام توان جلو رفتن نداشت که از دور صدای نصرالله ترکیان و برادر نصر را شنیدم. ... تا آنها را دیدم مثل یک بچهشیر از بیشه بیرون پریدم و آنها را اسیر کردیم. وقتی جریان را برای بچه ها گفتم تو اون معرکه، خنده بازاری درست شده بود. و جالب، حال و روز عراقی ها بود که نمی دانستند خنده ما برای چیست‼️
🆔 @Defa_Moqaddas
🗓امروز ۱۳ شهریور ۱۳۹۷ [ ۲۳ ذیالحجه ۱۴۳۹ ] مصادف است با:
💢 ۴۰۴۸۷۸ اُمین روز غیبت امام عصر (عج)
🔴 ۱۳۲۰۱ اُمین روز اسارت #حاج_احمد_متوسلیان بدست رژیم صهیونیستی..
❌ ۸۰۴۴🔻روز تا نابودی کامل #اسرائیل ✡
💠 و همچنین مصادف است با :
🔹ولادت سردار شهید یدالله کلهر (۱۳۳۳ ه.ش)
🔸شهادت سیدمحمد پورنقی، صمد افقی کویچ (۱۳۶۰ ه.ش)
🔹شهادت علی اصغر کریمی دونا، هوشنگ افشار، جابر پورمحمدتقی (۱۳۶۱ ه.ش)
🔸شهادت کریم ابراهیمی (۱۳۶۲ ه.ش)
🔹ولادت شهید مدافع حرم قدیر سرلک (۱۳۶۳ ه.ش)
🔸تنفیذ حکم دومین دوره ریاست جمهوری «آیتالله خامنهای» از سوی امام خمینی (ره) (۱۳۶۴ ه.ش)
🔹شهادت محمد حسنی (۱۳۶۴ ه.ش)
🔸شهادت سیدعباس حسینی (۱۳۶۵ ه.ش)
🔹اجرای عملیات نامنظم فتح ۱۰ در شمال اربیل توسط سپاه (۱۳۶۶ ه.ش)
🔸شهادت مظفر عرفانی نوزاد رودپشتی (۱۳۶۸ ه.ش)
🔹شهادت محمد محرابیپناه، کمیل صفریتبار، مجتبی باباییزاده، حسن حسینپور، مسلم احمدیپناه، صمد امیدپور، محمد جعفرخانی فرمانده گروه صابرین، علی پرورش، علی بریهی، حسین رضایی، محمد غفاری (۱۳۹۰ ه.ش)
@Defa_Moqaddas
#تیر_قناسه
🔹ساعت پنج صبح بيدار شديم. در آن روز، يك اعزام سراسرى بود كه حدود دو هزار نفر از رزمندگان اسلام روانه ى جبهه شدند. آنها را از مقابل مجلس شوراى اسلامى تا راه آهن بدرقه كرديم. در سرماى شديد و در زير برف و باران، از رزمندگان خداحافظى كرديم. على در آن روز، حال و هواى ديگرى داشت....
💦 وقتى وارد منطقه عملياتى شده بودند، با آب فرات وضو گرفته و نماز خوانده بودند. در همان ابتداى ورود به منطقه، تيرى به دستش خورده و مجروح شده بود. فرمانده اشان گفته بود كه به پشت جبهه برگردد اما او گفته بود: من نيامده ام كه برگردم.
🔺فرمانده اشان گفته بود: اگر حكم كنم چه مى كنى؟ او گفته بود: اگر شما حكم كنيد برمى گردم؛ اما از شما خواهش مى كنم چنين حكمى ندهيد. سپس همان جا دستش را پانسمان كرده بودند.
🌷هنگامى كه جسم مطهرش را در مزار مى گذاشتيم، پانسمان دستش هنوز باقى و خونين بود كه پس از آن هم يك تير قناسه به زير ابروى او اصابت كرده و او را به شهادت رسانده بود.
—(راوى: مادر شهيد على جاويدپور)
@Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
صادق _آهنگران_سرزمین_نینوا_یادش_به.mp3
618.9K
⏳ دوران #دفاع_مقدس
📢صوت| نغمه های حاج #صادق_آهنگران
🌴سرزمین نینوا یادش به خیر ...
🌸 کربلای جبههها یادش به خیر ...
🆔 @Defa_Moqaddas
🗓امروز ۱۴ شهریور ۱۳۹۷ [ ۲۴ ذیالحجه ۱۴۳۹ ] مصادف است با:
💢 ۴۰۴۸۷۹ اُمین روز غیبت امام عصر (عج)
🔴 ۱۳۲۰۲ اُمین روز اسارت #حاج_احمد_متوسلیان بدست رژیم صهیونیستی..
❌ ۸۰۴۳🔻روز تا نابودی کامل #اسرائیل ✡
💠 و همچنین مصادف است با :
🔸ادامه تهاجمات رژیم عراق به مرزهای غربی جمهوری اسلامی ایران (۱۳۵۹ ه.ش)
🔸شهادت کیومرث منصور لکورج، امیرحسین آواره بغدادآبادی (۱۳۶۵ ه.ش)
🔹شهادت سید محمد صنیعخانی (۱۳۷۳ ه.ش)
🔸شهادت جانباز سیروس کلانتری (۱۳۸۴ ه.ش)
@Defa_Moqaddas
🗓۱۴شهریور۱۳۶۰-سالروز شهادت آیتالله علی قدوسی، دادستان کل کشور به دست منافقین
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🔸 وی داماد علامه طباطبایی (فیلسوف و مفسر کبیر قرآن) بود و فرزند او محمد حسن قدوسی که از دانشجویان پیرو خط امام بود همراه شهید بزرگوار حسین علمالهدی در اوایل جنگ در جبهه هویزه به شهادت رسید.
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
💠 نگاهی به زندگی شهید محمد حسن قدوسی (فرزند شهید آیتالله قدوسی و نوه علامه محمد حسین طباطبایی)
🌴 ولادت : ۱۳۳۶ ● قم
🌷 شهادت : ۱۳۵۹/۱۰/۱۶ ● هویزه
او از نبوغ و استعداد فراوان برخوردار بود. دروس ابتدایی و متوسط را در قم گذراند. به دلیل زمینههای تربیتی و تحولات فكری كه در وی به وجود آمد وارد مبارزات سیاسی شد. او در زندگی از لحاظ مادی نیازی نداشت ولی برای درک احساس فقر در جامعه مدتی به كارگری و كار ساختمانی پرداخت.
سپس به دانشگاه راه یافت. در آنجا با گروههای مسلمان و مبارز آشنا شد و بیشتر در متن مبارزه قرار گرفت. در عین حال، مطالعات اسلامی خود را با علاقه ای بسیار دنبال نمود.
در جریان فعالیتهای سیاسی خود یك بار بازداشت شد. او همچنین در ١٧ شهریور در مشهد در یك درگیری مسلحانه با عوامل ساواک به شدت مجروح گردید.
پس از پیروزی نهضت اسلامی، ابتدا در كمیته انقلاب در تهران فعالیت داشت. سپس به مشهد رفت و در آنجا دروس دانشگاهی خود را ادامه داد. او در آنجا با عده ای از دوستانش انجمن اسلامی دانشگاه مشهد را بنیان گذاشت. او از جمله فاتحان لانه جاسوسی آمریکا و از دانشجویان پیرو خط امام بود.
در پی تجاوز ارتش صدام به خاک میهن، داوطلبانه به جبهه رفت و همراه با شهید حسین علمالهدی(از دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا) با دستان خالی و کمترین تجهیزات نظامی به نبرد با مزدوران بعثی پرداخت.
شهید محمد حسن قدوسی یك بار برای دیدار با امام، به همراه همرزمانش به تهران آمد و در معیت پدرش به جماران رفت. او در آنجا راجع به روحیات افراد در صحنه جنگ چنین اظهار نمود:
من در جبههها احساس كردم كه وقتی عراقیها حمله میكنند و ما در زیر گلوله باران دشمن قرار میگیریم و همه جا توسط خمپاره زیر آتش قرار میگیرد، آن وقت است كه معلوم میشود چه كسی خداپرست بوده و موحد واقعی كیست!
سرانجام شهید قدوسی و عدهای معدود از همرزمان به فرماندهی شهید علمالهدی در روز ٢٨ صفر (16 دی ماه 1359) - سه ماه پس از جنگ- در یک یورش به مواضع دشمن، در حلقه محاصره آنها افتاده و در طی مقاومت و نبردی عاشورایی، مظلومانه به شهادت میرسند. دشمن سفاک بر ابدان مطهر آنها تاخته و با خاک یکسان میکند. ...پیکر مقدس شهدا در زیر چرخ تانکهای دشمن له شده و آمیخته با خاک پاک هویزه میگردد.
@Defa_Moqaddas
💠 خاطره رهبر انقلاب از شهید علمالهدی و شهید محمدحسن قدوسی
─ برادرعزیز ما #حسین_علم_الهدی در مشهد در جلسات و کلاسهای ما شرکت فعال میکرد، اما هنوز من ایشان را دقیقاً نشناخته بودم که چه نابغه مسلمانی است تا اینکه به اهواز رفتم و از نزدیک چندین برنامه و خاطره با شهید داشتم؛ از جمله آخرین روز شهادت حسین؛ یعنی روز ۲۸ صفر من کنار کرخه نور ایستاده بودم که نماز بخوانم و یکباره مشاهده کردم که حسین #علم_الهدی و عده ای دیگر از برادران از جمله محمدحسن قدوسی (فرزند آیت الله قدوسی) خیلی گرم و صمیمی و خیلی پرشور با من برخورد کردند و من هم از دیدارشان بسیار خوشحال شدم و پس از مقداری صحبت گفتم؛ ارتش ما رسیده است به اینجا؛ شما میتوانید برگردید؛ اما حسین گفت:
▫️نه آقای خامنهای؛ ما میخواهیم به پیش برویم.
┄ البته آنها در حقیقت به پیش رفتند و به لقاءالله پیوستند.
🆔 @Defa_Moqaddas
⭕️ #خطاى_خطرناك_من!
🌴 مسجد جامع خرمشهر زیر باران گلوله های دشمن بعثی عراق علاوه بر ملجا و پناهگاه رزمندگان و مردم، مکانی برای آشپزی، انبار آذوقه، انبار مهمات، تدارکات و پشتیبانی، اعزام نیرو به مناطق درگیری، مرکز دریافت اخبار پیشروی و پسروی دشمن و سایر خبرهای مربوط به مقاومت هم بود.
🌿 روز نهم مهرماه ٥٩ من و سید محمدرضا عظیمی در سنگر بودیم که یکی از رزمندگان مقابل مسجد رسید و با صدای بلند گفت: «عراقیها به پلیس راه نزدیک شدند، برای مقابله، به نیرو نیاز داریم، هر کس اسلحه دارد با من بیاید.» من، سید محمدرضا، سید مرتضی هاشمی، شهید رضا شریفی و برخی از دوستان انجمن اسلامی دانش آموزی به سوی پلیس راه حرکت کردیم، به منطقه کشتارگاه که رسیدیم دو_سه تانک چیفتن را در حال عقب نشینی دیدیم.
🌾 ....علت را جویا شدیم، یکی پاسخ داد: «گلوله نداریم.» دیگری گفت: «تانک معمولا تیر مستقیم شلیک می کند و چون این امکان وجود ندارد، باید کمی عقب نشینی کرده و توپخانه ای شلیک کنیم.» ما از فنون نظامی سر در نمی آوردیم تا درستی یا نادرستی حرفهای آنها را تشخیص دهیم، دوان دوان به سمت پلیس راه افتادیم، ناگهان مسیر ما زیر باران گلوله های دشمن قرار گرفت، لذا قادر به حرکت نبودیم.
🔺 جنگنده های عراقی سر رسیدند و منطقه اطراف ما را بمباران کردند. به زمین چسبیده بودم، دیدم بمب ها چگونه زمین را شکافته و سنگ و خاک را از دل زمین بیرون می کشند و به هوا پرتاب می کنند. پس از فروکش کردن انفجار گلوله ها، خود را به پلیس راه رساندیم، در آنجا نیروها تجمع کرده بودند و گلوله های خمسه خمسه دشمن، منطقه را زیر آتش گرفته بودند که این باعث تضعیف روحیه بچه ها شده بود.
🌾 در ميان تجمع رزمندگان به دلیل نداشتن ضدهوایی، دستور رسید که همه نیروها در کنار دیوار آجرنما و کوتاهی که روبروی پلیس راه قرار داشت، پناه گرفته و با تفنگ های خود به طور همزمان، خط آتش هوایی ایجاد کنیم تا به این وسیله جنگنده های عراقی که به قصد بمباران منطقه و پادگان دژ به سمت ما می آمدند، فرار کنند.
🔹 ...با نزدیک شدن جنگنده های دشمن، نیروها به طور همزمان شروع به تیراندازی هوایی کردند، من هم که در کنار آنها قرار گرفته بودم، در حالی که ناخواسته ضامن اسلحه ژ٣ را روی رگبار گذاشته بودم، شروع به تیراندازی کردم، اسلحه به دلیل سنگینی و فشاری که به دستان ضعیفم وارد کرد، از کنترل خارج شد و به چپ، راست و پایین متمایل شد.
⭕️ این حالت باعث وحشت و فریاد بچه ها شد، گوش های من هم به علت آلودگی صوتی ناشی از شلیک پیاپی، قادر به شنیدن نبودند. پس از اتمام فشنگ ها و گذشت لحظاتی از پایان یافتن خط آتش و رفع آلودگی صوتی متوجه شدم، همه به این کار من اعتراض کردند. یکی گفت: "این از کجا آمده، نزدیک بود ما را به کشتن بده!" دیگری می گفت: «حواست کجاست برادر؟» ...با شرمندگی متوجه خطای خطرناک خود شدم، ندیدن دوره آموزش نظامی داشت کار دستم می داد.
—(راوى: سید محمود فضلی جانباز و رزمنده خرمشهرى)
🆔 @Defa_Moqaddas
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | "ایستاده در غبار" - سکانس های عملیات #فتح_المبین
🌴 سرگذشت احمد متوسلیات، فرمانده تیپ محمد رسول الله(ص)
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 خاطرهای از عملیات والفجر۴ - سال۱۳۶۲
به همراه گردان امام سجاد(ع) در ارتفاعات لَری نزدیک "کانی مانگا" مستقر بودیم.
فرمانده گردان «شهید جواد عابدی»* برای مأموریتی به عقب رفته بود.
از من خواست تا زمان بازگشتش،
کارها را بر عهده بگیرم.
به شدت دچار کمبود نیرو بودیم.
از طرفی منطقه از موقعیت خاص و حساسیت بالایی برخوردار بود.
میدانستم اگر دشمن بفهمد
ما از نیروی کمی برخورداریم،
هر آن احتمال حملهاش وجود دارد.
فکری به ذهنم رسید.
به همراه شهید رضا پاشاخانلو،
جنازههای سالم عراقیها را به سنگرهای نگهبانی بردیم
و آنها را طوری کنار هم قرار دادیم
که انگار مشغول نگهبانی
و انجام وظیفه هستند.
برایشان اسلحه و کلاه هم گذاشتیم.
آن جنازهها چهار شبانهروز برای ما نگهبانی دادند.
—( راوی: محمدعلی خاکباز یگانه)
*شهید "جواد عابدی" بعدها فرمانده عملیات لشکر۱۷ علیبنابیطالب(ع) شد.
@Defa_Moqaddas