دفاع مقدس
🌹شهید محمد حسین مَردی ممقانی ، مسئول بهداری سپاه مریوان و فرمانده واحد بهداری تیپ۲۷ محمدرسول الله(ص)
[In reply to دفاع مقدس]
💠 روایت مجتبی عسگری از حال و هوای شهید سید محمد رضا دستواره پس از شهادت همرزم و رفیق صمیمی اش شهید ممقانی، دو روز قبل از شهادت خودش:
🎤 روز دوم یا سوم عملیات بود که همرزم مشترک و قدیمی ما، محمد حسین ممقانی شهید شد، رفتم خط، تا خبر را به سید رضا بدهم. دیدم مچاله شده داخل سنگر و خوابیده. صورتش هم خاکی بود. محسن کاظمینی گفت: بیدارش کنم؟ گفتم: نه، بگذار بخوابد.
دقایقی نگذشت که آتش دشمن شدید شد و سید رضا خود به خود از خواب بیدار شد. من نمی دانستم رضا می داند ممقانی شهید شده، وقتی من را دید، بغلم گرفت و شروع کرد به گریه کردن و گفت: دیدی مجتبی، ممقانی هم شهید شد. بهترین دوستمان هم رفت. دیدی رفقا رفتند و باز ما تنها ماندیم
شروع کرد به گریه کردن، پشتش به سمت مهران بود و همینطور که من را بغل کرده بود، دست ها را آورد بالا، حالتی که نه فریاد بود نه صدای آرام
با صدای بلند گفت:
خدایا؛ خسته شدم، من را هم ببر!
🆔 @Defa_Moqaddas
❂○° اهالی #مریوان این شهید را از یاد نمیبرند °○❂
💠 پس از پذیرش تشکیل تیپ ۲۷محمد رسول الله از سوی #حاج_احمد_متوسلیان و #حاج_همت در پی پیشنهاد فرمانده وقت سپاه پاسداران #محسن_رضایی، #حاج_احمد_متوسلیان به سراغ شهید #ممقانی میرود و فرماندهی بهداری را به او پیشنهاد میکند ولی از پذیرش آن سر باز میزند و در جواب #حاج_احمد به او میگوید چه فرقی میکند در کجا باشم هدف ما خدمت به مردم و انقلاب است ولی #حاج_احمد اسرار میکند و وقتی به او میگوید این یک تکلیف است او میپذیرد.
🔸 #حاج_محمدحسین_مردی پس از تشکیل تیپ ۲۷محمد رسول الله به فرماندهی #حاج_احمد_متوسلیان در ۲۴بهمن۱۳۶۰مسئولیت #بهداری_رزمی تیپ را بر عهده میگیرند و در حوزه درمان و پست امداد خط مقدم خدمات نوینی را با نبوغ و مدیریت خواص خود به اجرا در میاورد که تمام مسئولین بهداری رزمی های منطقه جنگی را به سوی خود جلب میکند و سرمشق تمامی آنها در زمینه ایجاد #بیمارستان_صحرایی به سبک نوین و امدادگری میشود.
🌷 سردار شهید #حاج_محمدحسین_مردی_ممقانی مسئولیت بهداری رزمی لشکر۲۷ محمدرسولالله(ص) اولین ایجاد کننده بیمارستان صحرایی در جبهه های دفاع مقدس
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 #احمد_متوسلیان در جمع شهیدان حسن زمانی، علیرضامهرآئینه، دستواره، ممقانی، ملاسلیمانی، برادران فراهانی، قدبیگی، طالبی و برادران پیشمرگ کُرد پاوه
🆔 @Defa_Moqaddas
❂○° رسیدگی به مجروحان دشمن °○❂
▫️ آذر ۵۹ ما در بیمارستان بودیم که دیدیم عدهای با لباس کردی از مقابل بیمارستان رد شدند… بعدتر فهمیدیم بچههای خودمان بودند که همراه با #پیشمرگان_مسلمان به یک عملیات برون مرزی رفتند، ۳- ۲ روزی گذشت. برف شدیدی میآمد.
🔹برادر #ممقانی آمد و گفت که بیمارستان را آماده کنید، بچهها رفتهاند #دزلی را بگیرند. ما همه ترسیدیم: مگر میشود #دزلی را گرفت؟! اولین زخمیها را آوردند؛ ۴ #دموکرات بودند. گذاشتیم شان کنار اتاق عمل.
🔸 ممقانی میگفت اینها را ببرید اتاق عمل، اما ما منتظر مجروحین خودمان بودیم. گفتند مجروح نمیآورند. ترسیدیم که همه شهید شده باشند! اما بعد فهمیدیم دزلی را گرفتهایم بی آنکه حتی خونی از بینی بچه هایمان آمده باشد.
🔹 ما هنوز آن ۴ دموکرات را نبرده بودیم اتاق عمل! بالاخره از سپاه آمدند و از قول #حاج_احمد_متوسلیان گفتند: "وای به حالتان اگر به زخمی ها رسیدگی نکنید!" ما هم به مداوای آنها پرداختیم.
—(راوی: سردار مجتبی عسگری)
🆔 @Defa_Moqaddas
سهم ما از سفره انقلاب!
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
احساس سوختن به تماشا نمی شود
33 سال پیش چنین ایامی در پادگان دوکوهه، گردان شهادت، قبل از عزیمت به آبادان برای عملیات والفجر 8
حمید داودآبادی: امروز حی و حاضر، طلبکار، پررو و ... در خدمت شماست.
حسین ... معروف به عموحسین:
یکی از بچه های گردان شهادت که با عموحسین در اوج جنگ در فاو بودیم، تعریف می کرد:
"بعد از جنگ، داشتم در خیابان مولوی می رفتم که ناگهان یکی داد زد: شهرداری ...
همه دست فروشها وسایل خود را جمع کردند تا بگریزند که مورد لطف و رحمت ماموران شهرداری قرار نگیرند.
در آن میان چشمم به عموحسین افتاد. کیسه وسایلش را از زمین جمع کرد تا بگریزد. درحال فرار، نگاهی تلخ در چشمان من انداخت، و در رفت."
دیگر کسی عمو حسین را ندید و خبری از او ندارم.
حسن ...: عاشقش بودم. مثل همه بچه های باصفای جنگ.
در اوج جنگ با هم عقد اخوت بستیم.
سال 78 هر طوری بود پیدایش کردم. آمد خداحافظی که دارم می روم. پرسیدم کجا؟ گفت:
"چند سالی است می روم کویت کارگری. ماهی 400 هزارتومان می دهند. همه هزینه رفت و آمد با خودمان است. شش ماه یک بار هم می آیم به زن و بچه ام سر می زنم."
التماسش کردم:
"یک هفته دیرتر برو تا به دوستان و همرزمان بگویم در همین ایران برایت کاری پیدا کنیم."
یک هفته به همه زنگ زدم، پیش خیلیها رفتم، التماس کردم، زار زدم، در وبلاگ نوشتم و هیاهو براه انداختم.
هفته بعد زنگ زد و گفت:
"حمیدجون، من که می دونستم کاری از دستت برنمیاد. خودم همه این راهها رو رفتم و به همه دوستان رو زدم ولی خوردم توی دیوار."
و رفت کویت برای کارگری.
دیگر از او خبری ندارم.
این انشای امشب من با عنوان " سهم ما از سفره انقلاب" در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب و در سی و سومین سالگرد عملیات والفجر 8 از دوستان و همرزمانم است.
آنها که ژن خوب نبودند و فقط باید می رفتند که بجنگند!
نمی خواهم کسی نشانی از آنها بدهد.
خجالت می کشم، از شرم می میرم، آب می شوم.
لعنت بر من و این دل صاب مرده که هنوز می تپد، لبهایی که به زور به خنده باز می شوند و دلی که می سوزد ولی نمی گذارد کسی دودش را ببیند.
🆔 @Defa_Moqaddas
📸 بسترسازی مواد منفجرهی غیرقابل استفاده برای امحاء🔥
⏳ #دوران_جنگ
🆔 @Defa_Moqaddas
سرودانقلاب-سلاح را برگیریم.mp3
651.4K
📢 صوت | سرود انقلابی: سرودانقلاب-سلاح را برگیریم
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | سرودانقلابی- به لاله های در خون خفته🌷🌷
🆔 @Defa_Moqaddas
دلم گیر طوفان این گرد و خاک هاست
و در گیر جولان این انفجارهاست
دلم گیر نیزار کوی جنون
خراباتی موج دریای خون
دلم گیر یاران مجنونی است
گواهم همین چشم جیحونی است
🆔 @Defa_Moqaddas
🌷بسم رب الشهدا🌷
🌴 عملیات بزرگ والفجر ۸ نمایش اراده و ادای تکلیف یاران امام
▫️عظمت حماسه والفجر ۸ را باید در شکوه عبور از تنها رودخانه وحشی جهان جست و جو کرد که امواج و جریانات بسیار شدید درونی، غواصی و شنا را در آن غیر ممکن می سازد.
🔹فرزندان خمینی کبیر که با تأسی به اراده لایزال الهی هر غیر ممکنی را ممکن و میسور می ساختند، عزم خویش را جزم کرده بودند که بر طبیعت وحشی این رودخانه عظیم فائق آیند و کارستانی کنند که چشم نوابغ جنگی و اساتید کالج های معتبر نظامی را به حیرت و تحسین وادارد. به طوری که فرماندهان نظامی دنیا درخواست تدریس و تشریح چگونگی طراحی و اجرای این عملیات پیچیده و عبور از اروند را دارند.
➖خصوصیات عملیات والفجر ۸:
عملیات والفجر ۸، جنگ در آب، باتلاق، نیزار، نخلستان و جنگ شهری بود.
عملیات والفجر ۸ را باید قله رفیع "حفاظت اطلاعات" نامید که بر اساس اصل غافلگیری انجام شد و دارای سه رکن بود.
۱. آموزش
۲. شناسایی
۳. پشتیبانی
۱. آموزش:
آموزش های غواصی، قایقرانی، جنگ شهری، جنگیدن در آب، جنگ در جنگل و نخلستان، عبور از موانع، باتلاق، جنگ تن به تن و جنگ ش.م.ر به صورت تخصصی و فشرده و تمرینات سخت در سرما، گرما، روز و شب، در رودخانه ها، دریاها و سدها، تا ۱۸ ساعت از شبانه روز، ماه ها ادامه داشت.
۲. شناسایی:
تیم های دو سه نفره مجرب شناسایی (نیروهای اطلاعات و تخریب)، بیش از هفتصد بار از عرض رودخانه به صورت غواصی عبور کردند و یک یا دو شب در مواضع دشمن می ماندند و برمی گشتند، بدون آن که حتی یک بار هم لو بروند.
به طوری که شناسایی های فاو، رکورد طولانی ترین، دقیق ترین و موفقیت آمیزترین شناسایی های جنگی دنیا را داراست.
تاریخچه جریان آب اروندرود را در یک بازه زمانی بیست ساله به دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف و امیر کبیر سپردند و آنها تمام جریانات اروند را بررسی و گزارش کردند.
۳. پشتیبانی:
برای انتقال ادوات، تجهیزات، تدارکات و نیرو، از ماشین های حمل گوشت و لبنیات استفاده می شد.
➖ محورهای عملیات والفجر ۸:
در عملیات والفجر ۸ تلاش اصلی، تصرف شهر فاو بود و تلاش پشتیبانی، تصرف جزایر بُواریَن و امُّ الرَّصاص و دو عملیات فریب هم در هورالهویزه و شلمچه (زید) انجام گرفت.
➖ شروع عملیات والفجر ۸:
ساعت ۲۲:۱۰ دقیقه بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴، با رمز یا زهرا(س) در حالی که مدّ آب کامل بود، حدود ۲۵۰۰ نفر غواص آموزش دیده ولایتمدار جان بر کف، برای ادای تکلیف، در یک غافلگیری مثال زدنی و بی نظیر، عرض ۹۰۰ متری رودخانه وحشی اروند را فین زدند و طی کردند و پس از عبور از ساحلی که استحکامات و موانع آن (موانع ضد غواص، موانع ضد کشتی و قایق، موانع ضد هاورکرافت، سیم خاردار، مین، بشکه های آتش زای فوگاز و...) هر کارشناس نظامی را به عدم توانایی نفوذ و عبور از آنها مُجاب می کرد، پا به خاک دشمنی نهادند که در خواب عمیق فراموشی قدرت الهی و تکیه بر ساخته های دست بشر، فرو رفته بود.
بعثی ها وقتی چشم باز کردند، هیبت سیاه غواص های شجاع ایرانی، لرزه بر اندام ناپاکشان انداخت و تا به خود آمدند، همراه سپیده صبح، شاهد اهتزاز پرچم مقدس گنبد حرم مطهر رضوی بر فراز مناره مسجد جامع شهر فاو بودند.
➖ نتایج عملیات والفجر ۸:
۱. تصرف شهر فاو عراق که ۸۰% نفت عراق از آنجا صورت می گرفت و تنها راه ارتباطی عراق با خلیج فارس بود.
۲. تسلط بر جنوب اروند
۳. انهدام سکوهای پرتاب موشک
۴. بیش از ۵۰ هزار نفر تلفات (کشته و زخمی) از دشمن و ۲۱۰۰ نفر اسیر
۵. آزادسازی ۸۰۰ کیلومتر مربع از خاک عراق
-جهانگیر فیض آبادی
🆔 @Defa_Moqaddas
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 صوت| خاطره ای از عملیات والفجر ۸
🌴 روز دوم عملیات، عراقی ها از داخل جزیره بُواریَن آتش بسیار سنگینی روی مواضع ما در شهرک ولیعصر(عج) خرمشهر ریختند و پاتک سنگینی رو شروع کردند....
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 يك جفت پوتين و تكه هايى از گوشت
▫️هنگام عملیات والفجر ۸ در مسجدی به همراه دیگر برادران تخریب لشکر ۲۱ امام رضا(ع) مستقر بودیم. شهید هادى اخباری یکی از سرگروه های انفجارات تخریب بود. به اتفاق او به آن طرف اروندرود رفتیم، جایی که در میان نخل ها خاکریز زده بودیم. عراقی ها هم خاکریز داشتند. بین خاکریز ایران و عراق چهار اتاق بود که فاصله اش به خاکریز ما نزدیک تر بود. ضمناً برادران تخریب در جلوی خاکریز میدان مین ایجاد کرده بودند تا از هجوم عراقی ها جلوگیری شود.
فرماندهی لشکر روز قبل دستور داده بود که این اتاق ها منهدم شود تا تلفات کمتری از رزمندگان اسلام بگیرد. چون همان شب مسئول تخریب وقتی از همان مسیر به خط می رفت با یک ماشین تصادف کرد و دستش شکست و او را به بیمارستان فاطمة الزهرا(س) در خط هدایت کردند. شهید اخباری به بیمارستان رفت تا چگونگی انهدام این خانه ها را از مسئول تخریب بپرسد. ایشان را راهنمایی کردند که از فلان جا مهمات بگیر و اتاق ها را تخریب کن.
او مهمات را تهیه کرد. یک گروه از بچه های خط (مثل آر.پى.جی زن، تیربارچی و تک تیرانداز) را جلوتر از این اتاق ها برده بود و ۱۶ عدد مین ضد تانک را در چهار گوشه اتاق ها کار گذاشته و به وسیله فتیله به هم متصل کرده و آماده انفجار بود که نیروها را عقب برد. (پشت خاکریز) تا خودش منفجر کند. در همین لحظه که بچه ها عقب رفته بودند همان جا یک گلوله خمپاره به او و معاونش شهید مجید غفوری اصابت کرد. تمام خانه ها منفجر شد و هادی اخباری به شهادت رسید...🌷
غفوری هم زیر خاک ها ماند و او را که خارج کردند مجروح شده بود و خون از چشمش می آمد ولی از هادی اخباری فقط یک جفت پوتین پیدا شد و تکه هایی از گوشت صورتش. من که از خبر شهادت هادی مطلع شدم رفتم اورکت شهید هادی را برداشتم داخل جیبش یک تکه کاغذی به اندازه کف دست دیدم که روی این تکه کاغذ نوشته بود:
💕 خدایا نمی دانم چرا این گونه شده ام، وجودم چیز دیگری را احساس می کند، انگار دنیا برایم قفسی تنگ شده است. در خود قدرت پرواز پیدا کرده ام.
📃این کاغذ را که خواندم خیلی منقلب شده بودم. البته از قبل احساس می کردم که هادی ماندنی نیست! آخر من خودم دیده بودم وقتی در صف نمازِ جماعت می ایستاد، بدنش می لرزید و پاهایش را می دیدم که می لرزد. بعد از شهادتش متوجه شدیم که دورتر از مقرمان یک قبری کنده و یک نفر از همرزمان دیده بود که او شب های جمعه داخل قبر می رفته و راز و نیاز می کرده است
—(راوى: رزمنده حسین پیرزاد)
🆔 @Defa_Moqaddas
🌷 غواص و تخریبچی شهید هادی اخباری و رزمنده مخلص و شجاع، سردار اسماعیل قاآنی فرمانده لشکرفاتح ۲۱ امام رضا (علیه السلام) - جانشین حاج قاسم سلیمانی، فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران
-
🆔 @Defa_Moqaddas
📷 گروه نه نفره انفجارات قبل از عملیات والفجر هشت
🌴 لشکر 21 امام رضا علیه السلام
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 فرازی از وصیت نامه شهید هادی اخباری
✍ دیگر این چه التهابی است که در وجودم احساس می کنم ، دیگر روحم در این بدن خاکی نمی گنجد . ای همه چیزم ، حاضرم بارها در راه تو مجروح شوم و باز جهاد کنم تا این که به وصال تو بپیوندم و مولای من ، تو که خود ملک الموت واقعی هستی، حالت زارم را ببین ، از آن هنگام که عالم برزخ را در عالم خواب نشانم دادی با آن همه نویدها ، دیگر نمی توانم نظاره گر شهادت دوستانم را باشم.
🆔 @Defa_Moqaddas
🌷 غواص و تخریبچی شهید، هادی اخباری
💠 لشکر فاتح 21 امام رضا علیه السلام
🌴 دوران دفاع مقدس
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 هنگام رفتن است ...
⏳33 سال پیش، روزهای مبارک دهه فجر
لشکر 27 محمد رسول الله (ص)، گردان شهادت
حرکت از پادگان دوکوهه به سمت اردوگاه بهمنشیر آبادان برای آغاز عملیات والفجر 8
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 مبارزات شهید احمد کاظمی پیش از انقلاب
🔹با آغاز مبارزات ملت ایران در برار رژیم شاهنشاهی، احمد هم مبارزات خود علیه شاه را آغاز میکند و یک بار هم توسط ساواک دستگیر میشود.محسن رضایی درباره مبارزات احمد کاظمی پیش از انقلاب میگوید:
▫️«در سالهای 1356 و 1357 در تظاهرات و راهپیمایی و پخش اعلامیه و شعارنویسی فعال بود. در آخرین محرم قبل از پیروزی انقلاب، مأمورین ساواک او را در میان دسته عزاداری شناسایی و بازداشت میکنند. چند ماهی در زندان ساواک بود که به شدت او را شکنجه کرده بودند، پاسبانی با چکمه به دهان احمد کوبیده بود که تا یک ماه پس از آزادی خونریزی بینی داشت.
[خودش یک کلام راجع به بلاهایی که سرش در آورده بودند چیزی نگفت هر چه مادر میگفت این از خدا بی خبرها چه به روز تو آوردن؟میگفت هیچی مادر!
بینی اش را هم از خون های لخته شده ای که هر روز صبح روی بالشش میدیدیم فهمیدیم شکسته.خودش می گفت این خون ها مال اینه که تو زندان سرما خوردم!
اثرات آن شکستگی بینی تا آخر عمر همراهش بود با اینکه یک بار هم عملش کردند ولی باز هم از تبعاتی مثل تنگی نفس رنج میبرد]
پس از پیروزی انقلاب، مسئولین قضایی نجفآباد از ایشان میخواهند که شکنجهگرانش را معرفی کند تا آنها را محاکمه کنند، او زیر بار نمیرود و میگوید انقلاب، آنها را تنبیه کرده است. جالب است که یکی از همین افراد، چند سال قبل از شهادت احمد، برای انتقال فرزندش از دانشگاه آزاد یک شهر به شهر دیگر از احمد کاظمی طلب کمک کرده بود و او هم به دانشگاه آزاد توصیه کرده بود که مشکل ایشان را حل کنید.»
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | ایام دهۀ فجر در جبهه و توزیع هدایای مردمی بین رزمنده ها
🆔 @Defa_Moqaddas
💠 #خواهران_در_ميدان_مين ‼️
🌷هر سال چند روز به عید مانده، مادرم همراه مادر بزرگ و پدربزرگ با گروهی از خانم ها و آقایان به اهواز و پایگاه علم الهدی می رفتند. آقایان پتو و پوتین و خانم ها،لباس ها و ملحفه های رزمندگان را می شستند. آن سال مادرم مرا که هنوز ١٠ سالم تمام نشده بود، همراه خودش برد. خانم ها در ساعت هشت صبح کنار ظرف های رخت می نشستند تا اذان ظهر و پس از نماز و ناهار. دوباره تا نزدیک اذان مغرب به رخت شستن می پرداختند.
🌷سطل هایی را که خانم ها، رخت های شسته را داخل آن می گذاشتند (با این که خیلی سنگین بود) با تمام قدرت بلند می کردند و به آنها که سر حوض ایستاده بودند، برای آبکشی می رساندند. خانم ها اسم مرا «سرباز کوچولو» گذاشته بودند و هر کسی صابون، تاید، وایتکس و ... لازم داشت به من می گفت تا برای او ببرم.
🌷یکی از روزها که همه مشغول شستن لباسها بودند و من هم مأموريت خودم را انجام می دادم عراق اعلام کرده بود که شهر را بمباران خواهد کرد و به مردم مهلت داده بود که شهر را ترک کنند. خانم موحد مسئول خواهران پایگاه شهید علم الهدی میان خانم ها آمد و با جذبه ای که داشت، گفت: خواهران! خسته نباشید. اجر همه شما با حضرت زهرا(س). بعد ادامه داد: امروز به چند رزمنده فداکار نیاز داریم تا به میدان مین بروند.
🌷....همه خانم ها همدیگر را نگاه کردند و زمزمه ها بلند شد. میدان مین؟! مگر خواهران را به میدان مین می برند؟! خانم موحد با قاطعیت باز پرسید: کی حاضر است به میدان مین برود؟ دختران جوان ١٨ و ١٩ ساله بدون اینکه سئوالى کنند؛ رفتند و کنار خانم موحد ایستادند و با این عمل آمادگی خود را اعلام کردند.
🌷خانم موحد دستی به سر و روی آنها کشید و گفت: نه! شما خیلی جوانید. اما دختران گفتند: ما حاضریم! خانم موحد آنها را کنار جویی که در حیاط بود، به صف کرد و به خانمی که مسئول میدان مین بود، گفت: گونی ها را بیاورید! بلافاصله چند گونی را کنار جوی گذاشتند و در گونی ها را باز کردند. همه منتظر بودند تا ببینند مین چیست؟ اما مین هنوز مشخص نبود.
🌷چند نفر از خانم ها که گونی ها را آورده بودند ته گونی ها را گرفته و محتوای داخل آن را کنار جوی ریختند. لباس های غرق به خون رزمندگان بود که جای گلوله و خمپاره روی سینه، کمر و ران و ... لباس ها مشخص بود. از همه دلخراش تر این که قطعه هایی از بدن بچه های رزمنده در میان این لباس ها وجود داشت. با دیدن این صحنه همه خانم ها یک صدا گریه می كردند.
🌷....جوان هایی که برای رفتن به میدان مین آماده شده بودند شیلنگ آب را باز کردند، وقتی آب را روی لباس ها ریختند جوی خون جاری شد. در این هنگام همه یک حالت روحانی پیدا کردند. خانم ها در حالی که لباس رزمندگان را می شستند اشكهایشان به داخل تشت می ریخت. مادر بزرگم که هر روز در حال رخت شستن برای خانم ها مسأله شرعی می گفت، وقتی حالت روحانی خانم ها را دید شروع کرد به خواندن دعای توسل.
🌷شور و حال عجیبی برپا شد. خانم ها نیروی تازه ای پیدا کرده بودند! هر چه قدر سطل رخت شسته را خالی می کردند. باز پر می شد. در همان حال که رخت میشستند دعا را زیر لب زمزمه می کردند و زمانی که به «یا وجیها عندالله» می رسیدند، همه با صدای بلند آن را تکرار می کردند.
🌷دعا به نام حضرت زهرا(س) که رسید همه با سوز و گداز و از ته دل گفتند:«یا وجیها عندالله اشفعی لنا عندالله». مادربزرگم خانم زهرا(س) را به پهلوی شکسته اش قسم می داد که به یاری رزمندگان بیایند. در همین لحظه حالتی پیش آمده بود که کسی نمی توانست منکر آن شود. بوی خوش را همه احساس کرده بودند. بوی خوش از یک طرف می آمد اما همه محوطه را پر کرده بود آن بوی خوش از جوی خون لباس های خونی رزمندگان بود.
—(راوى: حمیده مرادیان از بانوان ايثارگر سال ١٣٦٤)
🆔 @Defa_Moqaddas
📷 خواهران و مادران ایثارگر در حال شستن لباس های رزمنده ها💦
⏳دوران #جنگ_تحمیلی
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴 "مادر محمودی"، مادر تمام رزمنده ها
▫️ زهرا محمودی بانوی شصت ساله ای بود که با شروع جنگ، از تمام اموال و دارایی تا جانش را گذاشت تا برای رزمندگان مادری کند. هرچند او دیگر در بین ما نیست، اما نمی توان سخنی از کمکها، ایثارگری هایش در 8 سال دفاع مقدس را به زبان نیاورد.
او که نامش درهشت سال جنگ تبدیل شد به "مادر محمودی"، از آن دست افرادی بود که همیشه با کارهایش همه را متعجب می کرد.بارها به خط مقدم جنگ رفته و در پایگاه و سنگرها روزهای بسیاری را گذرانده بود.
در طول 8 سال دفاع مقدس همه تلاش می کردند تا مانع حضور او در خط مقدم شوند،اما او معتقد بود،« جوان هفده، هجده ساله ای که درخط مقدم می جنگد، زیر آن حجم آتش، بیشتر از گلوله،توپ و اسلحه، به مادر نیاز دارد»!
وقتی امام (ره) فرمان داد، هرکس با هرچه در توان دارد، از اسلام و میهن دفاع کند، دست به کار شد. خانه خودش را پایگاه کمک های مردمی کرد ؛مردم هم او را دست تنها نگذاشتند. زنهای همسایه هر روز برای پختن مربا،حلوا، ترشی به آن جا می آمدند،یا این که یک کامیون سبزی قرمه را می شستند، خرد می کردند و سرخ می کردند تا مادرمحمودی که باکلی اصرار و پیگیری از سپاه،کارت تردد درمناطق جنگی گرفته بود،آن را خودش برمی داشت و به منطقه می برد وبا آن بسته های سبزی،خورشت قورمه درست کنند و به دست رزمندگان می رساند.
"مادر محمودی" یک پایش جبهه و یک پایش تهران بود. کیلو کیلو طلایی را که مردم برای کمک به جبهه می آوردند به بازار می برد و می فروخت و با پولش برای رزمنده ها خرید می کرد.حتی یک بار پنجاه حمام صحرایی و تعداد زیادی منبع آب را خریده بود و به تنهایی خط مقدم آورده بود.
بارها هم به کمکهای خانمهای دیگر برای رزمندهها لباس زیر مردانه دوخته بود و همراه مقداری آجیل و تنقلات و تصویر امام (ره) را در بسته ای کادوپیچ شده به منطقه می برد و با دست خودش به رزمنده ها هدیه می داد.
وقتی وارد خط می شد همه تعجب و از ورودش جلوگیری می کردند اما وقتی کارت سپاهش را نشان می داد، دیگر جای هیچ بحثی نبود، کسی نمی توانست جلویش را بگیرد.به جاهایی سرکشی می کرد که مردان جرأتش را نداشتند آن جا بروند.
بین بچه های جنگ طرفدار زیادی داشت. با عشق صدایش می کردند مادر و او هم که انگار قند دردلش آب می کردند، جواب شان را می داد.
🆔 @Defa_Moqaddas
🌴شیر زنان #دفاع_مقدس
🌷مادر شهید «سید زمان سید نژاد» در حال شستن پیکر مطهر فرزند شهیدش
🆔 @Defa_Moqaddas