عملیات ثامن الائمه(ع)- پنجم مهرماه 1360.pdf
1.3M
📚 نسخه PDF | شرح #عملیات_ثامن_الائمه (ع)
🔹شکست حصر آبادان - ۵ مهر ۶۰
🆔 @Defa_Moqaddas
12.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏳ پنجم مهرماه 1360-سالگرد #عملیات_ثامن_الائمه -شکست حصر آبادان
🎥 فیلم| لحظاتی ناب از شور و شعور مردم آبادان در یک سال محاصره از سوی ارتش بعث عراق
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 #جايى_كه_شهدا_جمع_مى_شوند....
🌷همراه با بچه های لشکر ٣١ عاشورا جهت انجام مأموریتی به سردشت رفته بودیم. وقتی در قرارگاه مستقر شدم، شنیدم مهندس صدراله فنی نیز در آنجا حضور دارد. پرسان پرسان جایگاهش را پیدا کردم. شب بود که خدمت این سردار عزیز رسیدم. بعد از احوالپرسی با هم شام را صرف کردیم. آخرهای شب می خواستم استراحت کنم که صدراله رو به من کرد و گفت: امین من با خدای خود و شهدای کربلا عهد بسته ام که تا زنده ام شبی را بدون قرائت زیارت عاشورا به صبح نرسانم. قبل از خواب هم حتماً باید بیرون بروم و رو به کربلا ایستاده، سلامی به آقا ابا عبدالله الحسین بدهم.
🌗 آن شب زیارت عاشورا را با هم خواندیم و قبل از خواب هم، صدراله بیرون رفت و سلامی به آقا ابا عبدالله داده بعد آمد و خوابید. بنا به مأموریتی که به سردار شهید صدراله فنی داده بودند، حدود هفت هشت ماه در خاک عراق نفوذ کرده و گروهی به نام «سید الشهدا» را در آنجا تشکیل داد. این گروه عملیات های متعددی در خاک عراق انجام دادند که پس از پایان هر یک از آنها نیز از طریق رادیو و تلویزیون به مردم ایران اعلام می شد.
🌿 هشت ماهی از حضور صدراله در خاک عراق می گذشت و هیچ کس از او خبری نداشت. روزی در جلسه ای که با حضور محسن رضایی و سایر فرماندهان جنگ در سردشت تشکیل شده بود، حضور داشتم. نقشه ای مقابل مان بود و داشتیم درباره آن صحبت می کردیم که در این میان یکی از برادرانِ مخابرات وارد اتاق شد و گفت: برادر محسن، آقای فنی پشت خط هستند و با شما کار دارند. من با صدراله هم دوست بودم و هم همشهری. با شنیدن این پیام حساس شده بودم که بدانم صدراله کجاست و دارد چه کاری می کند؟
🔹وقتی آقا محسن از اتاق جلسه خارج شد، من هم پشت سر ایشان بیرون رفتم تا از ماجرا خبردار شوم. صحبت های زیادی بین محسن و صدراله رد و بدل شد. پس از پایان صحبت هایشان، وقتی آقا محسن از اتاق خارج شد، من پیش آن برادر مخابراتی رفتم و گفتم: می خواهم با آقای فنی صحبت کنم. ارتباط بین ما برقرار شد. پس از دقایقی گفتم: صدراله شب ها هنوز زیارت عاشورا می خوانی؟ عهدی را که بسته بودی فراموش نکرده ای؟ گفت: نه تنها فراموش نکرده ام، بلکه در جایی هستم که نزدیک به قبر شش گوشه آقا امام حسین(ع) است؛ ولی حیف که دستم به آن نمی رسد و نمی توانم بیش از این به آن نزدیک شوم!
🔸با شنیدن این صحبت ها، تمام برادرانى که در اتاق مخابرات حاضر بودند، زار زار گریه کردند. صدراله فرازهایی از زیارت عاشورا را می خواند و می گفت: من جایی هستم که تو می دانی کجاست، اینجا بهشت است و تا بهشت فاصله ای ندارد. در آن لحظه چیزی گفت که برایم عجیب بود. گفت: امین! دلم برای امامزاده تنگ شده. گفتم: کدام امامزاده؟ گفت: یادت هست آن روزی که همراه با بچه ها سینه می زدیم و دوست عزیزمان نوحه «عباسم ای برادرم» را می خواند و آن دو شهید عزیز نیز حضور داشتند!
🌷....متوجه صحبت هایش نشدم تا این که به یاد آن روزی افتادم که شهید حسن باقری همراه با شهید مجید بقایی در یکی از روزهای ماه محرم به بهبهان آمدند و همراه با عزاداران حسینی در یکی از امامزاده های بهبهان بر سینه می زدند و عزاداری می کردند. گفتم: برای سینه زنی دلت تنگ شده یا آن دو شهید بزرگوار؟ گفت: هم دلم برای سینه زنی تنگ شده و هم احساس می کنم که دارم به آنها می رسم. مدام تکرار می کرد اینجا جایی است که احساس می کنم مجید و همه دوستان شهیدم را می بینم!
▫️آنجا بود که آرزو کردم و از خدا خواستم فقط یکبار دیگر صدراله را به ما باز گرداند تا بتوانیم او را زیارت کنیم. دیگر باور کردم که صدراله کوله بارش را بسته و آماده ملحق شدن به همرزمان شهیدش شده است. همین طور هم شد. پس از پایان آن مأموریت صدراله چند روزی میان ما بود تا این که به آرزوی خود رسید و جاودانه شد....
—(راوى: امين شريعى، فرمانده وقت لشکر31عاشورا)
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قرائت بخشی از زيارت عاشورا
توسط امام خامنه ای
در جمع رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا
۶۷/۰۵/۲۸
🏴 السلام عليک يا اباعبدالله الحسین (ع)
🆔 @Defa_Moqaddas