eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
840 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 کتاب: "راز درخت کاج" ⚪️ خاطرات مادر شهید زینب کمایی 🔺دخترک که پس از تجاوز ارتش صدام به خاک خوزستان، مجبور به دیار خود (آبادان) شده و به اتفاق خانواده در شاهین شهر اصفهان سکنی گزیدند. او در دوران در پشت جبهه به فعالیت های مذهبی می پرداخت و با بالابردن معلومات دینی و سیاسی خود (مطالعه کتاب های شهید مطهری و . . . ) با گروهک های ضدانقلاب، مانند: کمونیست ها و مجاهدین خلق به مقابله می پرداخت، از اینرو مورد غضب آنها واقع شده و در آخرین نماز مغرب سال 60، در راه بازگشت به خانه، توسط منافقین به شهادت می رسد. پیکر نوجوان شهید، چند روز بعد همراه با شهدای عملیات فتح المبین در اصفهان بطرز باشکوهی تشییع و در گلستان شهدا بخاک سپرده می شود، همانجا که موقف میثاقش با شهیدان بود و قرارهای خود را با ملکوتبان در آن مکان مقدس می بست. این دختر مؤمن با ورود به سن تکلیف، بر سر نمود و راه را در پیش گرفت. با آنکه لاغر و نحیف بود ولی در آن گرمای طاقت فرسا روزه‌هایش را می گرفت💫 نماز شبش ترک نمی شد🌷 زینب در دفتر خودسازی‌اش جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت: از نماز سر موقع، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز غفیله و ... که همه را انجام می داد.🕊🕊🕊 او مشتاق پرواز بود و همیشه غسل شهادت می کرد، گویا از قفس تن رها شده بود و حیات جاودان را در جایی دیگر می جست🌱🌱 ا🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿 🔵 در ادامه، کتاب صوتی "راز درخت کاج" در قالب نه فایل نقدیم مشتاقان می گردد 👇👇👇
دفاع مقدس
📚 کتاب: "راز درخت کاج" ⚪️ خاطرات مادر شهید زینب کمایی 🔺دخترک #جنگ_زده که پس از تجاوز ارتش صدام ب
1.mp3
8.33M
📢 📚 راز درخت کاج 💠 خاطرات "شهید زینب کمایی" از زبان مادرشان 1️⃣ قسمت اول ------------------------------------------- کانال دفاع مقدس۱
دفاع مقدس
📢 #کتاب_صوتی 📚 راز درخت کاج 💠 خاطرات "شهید زینب کمایی" از زبان مادرشان 8️⃣ قسمت هشتم
راز درخت کاج - 9.mp3
7.22M
📢 📚 راز درخت کاج 💠 خاطرات "شهید زینب کمایی" از زبان مادرشان 9️⃣ قسمت نهم ------------------------------------------- کانال دفاع مقدس۱
32.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 سرداران شهید کردستان- - قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) دهه 60 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🔺 کانال دفاع مقدس https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ کانال دفاع مقدس https://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🎞 سرداران شهید کردستان- - قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) دهه 60 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://
🌷 ۵ تیر ۱۳۶۳ - سالروز شهادت محمدرضا افیونی، جانشین عملیات سپاه کردستان، توسط ضدانقلاب 🌱 متولد 1341 - اصفهان 🌿 در خانواده ای مذهبی پرورش یافت . در شکوفایی انقلاب و بر اندازی نظام فاسد پهلوی علی رغم سن و سال کم شرکت فعال داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر حفظ سنگر علم و دانش در سنگر بسیج نیز مسئولیت پذیرفت. بارها و بارها به استقبال خطر رفت و رنجها و تلاش های بی شمار را برای پیشبرد اهداف انقلاب به جان خرید و آرام نگرفت. با آغاز جنگ تحمیلی سوی جبهه ها رهسپار شد و مدتی را در جبهه ی جنوب گذراند . پس از مدتی برای مبارزه با ضد انقلاب در کردستان به این خطه ی مظلوم رفت و تا زمان شهادت در خدمت انقلاب و محرومان ستمدیده بود . در کردستان با ارائه توان بالای رزمی اسوه و الگو شد. در سنگرهای مختلف نبرد حماسه ها آفرید، به گونه ای که اکنون نام او در جای جای کردستان معادل نهایت رشادت و شجاعت و غیرت آورده می شود. صمیمیت و رفاقتش با دوستان و شجاعت و سخت گیری او با دشمن همواره در یاد ها باقی خواهد بود. افیونی از نادر افرادی بود که جای جای کردستان محروم و فتنه دیده، شاهد دلاوری های ایشان برای مردم و رزمندگان بود و سراسر این خطه، مملو از خاطرات فراوان از شکوه ایثار شان ، با دلی گشوده به رحمت حق به استقبال سختیهای تازه می رفت. او برای این انقلاب و اسلام یک نفر نبود بلکه به تنهایی سپاهی بود.
دفاع مقدس
🌷 ۵ تیر ۱۳۶۳ - سالروز شهادت محمدرضا افیونی، جانشین عملیات سپاه کردستان، توسط ضدانقلاب 🌱 متولد 1341
🌷شهید افیونی انسان متوکلی بود. بحث این جا نیست که آدم فقط نترسد ، چون خیلی ها نمی ترسند. بحث امید وار بودن به موفقیت است. شهید افیونی امید به موفقیتش ربطی به نترسی او نداشت. روی حساب اتصال به بالا مبدأ و خدای متعال بود که با کمال شجاعت و با اعتقاد کامل به پیروزی، به استقبال خطر می رفت ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 نحوه شهادت: ⚪️ یکی از روستاییان کردستان، نحوه شهادت محمدرضا را چنین تعریف می کند : 🎤 در درگیری شدید با ضد انقلاب شرایطی پیش آمد که نیروهای سپاه و پیشمرگان مسلمان کُرد تلفات زیادی دادند. برادر افیونی به راحتی می توانست از صحنه بگریزد. اما هنگامی که دید برادر متولی مجروح شده، جهت کمک و دفاع از او ایستاد. تمام تیرهایش را شلیک کرد و در نهایت تیری به سر او اصابت نمود و سر در آغوش شهید متولی گذاشت. او مانند مولا و مقتدایش علی (ع) با فرق شکافته در 27 رمضان به سوی معبود پرواز کرد.
دفاع مقدس
🌷شهید افیونی انسان متوکلی بود. بحث این جا نیست که آدم فقط نترسد ، چون خیلی ها نمی ترسند. بحث امید وا
🟢 چند خاطره از شهید محمدرضا افیونی (جانشین عملیات سپاه کردستان) 💠 لباس عید برای بچه ها خیلی مهم و دوست داشتنی است. یک روز محمد از مدرسه وارد خانه شد. لباس نویی را که تازه برایش خریده بودم به همراه برد وقتی از او سوال کردیم، گفت: یکی از همکلاسی هایم لباس عید نداشت، برای او می برم. آن سال با لباس های قبلی خود عید را پشت سر گذاشت. از کودکی عاشق نماز خواندن بود. وضو گرفتن و نماز خواندن را از هنگامی آغاز کرد که معمولاً بچه ها توجهی به آن ندارند. هنگامی که بچه های فامیل به خانه ما می آمدند، از نماز و قرآن برایشان صحبت می کرد. بیش از همه ما در روضه خوانیها شرکت می کرد. مرتب به مسجد محل می رفت و در دسته های زنجیر زنی شرکت می کرد. با پشتکار عجیبی درس می خواند. (مادر شهید) 💠 در اوایل جنگ کردستان، جو بسیار بدی شایع شده بود و کمتر کسی دوست داشت د ر کردستان بماند. یک روز عملیاتی در محور طاو سر چین در جاده سنندج – کامیاران رو به روی گردنه مروارید انجام شد. پس از عملیات ما وارد روستای سر چین شدیم. شور عجیبی را شاهد بودم. مردم و به خصوص بچه ها از ما استقبال کردند و با شعار های الله اکبر و پخش نقل جلوی ما آمدند. فریاد الله اکبر ایشان، لبخند رضایتی روی لبهای رزمندگان ظاهر کرده بود. خیلی خوشحال بودیم. بنده به محمد افیونی گفتم: محمد؛ آینده کردستان این بچه ها هستند. اگر الان اینها را رها کنیم و برویم به اینها خیانت کرده ایم. صحبتهای من، منظره فرح بخش آن روز و انگیزه های پاک الهی شهید افیونی باعث شد، ماندن در کردستان را تکلیف خود بداند و تا زمان شهادت با رشادت تمام در صحنه های مختلف کردستان باقی بماند. او با دلسوزی و شفقت اسلامی، برای مردم کرد خدمات شایسته ای انجام داد. (سردار شهید اکبر آقابابایی ) 💠 در کردستان کار کردن بسیار مشکل تر از جنوب بود، چرا که ممکن بود در یک لحظه محاصره شوی یا در اثر کمترین سستی همه قتل عام شوند. جدیت و قاطعیت و تصمیم به موقع، تاثیرات عجیبی در کار داشت. برادر افیونی از نادر کسانی بود که با جدیت و تلاش بی مانند، بهترین تصمیم ها را در موقع مناسب می گرفت. در عملیات قائم، محمد با شدت و قدرت تمام ایستاد و با قاطعیت تمام نیروها را تهیه کرد و با مقاومت دلیرانه منطقه تصرف شده را تثبیت نمود و ضد انقلاب را در آن منطقه سر کوب نمود. با این روحیات بالا، تنها آرزویش آباد کردن کردستان اسلامی بود. هر کجا می رفت، غیر از کار نظامی، کار عقیدتی، فرهنگی، آبادانی و حتی کمک به محرومان منطقه نیز، شخصاً در کمال تواضع انجام می داد. روحیات یک مومن واقعی را به راحتی از رفتار ایشان می شد فهمید. (شهید آقابابایی) 💠 محمد با دوستان وهمکاران، رفیق و صمیمی بود. از زمانی که فرمانده یگان جند الله شده بود با رفتار صمیمی، قلوب همه افراد را به هم نزدیک کرده بود. بسیاری از سربازان ارتش و ژاندارمری به او علاقمند شده بودند و این علاقه تاثیر اساسی در پیشرفت کار داشت. به جهت جاذبه و حسن برخوردی که محمد داشت، مردم کرد نیز همه او را دوست داشتند. در روستای دولاب که در حمله ضد انقلاب ویران شده بود، با دستهای خود برای مردم خانه ها بنا کرد. در آن محل دور افتاده؛ ماه ها در میان کوه های پر از برف که سر به فلک می سایند در بین مردم ماند و با تجهیز و تشجیع، آنها را برای دفاع از محل خودشان آماده کرد. کوچکترین نیاز مردم فقیر را نیز به واسطه ارتباطی که داشت تامین می کرد و به آنها می داد. در مقابل، با ضد انقلاب آنچنان به شدت بر خورد کرده بود که آنها از شدت عصبانیت در جلسات خصوصی خود گفته بودند که اگر افیونی اسیر شود، او را نمی کشیم بلکه ذره ذره و با شکنجه او را قطعه قطعه می کنیم. روحیات وی منبعث از ربیت صحیح اسلامی بود. اشداء علی الکفار رحماء بینهم. در رفتار ایشان به خوبی متبلور بود. (شهید آقابابایی) ادامه👇👇
دفاع مقدس
🟢 چند خاطره از شهید محمدرضا افیونی (جانشین عملیات سپاه کردستان) 💠 لباس عید برای بچه ها خیلی مهم
ادامه خاطره - قسمت2 💠 آدم شجاعی بود. آن چیزی که زبانزد همه هست و الان هم هر وقت اسم شهید افیونی برده می شود، اولین چیزی است که همه به آن اشاره می کند. در عملیاتی که ایشان حضور داشت نشاط عجیبی ایجاد می کرد. روحیه و امیدواریش بقیه را هم گرم نگه می داشت و در کل عملیات تاثیر اساسی داشت. معمولاً اینجا فرماندهان بزرگوارمان وقتی یک عملیات داشتند که خیلی سخت و دشوار بود، سراغ افیونی را می گرفتند. اگر او جای دیگری بود، برادران عملیات را به شکلی طرح ریزی می کردند تا شهید افیونی هم شرکت بکند. یک نمونه از آن، عملیات بست در ا طراف دیوان دره که واقعاً معضلی شده بود. چون به مرزهای بین المللی نزدیک بود. ایشان برای هر عملیات و پاکسازی گوسفند یا چیز دیگری نذر می کرد و از جیب خودش نذر را ادا می کرد. با اینکه حقوق چندانی نداشت. شهید افیونی آدم متوکلی بود. بحث این جا نیست که آدم فقط نترسد ، چون خیلی ها نمی ترسند. بحث امید وار بودن به موفقیت است. شهید افیونی امید به موفقیتش ربطی به نترسی او نداشت. روی حساب اتصال به بالا و خدای متعال بود که با کمال شجاعت و با اعتقاد کامل به پیروزی، به استقبال خطر می رفت.( حجه الاسلام موسوی- نماینده امام در سپاه کردستان) 💠 برادر افیونی در شهر سنندج، از صحبت کردن چند نفر به زبان کردی متوجه شده بود که شب تعدادی از قاچاقچیان برای کمک به ضد انقلاب مقداری امکانات و اسلحه را از شیار گندمان انتقال خواهند داد. به مقر آمد و گفت: باید کمین بگذاریم و آنها را غافلگیر کنیم. حدود 200 نفر از آنها را آماده کرد و به سرعت در شیار کمین گذاشتیم. تا ساعت دو صبح خبری نشد. بین مسئولین زمزمه برگشتن بود. ناگهان از داخل شیار سر و صدایی شنیده شد. افیونی بچه ها را سر موضع های خود بر گرداند و خودش به داخل شیار رفت. با تیر اندازی او همگی به طرف شیار تیر اندازی کردند. آتش شدیدی بر روی شیار ریخته شد. پس از مدتی پرسیدم: افیونی کجاست: گفتند: او هم داخل شیار رفته. فریاد زدم تیر اندازی بس است. شاید به افیونی هم تیر اصابت کرده باشد. چراغ خود روها را روشن کردیم و جلو رفتیم. ضد انقلاب واقعاً غافلگیر شده بود و به سزای جنایات خودش رسیده بود. همه به دنبال افیونی می گشتیم. بالاخره او را دیدیم. در بین سنگها طوری نشسته بود که تیر به او اصابت نکند. دو نفر از ضد انقلاب را هم در تاریکی اسیر کرده و دست و پایشان را بسته بود. با خونسردی به طرف ما آمد و گفت این دو نفر را هم ببرید. (همرزم شهید) 💠 در یک غروب غمناک کردستان، با خبر شدیم که نیروهای ژاندارمری کمین خورده و در محاصره هستند. محمد به اتفاق دو نفر از همرزمانش با وجودی که در نزدیکی فرود گاه سنندج کمین خورده بودند، به کمک گروه محاصره شده رفتند. من از پشت سر هدایت عملیات را به عهده داشتم تا نیروهای کمکی برسند. در آن حال دو نکته را تاکید می کرد که برایم عجیب بود. یکی اینکه اگر شما یا شهید روح الامین با من باشید، خاطرم جمع است. دیگر اینکه می گفت: آرزویم این است که قبل از شما شهید می شوم. من تحمل بدون شما را ندارم. آن شب محمد با جمع سه نفری همرزمان مردانه جنگید و حد ود سی نفر از نیروهای ژاندارمری را نجات داد و عقب کشید. سپس همگی که هفت نفر بودیم با ضد انقلاب جنگیدیم و در تعقیب آنها فرمانده شان که شخصی به نام محمد شعبانی از مهره های حساس حزب دمکرات بود کشته شد. سر انجام رزمندگان ما همگی د ر کمال سلامت به مقر های خود بر گشتند. (شهید اکبر آقابابایی ) 💠 قبل از آمدن به مرخصی در اتاق عملیات با محمد افیونی مشغول صحبت کردن بودیم. عکس بسیار زیبایی از او گرفته بودند. وقتی عکس را دیدم گفتم: محمد، عجب عکس قشنگی است. جون می ده برای تفت شهادت. با هم گفتگو ها داشتیم. من گفتم: محمد، دعا کن ان شاء الله شهید بشوم. محمد در حالی که گریه می کرد، گفت: من از خدا خواسته ام حتی یک لحظه هم که شده قبل از تو شهید شوم. برایم قابل تحمل نیست که تو زود تر از من شهید شوی. در حالی که همدیگر را می بوسیدیم. گفتم: ان شاء الله تو شهید نمی شوی، ما به تو امیدواریم گفت حاجی خیلی دلم می خواهد شهید شوم. خیلی دلم تنگ شده. گفتم: محمد، چهره ات چهره شهادتی است، چهره تو می گوید که تو شهید می شوی. گفت من از خدا خواسته ام حتما زود تر از شما شهید بشوم. این آخرین دیدار ما بود. او سه روز بعد در یک درگیری با ضد انقلاب به آرزویش رسید و شهید شد. (شهید اکبر آقابابایی) 💠 در آخرین سفر محمد به کردستان، برای بدرقه تا نزدیکی ماشین رفتم. وقتی می خواستم او را ببوسم و خداحافظی کنم، با حجب و حیای خاصی سرش را پایین انداخته بود. این کار او مایه تعجب من شد ولی چیزی نگفتم. در کردستان به یکی از دوستانش گفته بود وقتی مادرم می خواست مرا ببوسد، به صورت مادرم نگاه نکردم. می ترسیدم محبت فرزند و مادر مانع از رفتنم شود و از راه خدا باز بمانم، چرا که این بار حتماً شهید خواهم شد.
دفاع مقدس
🌷 ۵ تیر ۱۳۶۳ - سالروز شهادت محمدرضا افیونی، جانشین عملیات سپاه کردستان، توسط ضدانقلاب 🌱 متولد 1341
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 سردار شهید حسینعلی اکبری 🌱 متولد 1343 - شهر درچه اصفهان وی مدت ها در رشته ورزشی کاراته فعالیت نمود و در این مسیر هم بسیار موفق بود ، تا جائیکه مقام اولی و دومی استان اصفهان را از آن خودنمود. با آغاز جنگ تحمیلی وارد میدان مبارزه علیه دشمن تا بن دندان مسلح شد . میدان مسابقه این بار خاک کشورش بود از این رو حسینعلی تمام همت خود را صرف نمود تا در این میدان هم دست رزمندگان ایرانی وهمرزمانش به عنوان پیروز مسابقه وجنگ علیه کفر بالا برود. از همان سال های ابتدایی انقلاب به کردستان رفت و به مبارزه با ضدانقلاب پرداخت . شهید اکبری در مدت حضورش مجاهدت های زیادی از خود نشان داد و بنا به توان و حسن سابقه به سمت معاونت تیپ بیت المقدس منصوب شد و مدتی بعد یعنی در هشتم دی ماه سال 1365 در خاک خونین شلمچه سر به آستان دوست نهاد و آسمانی شد .
دفاع مقدس
سردار شهید حسینعلی اکبری
فرازی از وصیتنامه سردار شهید حسینعلی اکبری برادران و خواهران بدانید دنیا مهمانسرائیاست که همه چند صباحی در آن هستیم و به سفر خود ادامه می دهیم و این کاروانسرا محلیاست که خداوند انسانها را به مرحله آزمایش می گذارد و هرکس از این آزمایشها و امتحانات الهی موفق و سرفراز بیرون آمد رستگار شده است و هر کس که دراین امتحانات رد شد به هلاکترسیده است ، این دنیا چیزی که دارد توشه های آخرتی است و دیگر هیچ از خوبی ، و بقیه دنیا هلاکت و نابودی است و ما بایستی سعیبکنیم با دست خودمان هلاکت و نابودی خودمان را نیاوریم . برادران و خواهران همیشه بهفکراسلام باشید و به فکر یاری دین خدا باشید و به فکر رضایت خداوند باشید و گوش بهفرمان قرآن ورسول خدا باشید و گوش به فرمان امام امت ، این رهبر دلسوز و الهی مسلمین و محرومان باشید و او را یاری نماییدوقدر انقلاب اسلامیمان را بدانید
دفاع مقدس
فرازی از وصیتنامه سردار شهید حسینعلی اکبری برادران و خواهران بدانید دنیا مهمانسرائیاست که همه چند
مواظب باشید کفران نعمت نکنید که این انقلاب یکنعمت بزرگ الهی است و دین زیادی به گردن ما دارد مخصوصا نسل جوان که خداوند به ماعطانموده است و بایستی مواظب اعمال و رفتار خود باشیم و این انقلاب را تا پای جان یارینمائیم . انقلاب یک انقلاب الهی است و مسیر خود را همینطور که تا به حال با این مشکلات طی نموده است می پیماید ولی شما به فکر خود باشید وقبل را باحال مقایسه کنید و منصفانه بیندیشید و خود را به هلاکت ندهید و شما رزمندگان اسلام که به یاری دین خدا شتافته اید دقت کنید اعمالتان خالص برای رضای خدا باشد و بدانید پشتوانه قدرتمندی دارید وآتش پشتیبانی شما آتش تر و وحشتی است که خداوند در وجو د کفار و منافقان می اندازدو هر چقدر ما بیشتر و خالص ترخدارا عبادت نمائیم و دینش را یاری نمائیم این آتش قویتر خواهد بود و هر وقت درجائی شکست ظاهری نسیب شما شد در صدد تقویت این آتش باشید واین آتش تقویت نمی شود مگر با نماز با حضور قلب دعا ونیایش به درگاه خداوند قهار ،صمیمیت ، نماز شب و مسائل معنوی و عبادی دیگر و بدانید دشمن درصدد است این آتش را ازما بگیرد و ما بایستی تودهنی به دشمن بزنیم و محیط خود را یک محیط الهی نمائیم که چشم دشمنان اسلام کور شود و از مکرشان ناامید گردند
دفاع مقدس
شهید اکبر آقابابایی
🌷 از جمله رزمندگانی بود که در عملیات انهدام پالایشگاه «کرکوک» حضور داشت. وی در سال‌های دفاع مقدس مسؤولیت های گوناگون را عهده‌دار بود: ▪️مربی تاکتیک و سلاح در سپاه پاسداران اصفهان ▫️فرمانده عملیات سپاه سنندج ▪️ فرمانده عملیات ناحیه شمال غرب و کردستان ▫️فرمانده تیپ۱۸ الغدیر ▪️... و در زمان شهادت فرمانده عملیات نیروی قدس سپاه این سردار دلیر سپاه، پس از سال ها تحمل آثار ناشی از استنشاق گاز خردل، بال در بال ملائک گشود و پیکر تکیده و رنج کشیده اش، در کنار هم رزمانش، «حسین خرازی» و «مصطفی ردانی پور» در گلزار شهدای اصفهان آرمید. « حاج اکبر » در زمان شهادت، مرد شماره دو سپاه قدس بود، هنگامی که «سردار احمد وحیدی» (وزیر کشور فعلی) فرماندهی آن نیرو را بر غهده داشت.
💠 خاطره ای از حاج صادق آهنگران در روز عرفه 🔹 سال۱۳۶۳ مکه مکرمه دوستان برای اجرای دعای عرفه،خیمه ی بسیار بزرگی درصحرای عرفات سرپا کردند زایرین آمدند و مرتب بر تعداد جمعیت افزوده می شد عصر شد وهنگام خواندن دعای با عظمت عرفه شخصیت ها ،علما وروحانیون، پزشکان، مدیران کاروان ها و مداحان محترمی که یا به عنوان میهمان و یا به عنوان خدمه ی کاروان به حج مشرف شدند همه رو به کعبه ومنتظر، تا به فیض استماع دعای پرفیض عرفه ی امام حسین علیه السلام برسند. برادرعزیز و رزمنده دفاع مقدس حاج صادق آهنگران که عراقی ها لقب بلبل خمینی بهش داده بودند آمد و نشست پشت میکروفون، شروع کرد به خواندن، دقایقی مداحی کرد وحال وهوای خوش اهل عرفه را عرفانی ترکرد وسپس دعای عرفه را آغازکرد همه حاجیان گوش بودند به معانی ومفاهیم دعا توجه می کردند هرکسی توی حال وهوای خوش خودش بودکه ناگهان اتفاقی افتاد ونگاه ها ازصفحه ی کتاب برداشته شد وبه جستجو دراطراف مشغول شد هیچ کس نمی دانست که چرا این اتفاق افتاده خوب بی جهت هم که چنین چیزی نمی شود که یکی از عمودهای بزرگ و چوبی خیمه دقیقا عمود پشت سر مداح طوری بیفتدکه دقیقا بیفتد روی سر حاج صادق آهنگران سرحاج صادق شکست وخون جاری شد دعا را یکی دیگراز برادران ادامه داد سرعت عمل پزشکان به قدری زیاد بودکه هنوزچند سطری ازدعا قرائت نشده بود حاج صادق را با سر باندپیچی شده (باهاش شوخی می کردیم می گفتیم حاج شیخ صادق) آ‌وردند.او بدون کوچک ترین تغییری دعا را تا آخرخواند.یاد آن روزها با صفا وآن دعا وآن مکان باعظمت به خیر و نیکی باد.برای همه دوستان آرزوی حج مقبول وسعی مشکور وحوائج برآورده شده وآمرزش گناهان را ازخداوند منان دارم (راوی: حاج شیخ محمد رضا طاهریان امام جماعت و مسئول عقیدتی لشکر ویژه شهدا) ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ کانال "دفاع مقدس"