eitaa logo
دفاع مقدس
384 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
881 ویدیو
248 فایل
💠 نیم نگاهی به رویدادهای دفاع مقدس 🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓امروز ۳ مهر ۱۳۹۷ [ ۱۵ محرم ۱۴۴۰ ] مصادف است با: 💢 ۴۰۴۹۰۱ اُمین روز غیبت امام عصر (عج) 🔴 ۱۳۲۲۲ اُمین روز اسارت بدست رژیم صهیونیستی.. ❌ ۸۰۲۳🔻روز تا نابودی کامل ✡ 💠 و همچنین مصادف است با : 🔸انتخاب شهید «محمدجواد تندگویان» بعنوان وزیر نفت دولت شهید رجایی (۱۳۵۹ ه.ش) 🔹شهادت احمد رجب خیشگر (۱۳۵۹ ه.ش) 🔸شهادت محمد علائی (۱۳۶۴ ه.ش) 🔹شهادت سیدهاشم آراسته (۱۳۶۵ ه.ش) 🔸سفر هیئت ایرانی به نیویورک برای انجام مذاکرات سه‌جانبه پس از پایان جنگ (۱۳۶۷ ه.ش) @Defa_Moqaddas
💦یک کاسه آب . . . سینی و قرآن و بغضِ من ؛ زیباترین غزل، به خدا می‌ سپارمت ⏳دوران #دفاع_مقدس - اصفهان- سال1365 🌷 بدرقه‌ی شهید محمدی 📷 عکاس : فاطمه نساء نوربخش @Defa_Moqaddas
💕 🌷آخرین بار که می خواستیم بدرقه اش کنیم، خواستم صورتش را ببوسم، ناخودآگاه صورتش را برگرداند تا با یکی از بدرقه کنندگان صحبت کند که لب هایم به جای صورتش پشت گردنش را بوسید. 🌹وقتی پیکر مطهرش را آوردند، دیدم ترکش درست به همان جایی که بوسیده ام، اصابت کرده است. او شهید والامقام مصطفی پیشقدم، فرمانده ی گردان امام حسین (ع) از لشگر ٣١ عاشورا بود. دیدم حریفش نمی شوم، گفتم: برو پسرم در پناه خدا، مثل این که ایمان تو قوی تر از من است. 🌻رفت. بعد از چند روز تلفن کرد و گفت: «مادر! بعد از پانزده روز برمی گردم. درست روز پانزدهم جنازه اش برگشت». —(راوی: مادر شهیدان مصطفی و مهدی پیشقدم) @Defa_Moqaddas
۳ مهر 1359 ⏳ روزهای آغازین جنگ 🌴 تجدید قوا و استراحت رزمندگان در حیاط مسجد جامع خرمشهر @Defa_Moqaddas
4 مهر 1359 ⭕️ خرمشهر زیر آتش؛ حمل مجروحان با یکی از معدود آمبولانس های شهر ⏳ روزهای آغاز جنگ @Defa_Moqaddas
⏳ دوران #جنگ_تحمیلی 🔹 پیکر نوزاد خردسال پس از بمباران هوایی اهواز @Defa_Moqaddas
⏳ روزهای مقاومت خرمشهر 🔹 خواهران همگام با دیگر نیروهای مردمی و سپاه در برابر دشمن بعثی به خاک میهن، به مقابله می پردازند @Defa_Moqaddas
#اطلاعات ، 2 مهر 1359 ؛ #صادرات_نفت از #خلیج_فارس به حالت تعلیق درآمد / نیروی هوایی عراق درهم کوبیده شد @Defa_Moqaddas
📜 روزنامه #میزان ، 2 مهر 1359 ؛ نیروی هوایی #عراق کارایی خود را از دست داد / 9 جنگنده عراقی در روز نخست جنگ دو بار #تبریز را بمباران کردند @Defa_Moqaddas
📢 پخش حماسه خوانی حاج در خیابان های شهر "خوارز" مکزیک در مرز آمریکا 🔹ماجرا به حدود سی سال قبل بر می گردد. در آن سال ها مشغول تحصیل در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه "ال پاسو" بودم. تحصیل در دانشگاه در کنار زندگی متاهلی، مرا ناگزیر از انجام کارهای جانبی می کرد تا بتوانم هزینه های خود و خانواده را تامین کنم. 🔸شهر "ال پاسو" که در آن زندگی می کردم، هم مرز با مکزیک است. فاصله دو شهر بسیار اندک است و با عبور از یک پل از خاک آمریکا می توان وارد خاک مکزیک شد. من از این فاصله نزدیک استفاده می کردم و ماشین های قراضه را در آمریکا می خریدم و آنها را به شهر "خوارز" مکزیک می بردم. هزینه تعمیر خودرو در این شهر بسیار کمتر از آمریکا بود، و من می توانستم خودروهای تعمیر شده را مجددا در آمریکا به قیمت خوبی بفروشم و از این طریق امرار معاش کنم. ▪️آن ایام همزمان بود با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران. برادرم حمید که در دفاع از مرزهای کشورمان شهید شد، با فرستادن نامه من را از اوضاع جنگ و خانواده آگاه می کرد. همراه با این نامه ها نوارهای کاست حماسه خوانی و نوحه خوانی های حاج را هم می فرستاد. من هم در مسیر "ال پاسو" به "خوارز" نوارها را داخل دستگاه پخش ماشین می گذاشتم و گوش می کردم. 🔹وقتی به "خوارز" می رسیدم و ماشین را به تعمیرکار می سپردم، زمان انتظار را با فوتبال بازی کردن با اهالی فوتبال دوست "خوارز" می گذراندم و بعد از آن بر می گشتم تا ماشین را تحویل بگیرم. یک روز در مسیر بازگشت به تعمیرگاه برای تحویل گرفتن ماشین، حس کردم در فاصله ای دور، عده ای به زبان فارسی در حال خواندن سرودی هستند. هر قدر به تعمیرگاه نزدیک صدا بلندتر و واضح تر می شد. نوای ─ ای لشگر صاحب زمان آماده باش آماده باش، ─بهر نبردی بی امان آماده باش، آماده باش خیابان های "خوارز" را به تسخیر در آورده بود. به تعمیرگاه که رسیدم دیدم فضای منطقه تبدیل به حسینیه ای بزرگ شده است. 🔺تعمیرکارهای خودرو معمولاً دستگاه پخش ماشین ها را روشن می گذارند تا در حین کار سرگرم شوند. تعمیرکار مکزیکی آن قدر از صدای آهنگران لذت برده بود که نوار را در دستگاه پخش تعمیرگاه که به بلندگوهای بزرگی متصل بود گذاشته بود تا نوای آهنگران با بیش ترین حجم صدا در منطقه پخش شود. ➖پی نوشت: راوی این داستان، یک ایرانی است که هم اکنون در دانشگاه های آمریکا به تدریس مشغول است؛ و اینجانب خاطره ایشان را بازگو نمودم. 🆔 @Defa_Moqaddas
📜 روزنامه #جمهوری_اسلامی ، 2 مهر 59 ؛با تهاجم متهورانه ؛ 140 جنگنده ایران مراکز استراتژیک #عراق را در هم کوبیدند / فرامین مهم #امام به نیروهای مسلح و مسئولین مملکتی @Defa_Moqaddas
صادق_آهتگران_ای_لشگر_صاحب_زمان،.mp3
3.86M
⏳ دوران 📢 صوت | حاج 🌴 ای لشگر صاحب زمان، آماده باش 🌸 بهرِ نبردی بی‌اَمان، آماده باش 🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 نقش شهید احمد کاظمی در ▫️حاج احمد مدیریتش مدیریت کنترل از راه دور و ویدئو کنفرانسی نبود. شاهد مثال‌هایش را هم برایمان می‌آورد. مثلا در فتح خرمشهر جایی که برای ما فاصله پیروزی و شکست به اندازه مو باریک بود و آنقدر خودمان و تجهیزات‌مان خسته بودیم که نفسی باقی نمانده بود و یک اشتباه می‌توانست از پا در بیاوردمان؛ کاظمی یک بلدچی خواست تا در خیابان‌ها گم نشود. خودش رفت و شرایط را دید و نتیجه‌اش شد یک تصمیم درست. خرمشهر را خدا آزاد کرد آن هم به دست همین بچه‌های مخلص و البته بصیر. پس مدیر باید در متن ماجرا باشد، وسط معرکه نه بیرون گود و بعد تصمیم بگیرد. —(راوی: شهید حسن تهرانی مقدم) 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷شهید احمد کاظمی، فرمانده تیپ 8 نجف اشرف در حال توجیه نقشه عملیات - در اتاق فرماندهی جنگ 🌴 دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas
خبر_آزاد_سازی_خرمشهر_روی_بیسیم_توسط.mp3
2.68M
📢صوت| اعلام خبر فتح خرمشهر توسط شهید احمد کاظمی-فرمانده تیپ8نجف اشرف 🔹درگفتگوی بی‌سیمی با غلامعلی رشید(ازطراحان و فرماندهان اصلی عملیات بیت المقدس)-3خرداد1361 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷 شهید احمد کاظمی فرمانده تیپ8 نجف اشرف در میان جمعی از فرماندهان دوران @Defa_Moqaddas کلیپ صوتی- مکالمه شهیدکاظمی با رشید از طریق بیسیم 📢 پخش بمناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس 👇👇👇
🌷 شهید احمد کاظمی 📃 مرخصی 💠 در پایان از عملیات بیت المقدس قرار بود نیروها را بفرستد مرخصی. یک عالم کار داشت. وسط سوله فرماندهی، روی سکو نشست؛ برگه ی مرخصی نیروها را یکی یکی با دست خودش نوشت و راهی شان کرد. بچه ها از این کارش حسابی کیف کردند. این بهترین قدردانی فرمانده از کار بزرگ شان،فتح خرمشهر بود. 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷 شهید احمد کاظمی، فرمانده تیپ 8 نجف اشرف 🌴 دوران دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷 شهید مرتضی یاغچیان - قائم مقام فرماندهی لشکر31عاشورا 🆔 @Defa_Moqaddas
ک روز گفت : برویم پیراهن تازه ای بخریم. گفتم : این دفعه دیگر حتماً ‌تصمیم داری داماد بشوی. صورتش سرخ شد و سرش را پایین انداخت. نه. بخاطر مادرم است، می گوید هر دفعه که به منزل می آیی، همان لباسهای کهنه همیشگی را می پوشی. یکبار هم که شده لباسهای نو و تازه بپوش. قرار گذاشتیم به بازار برویم. خیلی گشتیم تا سرآخر لباسی به جنس لباس های ساده سپاهی پیدا کردیم.پیراهنی سفید. پیراهن و شلوار را خریده به منزل رساندیم. قرار شد دفعه بعد که به مرخصی می آید، آنها را پوشیده و به منزل برود. ولی دیگر هیچ وقت بازنگشت تا آنها را بپوشد... —راوی: همرزم 🌷 سردار شهید مرتضی یاغچیان - قائم مقام فرماندهی لشکرمکانیزه31عاشورا 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷 خون شهدا در راه دین خدا ریخته شد و پاداش آنها نیز لقاء پروردگار بود 🆔 @Defa_Moqaddas
🌴اولین‌حضورآیت‌الله‌خامنه‌ای‌درجنگ ▫️یک هفته ازجنگ می‌گذشت که من ‌به اهواز رفتم،چون دشمن نزدیک ‌آنجا بود من سال ۵۹ را تا آخرو یکی دوماه ازسال۶۰ رادرجبهه بودم 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 هواپیما سواری !! 🔺 عملیات بیت المقدس 7 در پیش بود. ضرب الاجل اعلام کردند برای جبهه نیرو می‌خواهند. معمولاً در چنین شرایطی که فرصت به اندازه کافی نبود بچه‌ها را با هواپیما به جبهه می‌بردند. سریع ثبت نام کردیم و با هواپیما اعزام شدیم. 🔹 حقیقتاً خیلی خوش گذشت، قابل قیاس با قطار و ماشین نبود. رسیدم آنجا. نه آبی، نه دانه ای، بیابان برهوت. هیچ کس به هیچ کس نبود. همه می‌گفتند: دیدید، گول هواپیما را خوردیم، عجله کردیم. چه کلاه گشادی سرمان رفت!😊!! 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 بادگیر سفید 🔺 مسئول تعاون لشکر ویژه شهدا بودم، لشکری که اکثر عملیاتش در مناطق مختلف کردستان بود. پاسدار وظیفه ای داشتم از اهالی سبزوار که از شهید و جنازه می‌ترسید. 🔹 شب بادگیر سفید پوشیدم و به چادری که او خوابیده بود ‌رفتم و آرام در کنار او دراز ‌کشیدم، طفلی خواب سبک هم بود و هوشیار ‌خوابیده بود. یک مرتبه در آن تاریکی متوجه شد قدری جایش تنگ شده، خودش را تکان داد و زیر چشمی ‌اطرافش را نگاه کرد، بعد چشمش ‌افتاد به من و در آن نیمه شب چه بساطی راه ‌انداخت. داد، جیغ، فرار. آن وقت من باید جواب بقیه را هم می‌دادم!! (راوی: امدادگر) 🆔 @Defa_Moqaddas
⏳ #زمان_جنگ - #دهه_60 🔸 اکبر هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی 🔹 در قرارگاه مشترک ارتش و سپاه 🆔 @Defa_Moqaddas
⏳ #زمان_جنگ - #دهه_60 🔸 اکبر هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی 🔹 در قرارگاه مشترک ارتش و سپاه 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 طنزجبهه یکبار سعید خیلے از بچه‌ها ڪار ڪشید. فرمانده دستہ بود. شب برایش جشن پتو گرفتند. حسابے کتکش زدند. من هم ڪه دیدم نمے‌توانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمےڪمتر کتک بخورد! سعید هم نامردے نڪرد، بہ تلافےآن جشن پتو، نیم‌ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت. همہ بیدار شدند نماز خواندند!!! بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچه‌ها خوابند. بیدارشان ڪرد و گفت: اذان گفتند چرا خوابید؟ گفتند ما نماز خواندیم!!! گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟ گفتند سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من براے نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح! 🌷شهید سعید شاهدے🌷 🆔 @Defa_Moqaddas
🌼 خنده تو ... 🌸 کنایه بر گل می زند . . . ☘ غرب کشور - ۵ اردیبهشت ماه ۱۳٦۳ 📷 عکاس: محمدرضا شریف ‌الدین 🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 حضور آیت الله خامنه ای در جبهه ⏳ اوایل #جنگ_تحمیلی 🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 آیت الله خامنه ای در جمع رزمنده های ارتش و سپاه ⏳ ماه ‌های اول جنگ 🆔 @Defa_Moqaddas