eitaa logo
دفاع مقدس
398 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
881 ویدیو
248 فایل
💠 نیم نگاهی به رویدادهای دفاع مقدس 🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
مشاهده در ایتا
دانلود
📆 ۳۰ مهر ۱۳۶۲ - سالروزشهادت حاج مهدی کازرونی، فرمانده طرح و عملیات لشکر۴۱ثارالله در عملیات والفجر۴ (مریوان) بر اثر اصابت مستقیم خمپاره بدنش به دو نیم شد و درحالیکه ذکر برلب داشت به فیض 🌷شهادت رسید @Defa_Moqaddas
💠 خاطره‌ای از دوران کودکی شهید حاج مهدی کازرونی: ▫️دستهای کبودش را پشتش پنهان کرد و آمد پیش مادر. از او خواست که فردا بیاید مدرسه، مادر هم با عصبانیت فرستادش پیش پدر و گفت: «این دفعه رو با پدرت برو، چقدر من بیام ضمانت تو رو بکنم؟» پدر دستهای کبود مهدی را در دستش گرفت و گفت: «دوباره به معلمات گیر دادی؛ مگه نگفتم که کاری به کارشون نداشته باش، بی حجابند که باشند، تو دَرست رو بخون.ببین چطوری کتکت زدند.» مهدی که هشت سال بیشتر نداشت؛ گفت: «برای چی باید چیزی نگم؟ مگه اونها مسلمون نیستند؟ مگه تو قرآن نیومده باید حجاب داشته باشند؟» ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️ ⭕️ خاطره‌ای دیگر: در دوران اختناق ستمشاهی، عکس شاه و فرح را از اول تمام کتاب‌هایش می‌کند و می‌گفت: ➖دوست ندارم هر بار که کتابم رو باز می‌کنم، چشمم به اینها بیفته! 🔸زمانی که کسی جرأت نمی‌کرد اسمی از خاندان سلطنت بیاورد، که در این صورت سروکارش به "ساواک" و شهربانی می‌افتاد. ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️ ⭕️ خاطره‌ای دیگر، : ایستاده ‌بود کنار در مسجد. مردم می‌خواستند بعد از‌ یک‌اعتراض آرام، از مسجدخارج ‌شوند. ناگهان مهدی ‌عکس امام را بالای ‌سر گرفت و فریاد زد: یا مرگ یا خمینی... 🆔 @Defa_Moqaddas
کودکی هایی که کنار لبخندهای پدر ناتمام ماند ... #شهید_حاج_مهدی_کازرونی 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷 شهید حاج #مهدی_کازرونی یار و همرزم سردار حاج #قاسم_سلیمانی از ابتدای جنگ تا شهادت و مسئول فرماندهی طرح عمليات #لشكر_ثارالله سردار سلیمانی در مورد #شهید کازرونی گفت: من به جرائت قسم می‌خورم ذره‌ای ترس در وجود حاج مهدی کازرونی راه نداشت 🆔 @Defa_Moqaddas
خیلی پیش‌روی کرده بودیم، چند نفر از جلو به طرف‌مان می‌آمدند و قد یکی از آنها، حدود یک متر از بقیه بلندتر بود. همین باعث شده بود که تا هر کدام از بچه‌ها، حدسی درباره‌اش بزنند که کیست. جلوتر که آمدند حاج مهدی را شناختم که روی شانه یکی از عراقی‌ها نشسته و اسلحه‌اش را به طرف بقیه گرفته بود با اینکه هر دو پایش زخمی شده بود، اما پنج عراقی را اسیر کرده و روی شانه یکی سوار شده بود تا به خط خودی برسد. بعدا خودش تعریف کرد که فقط یک گلوله داشته و با همان، یکی از عراقی‌ها را که به طرفش حمله کرده بود می‌زند و بقیه را هم اسیر می‌کند. 🌷 شهید حاج یار و همرزم سردار حاج از ابتدای جنگ تا شهادت و مسئول فرماندهی طرح عمليات 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
📷 بسیجی نوجوان، سوار بر دوش اسیر غراقی و آماده‌ی شلیک‼️ ⭕️ نیروهای زبون دشمن را با خود به مقر عقب و پشت جبهه می‌برد 🆔 @Defa_Moqaddas
pdf کتاب-شیر صحرا-زندگی شهید آبشناسان.pdf
1.92M
📚 نسخه PDF | کتاب: "شیر صحرا" 🌴 شرح زندگی امیر دلاور ارتش، شهید حسن آبشناسان، فرمانده تیپ نوهد و جانشین قرارگاه حمزه ⏳ دوران #دفاع_مقدس 🆔 @Defa_Moqaddas
خیال خوب شما لبخند می شود به لبم؛ وگر نه این من دیوانه، غصه ها دارد... @Defa_Moqaddas
🌴 کار فقط برای خدا ▫️چه ساده وبی ریا بود چادر فرماندهی. امکاناتش خیلی کمتر از امکانات یک دسته بود. چه کم غذایی بر سر سفره میامد ،در حد رفع گرسنگی، اگر به غیر از غذایی که به همه دادند بود ،فرمانده بر می آشفت .کسی جرات نداشت زیاد غذا بگیرد. لباس فرمانده شاید یک دست لباس خاکی بود که آنهم شلوارش همیشه وصله داشت. چه زیبا می شست آن لباس‌ها را . روزی بعد از خیبر خودم دیدم در مقر لشکر که به توز آباد معروف بود لباسش را می شوید .کنار تانکر آب بدون اسراف آب چه زیبا می شست. چه ساده و بی ریا کام بر می داشت بدون اینکه از بسیجیان شناخته شود. بسیجی بود مثل همه که خود را خادم همه می دانست. خود را مسئول همه عملکرد لشکرش می‌دانست .و پاسخگوی آن بود . به فکر نیرو هایش بود و اگر چیزی که به نیروها نرسیده به فرمانده می‌دادند ناراحت می شد و حتی در صورتی که یقین داشت به همه رسیده باز از آن استفاده نمی کرد . همه کارها یش برا خدا بود قربه الی الله نه برای خشنودی سایرین . نماز شبش را ،عبادت شبانه اش را همیشه داشت. در نبرد آنقدر بیدار بود که شاید دو یا سه روز نمی خوابید بعضی وقت‌ها می دیدی که نشسته پشت بی سیم لحظه ایی چشمانش بسته شد. فرمانده غرق در خدا بود و لحظه شهادت سلول هایش هم الحمدلله و سبحان الله می گفت. ا▫️🔹▫️🔹▫️▫️ آیا مثل مهدی زندگی کردن و مثل او بودن سخته⁉️ قافیه را زمانی باختیم که از مثل ها بودن فاصله گرفتیم‼️ 💠 اگر می خواهیم عزت داشته باشیم باید مثل آقا مهدی بود. 🆔 @Defa_Moqaddas
💕 فرمانده خاکی !! 🆔 @Defa_Moqaddas
داشتم تو جادہ می‌رفتم دیدم یہ بسیجے ڪنار جادہ دارہ پیادہ میرہ زدم ڪنار سوار شد. سلام و علیڪ ڪردیم و راہ افتادیم. داشتم با دندہ سہ می‌رفتم و سرعت ۸۰ تا. بهم گفت: اخوے شنیدے فرماندہ لشڪرت گفتہ ماشینا حق ندارن از ۸۰ تا بیشتر برن ؟! یہ نگاہ بهش ڪردم و زدم دندہ چهار ! گفتم اینم بہ عشق فرماندہ لشڪر ! سرعتُ بیشتر ڪردم تو راہ ڪہ میرفتیم دیدم خیلے تحویلش می‌گیرن می‌خواست پیادہ بشہ بهش گفتم اخوے خیلے برات درنوشابہ باز می‌ڪنن، لااقل یہ اسم و آدرس بهم بدہ شاید بدردت خوردم ؟! یہ لبخندے زد و گفت: همون ڪہ بہ عشقش زدے دندہ چهار ! 😅😅 🌷 🆔 @Defa_Moqaddas