pdf کتاب-شیر صحرا-زندگی شهید آبشناسان.pdf
1.92M
📚 نسخه PDF | کتاب: "شیر صحرا"
🌴 شرح زندگی امیر دلاور ارتش، شهید حسن آبشناسان، فرمانده تیپ نوهد و جانشین قرارگاه حمزه
⏳ دوران #دفاع_مقدس
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 کار فقط برای خدا
▫️چه ساده وبی ریا بود چادر فرماندهی.
امکاناتش خیلی کمتر از امکانات یک دسته بود.
چه کم غذایی بر سر سفره میامد ،در حد رفع گرسنگی، اگر به غیر از غذایی که به همه دادند بود ،فرمانده بر می آشفت .کسی جرات نداشت زیاد غذا بگیرد.
لباس فرمانده شاید یک دست لباس خاکی بود که آنهم شلوارش همیشه وصله داشت.
چه زیبا می شست آن لباسها را .
روزی بعد از خیبر خودم دیدم در مقر لشکر که به توز آباد معروف بود لباسش را می شوید .کنار تانکر آب بدون اسراف آب چه زیبا می شست.
چه ساده و بی ریا کام بر می داشت بدون اینکه از بسیجیان شناخته شود. بسیجی بود مثل همه که خود را خادم همه می دانست.
خود را مسئول همه عملکرد لشکرش میدانست .و پاسخگوی آن بود .
به فکر نیرو هایش بود و اگر چیزی که به نیروها نرسیده به فرمانده میدادند ناراحت می شد و حتی در صورتی که یقین داشت به همه رسیده باز از آن استفاده نمی کرد .
همه کارها یش برا خدا بود قربه الی الله نه برای خشنودی سایرین .
نماز شبش را ،عبادت شبانه اش را همیشه داشت.
در نبرد آنقدر بیدار بود که شاید دو یا سه روز نمی خوابید بعضی وقتها می دیدی که نشسته پشت بی سیم لحظه ایی چشمانش بسته شد.
فرمانده غرق در خدا بود و لحظه شهادت سلول هایش هم الحمدلله و سبحان الله می گفت.
ا▫️🔹▫️🔹▫️▫️
آیا مثل مهدی زندگی کردن و مثل او بودن سخته⁉️
قافیه را زمانی باختیم که از مثل #باکری ها بودن فاصله گرفتیم‼️
💠 اگر می خواهیم عزت داشته باشیم باید مثل آقا مهدی بود.
🆔 @Defa_Moqaddas
داشتم تو جادہ میرفتم
دیدم یہ بسیجے ڪنار جادہ
دارہ پیادہ میرہ
زدم ڪنار سوار شد.
سلام و علیڪ ڪردیم و راہ افتادیم.
داشتم با دندہ سہ میرفتم
و سرعت ۸۰ تا.
بهم گفت:
اخوے شنیدے فرماندہ لشڪرت
گفتہ ماشینا حق ندارن از ۸۰ تا
بیشتر برن ؟!
یہ نگاہ بهش ڪردم
و زدم دندہ چهار !
گفتم اینم بہ عشق فرماندہ لشڪر !
سرعتُ بیشتر ڪردم
تو راہ ڪہ میرفتیم
دیدم خیلے تحویلش میگیرن
میخواست پیادہ بشہ
بهش گفتم اخوے
خیلے برات درنوشابہ باز میڪنن،
لااقل یہ اسم و آدرس بهم بدہ
شاید بدردت خوردم ؟!
یہ لبخندے زد و گفت:
همون ڪہ بہ عشقش زدے دندہ چهار ! 😅😅
#شهید_مهدے_باڪری🌷
🆔 @Defa_Moqaddas
زیر💕 نجوا با #شلمچه و لاله هایش...🌷
🌴 با من سخن بگو شلمچه!
شلمچه!
با من سخن بگو و پرده از رازی بردار که سالها تو و خدای تو شاهد آن بوده اید.
شلمچه!
چقدر غمگینی. آن روز سرافراز و امروز سر به زیر انداخته ای. با کسی سخن نمی گویی و سکوت پیشه کرده ای. اما سکوت تو بالاترین فریاد است و خفتگان را بیدار می کند و بیداری را در رگ های انسان های به ظاهر زنده می ریزد. اینجا همه از سکوت تو می گویند و من از سکونتی که در تو یافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس های طیبه ات، از تو و از رازهای سر به مهرت، از تو و مردان بی ادعایت که مس وجود را به طلای ناب شهادت معامله کردند، دور بوده ام. چه احساس حقیری است در من که توان شنیدن قصه های پرغصه ات را ندارم.
طلائیه!
می گویند، اینجا جایی است که شهیدان حسین وار جنگیده اند و من از بدو ورود به خاک پاکت، تشنگی را در تو دیده ام و انتظار اهالی خیام را به نظاره نشسته ام اینجا، چقدر بوی حنجره های سوخته می آید و چقدر دستها تشنه وفایند.
شلمچه!
من در این سرزمین حتی به قمقمه های عطشان سلام می دهم و سراغ عباس های تشنه لب را از آنان می گیرم . مگر می توان سالک عاشورا بود و تشنگی را فراموش کرد و از کنار حلق های شعله ور بی تفاوت گذشت.
شلمچه!
من با تمام وجود در تو جاری می شوم تا در میان نیزارها و نیزه شکسته ها، سرهای ستاره گون برادرانم را به دامن گیرم و برایشان از زخم بگویم، از اسارت، از تنهایی، از غربت، از…
شلمچه!
از فراز همه روزهایی که بر تو گذشت بر من ببار و تشنگی این دل در کویر مانده را فرونشان. می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شکفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهایی که آشیان نکرده اند.
شلمچه
من امروز آمده ام رد پای شهیدان را تا افق های بی نهایت و در امتداد عشق جست وجو کنم. اینجا عطر شهدا لحظه ها را پرکرده است و دستهایشان هنوز مهربانی را منتشر می کند.
🌿 من از سکوت راز آلودت درسها آموخته ام! با من سخن بگو!
🆔 @Defa_Moqaddas
به یاد شلمچه.mp3
2.56M
📢 صوت| به یاد #شلمچه
🌴 شلمچه! با صفایی، شلمچه! بیریایی
🌷شلمچه! در حقیقت، شعبه کربلایی
🌻 شلمچه! خاک پاکت، کرده مرا خدایی
🌿 شلمچه! تو مسیرِ جادهی کربلایی
🆔 @Defa_Moqaddas
یاد⭕️ خلبانِ ایرانی که به دستور صدام زنده زنده به دو نیم شد‼️
▫️سید علی اقبالی دوگاهه متولد رودبار گیلان(1326)- در 25 سالگی استاد خلبان جنگنده F-5 نیروی هوایی ارتش شد. او در یکم آبانماه 1359 (یک ماه پس از آغاز جنگ)، در یک مأموریت برونمرزی توانست اهداف مهمی را در خاک عراق مورد هدف قرار دهد ولی هواپیمای او توسط رادار دشمن، رهگیری و مورد اصابت موشک واقع شد.
🔹 خلبان جوان، پرنده زخمی را به سمت خاک ایران هدایت نمود ولی متاسفانه در30 کیلومتری مرز سقوط کرد. در این هنگام "اقبالی دوگاهه" با چتر نجات eject کرد و در خاک عراق به اسارت دشمن بعثی درآمد.
🔸خلبان جوان پیش از این نیز تلمبهخانهها و نیروگاههای برق عراق را از کار انداخته بود و طرحهای عملیاتی وی موجب شده بود تا صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد. به همین در لیست سیاه ارتش بعث قرار داشت و مورد غضب و کینه عمیق صدام بود، از اینرو رهبر شقی و جنایتکار عراق دستور داد دو طناب بلند به او بستند و توسط دو خودروی جیپ، از دو سمت مخالف کشیدند و به این طرز وحشتناک، زنده زنده بدن او را دو شقه کردند. نیمی از پیکر مطهر وی را در گورستان محافظیه شهر نینوا و نیمه دیگر را در قبرستان زبیر شهر موصل دفن کردند.
▪️سرانجام در سال 81 پس از 22 سال پیکر سرباز وطن، به مام میهن بازگشت و در بهشت زهرا (س) تهران در کنار دیگر همرزمان شهیدش آرام گرفت.
@Defa_Moqaddas