هدایت شده از دفاع مقدس
💠 سرمای قلاجه و اورکت حاج همت
🌷خاطره ای از شهید عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
💠 سال62 ما از پادگان #دوکوهه به #قلاجه منتقل شدیم. در اردیبهشت ماه هوای قلاجه مقداری سرد بود. ما اورکت هایی که در پادگان #دوکوهه داشتیم، برای استفاده برادرها به آنجا انتقال دادیم. حاج #همت یک شب به قلاجه آمده بود و ما در خدمت ایشان بودیم. او از سرمای قلاجه می لرزید. پیشنهاد دادم که یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید. او گفت که هر وقت من چشمم به این بسیجی ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت می پوشم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم.
🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید بزرگوار محمد بروجردی، فرمانده سپاه منطقه7-فرمانده کردشتان و قرارگاه حمزه، مؤسس تیپ ویژه شهدا...
🌷شهید محمود کاوه، فرمانده لشکر55شهدا-مهاباد،شمالغرب کشوز
🆔 @Defa_Moqaddas
🌷 شهید #محمود_کاوه
▫️فرمانده ای که بابت هر طرح عملیاتی ضمانت حداکثری سلامت نیروها را بگردن میگرفت، و همیشه با کمترین شهید و مجروح به پیروزی میرسید. «فتح سد تسخیر ناپذیر #بوکان بدون شهيد»، «رسیدن به قله #آلواتان بدون شهید»، «فتح شهر بوکان تنها با دو شهید»، «پاکسازی روستاهای اطراف #سلماس در طرح های مثلثی سردار کبیر شهید #محمد_بروجردی، تنها با چهار مجروح و ... دهها و صدها مورد درخشان و غرور آفرین دیگر» نمونه هایی از این ادعا هستند.
🆔 @Defa_Moqaddas
میثم مظیعی-راه و رسم ما جز شهادت نیست....mp3
3.3M
📢 صوت| مداحی شهدایی با صدای میثم مطیعی
🌴 راه و رسم ما جز شهادت نیست...
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 به سوی گلشن حسینی‼️
😊 شوخی و مزاح با آهنگران!
🍃 از خاطرات طنز حاج صادق آهنگران
▫️ برای انجام کاری به دزفول رفته بودم بعد از انجام کارم برای تفریح به همراه تعدادی از دوستان مداح به کنار رودخانه دزفول رفتیم. در بین این دوستان یکی از مداحان قدیمی دزفول به نام ملا عبدالرضا هم همراهمان بود که حالا به رحمت خدا رفته است.
▪️ ملا عبدالرضا فردی بسیار شوخ و بذله گو و در عین حال از مداحان پیشکسوت و با صفای دزفول بود. با دوستان کنار رودخانه نشسته بودیم و صحبت می کردیم که ملا عبدالرضا به من گفت: راستی حاج صادق یه چیزی درباره ت شنیدم. پرسیدم چی شنیدی؟ گفت چیز خوبی نشنیدم بگم؟ گفتم دوست دارم بدونم چی شنیدی بگو تا یادت نرفته.
🔹 گفت: شنیدم آقای حسینی که برنامه ی اخلاق در خانواده رو توی تلویزیون اجرا می کنه یه دختری داره به نام گلشن. گفتم خب مبارکش باشه.گفت: اون که هست. اما شنیدم که تو خاطرخواه دخترش شدی.
▪️ یک لحظه آمپر تعجبم چسبید و گفتم: والله من چیزی نمی دونم. این حرف رو الان دارم از تو می شنوم. اصلاً تو جریان چیزی که می گی نیستم. ادامه داد چطور خبر نداری؟ حالا که خبر نداری بشنو تا خبردار بشی از لحنش فهمیدم می خواهد شوخی کند.
▫️ خیالم راحت شد و با توجه گوش کردم ببینم چه می گوید. ملا عبدالرضا گفت: داستان از این قرار بوده که تو عاشق دختر آقای حسینی شدی اما چیزی به خانمت نگفتی.
▪️ وقتی خانمت فهمیده که تو. خاطرخواه شدی شری به پا شده و دعوا بالا گرفته خانمت کوتاه نیومده و بالاخره بزرگترهای خونواده یعنی پدر خانمت و پدر خودت و خود آقای حسینی جمع شدن و تصمیم گرفتن که برن خدمت امام و هر چیزی رو که امام گفتن گوش کنن و همون کار رو انجام بدن.
🔸 وقتی رفتین پیش امام و قضیه رو برای ایشون گفتین ایشون قاطعانه گفتن که آقای آهنگران باید گلشن رو بگیره و اونو به عنوان همسر دوم انتخاب کنه.
🔹 تو هم حسابی خوشحال شدی و وقتی از جماران به خونه می اومدی این رو می خوندی:
🌸 به سوی گلشن حسینی می روم
☘ به فرمان امام خمینی می روم
‼️در عجب بودم از استعداد این ملا عبدالرضا که چطور این داستان رو سر هم کرده و بدون دست زدن به اصل نوحه برای آن طنز درست کرده بود.
▫️ بعدها که آقای حسینی را دیدم به ایشان گفتم آقای حسینی راضی باش این دوستان یه هم چین جوکی درست کردن. ایشان هم خندید و گفت: واله من گلشن ندارم. اگه داشتم تقدیم می کردم.
🆔 @Defa_Moqaddas