فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 در همه ایام خصوصا روزهای هفته دفاع مقدس، جای مخلص ترین سرباز ولایت خالی ..
شهید مهدی باکری.mp3
13.36M
. قصه های: #فرماندهان
#شهید_مهدی_باکری
(دوران شهرداری و خدمت به مردم)
🌿 #مهدی_باکری به پیرزن گفت:
#مادر جان وسایل هاتون رو بردیم پشت بوم، کار دیگه ای اگه دارین بگین انجام بدیم
#تو_حق_نداری_از_این_نانها_بخوری !
🌷یک روز مهدی آمد و گفت شب میهمان داریم، جلسه با بچههای لشکر در خانه ماست. جگر خریده بود و گفت دُرست کن. گفتم نان نداریم و من هم نمیتوانم بروم در صف نانوایی بایستم، شب زود بیا و نان بخر. طبق معمول آنقدر دیر آمد که همهجا بسته بود. زنگ زد لشکر بچهها نان آوردند. تا برای شام من خواستم مقداری از آن را بخورم، کشید عقب و گفت تو حق نداری از این نانها بخوری، مردم اینها را برای رزمندهها فرستادند، به شوخی گفتم ای بابا من هم زن رزمنده هستم، خندید و گفت نه نباید بخوری. آخر سر من تکه نانهایی که ته سفره باقی مانده بود خوردم.
🌹خاطره اى به ياد فرمانده مفقود الاثر شهيد مهندس مهدى باكرى
راوی: همسر گرامی شهید باکری
۱۰ مهر ۱۳۵۹ -- سالروز شهادت رزمنده ارتشی، سروان مسعود آشوری
.
معاون گروهان لشگر ۹۲ زرهی اهواز
..
متولد: اراک
🕊 شهادت: خوزستان، دشت آزادگان
مزار شهید: گلزار شهدای بهشت زهرا (س)
قطعه ۲۴ - ردیف ۴۵ - شماره ۱۲
.
🌱 افسر انقلابی و شجاع ارتش ج.ا.ا
🌿 از نوادر نیروهای قوی نیروی زمینی
قبل از انقلاب، با کمک یکی از همکارانش
عکس شاه را در پادگان دشت آزادگان پایین کشیدند.
در آستانه اخراج و محاکمه بودند که با پیروزی انقلاب و رهایی از بند دژخیمان ستمشاهی این. واقعه رخ نداد
.
پس از پیروزی انقلاب با تلاشی چشمگیر
مراقب حضور عناصر نفوذی در ارتش بود
و بسیار هم مورد کینه طرفداران بنی صدر در ارتش بود
به نحوی که حتی نحوهٔ شهادت او را مشکوک می دانند
و احتمال داده می شود توسط عوامل نفوذی خودی
به شهادت رسیده باشد
شهید چمران از او مشاوره نظامی می گرفت
این شهید عزیز در آموزش پاسداران سپاه اهواز
نقش فعالی داشت
متأهل و دارای دو فرزند بود
وقتی دشمن به ایران حمله کرد
در مرخصی و در سفر مشهد بسر می برد
که بلافاصله سفر را نیمه تمام رها کرد و بازگشت
بلادرنگ بر روی یک صفحه در حد چند دقیقه، وصیتنامه خود را نوشت
و عازم خطوط نبرد شد.
بعد از رشادتهای فراوان در نبرد با ارتش تا دندان مسلح صدام
در حالیکه فقط تعداد کمی سرباز و پاسدار همراهش بود
در دفاع از پادگان دشت آزادگان، دشمن را چندین کیلومتر
در حمیدیه به عقب راند و خود مظلومانه به شهادت رسید🕊🕊🕊
.
📄 متن وصیتنامه تاریخی شهید:
.
« به نام حیّ قیوم، مهربان لایزال
آفتاب عمر چه زود غروب می کند
آنگاه که تقدیر این چنین باشد
و خدا خواهد که انسانی
دنیا را وداع گوید
.
اما چه زیباست که این تقدیر
به لطافت قلب مهربان مادری باشد
که فرزند دلبندش را در آغوش گیرد
و این تناسب میسر نباشد مگر
با شهادت در راه الله و مکتب و وطن
.
کاش تقدیرم چنین باشد
مرگ با افتخاری که بارها به آن نزدیک شده ام
ولی نصیبم نشد شاید که لایق شهید بودن نیستم
زیرا که شهید مقامی بالا و والا دارد
و من فردی گناهکار و خوارم
.
اینک با یاد خدا به جبهه می روم نه برای انتقام
بلکه به منظور احیای دینم و تداوم انقلابم و امنیت میهنم
پای در چکمه می کنم و خدا را به یاری می طلبم
و از او می خواهم که هدایتم کند
به آن سو و آن راه که خود صلاح می داند
.
هدفم خدا
مکتبم اسلام
و مرادم روح الله است
.
هر قدمی که بردارم و گلوله ای که شلیک کنم
و قلب دشمن را هدف سازم به یاد خدا باشم
و برای هر گلوله ای که به تنم خورد
به یاد خدا تحمل کنم
دردش را و زجرش را
که شیرین تر از عسل است
خدانگهدار - مسعود آشوری
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #کلیپ | افسر انقلابی ارتش، شهید مسعود آشوری
🌴 یاد یاران جنگ
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
ashori.mp3
1.24M
💠 دوران #دفاع_مقدس
📢 کلیپ صوتی "وصیت شهید"
🌸🌼🍀 🎤 قرائت وصیتنامهی شهید مسعود آشوری توسط حضرت امام خامنهای(حفظهالله)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
شیر تگری😊
صبح علی الطلوع بود که حاجی جوشن دستور داد: گردان به خط بشوند امروز می خوام به بچه های گردان، «شیر و کلوچه» بدهم، تا حال بیان...
زودی اجاق و روبراه کردم، دیگ بزرگ را روی هیزم و آتش گذشتم.
حاج جوشن، دبه های شیر را یکی پس از دیگری، از تنگ قاطر می کشید و می آورد توی دیگ خالی می کرد.
من هم مسئول الو دادن آتش بودم.
بچه ها کاسه بدست، از تو سنگرها بیرون می آمدند.
نیم ساعتی که گذشت، شیر داشت می جوشید و از لبه دیگ شره می کرد، خوب که بو کشیدم، دیدم یک بوئی دیگر می دهد، رنگش هم یک جوری بود.
حاج جوشن که چند متر آن طرفتر، بچه ها دوره اش کرده بودند و می گفتند و می خندیدند و خوش بودند، همین که دیگ بخارش بالا زد، حاجی جوشن هم بویش را گرفت، نگاهی به من کرد، اشاره کردم که حاجی بیا که گمانم یک خبرایی هست.
بلند شدم، حاجی جوشن هم رسید.
خندیدم و گفتم: حاجی صداش و در نیار که بدجور سوتی دادی!
گفت: چی! من و سوتی!؟
گفتم: حاجی جان، این دوغه، جای شیر داغ کردی. تو هم آره حاجی....
حاجی که فهمید حسابی اول صبحی سوتی داده، گفت: زیر دیگ و تند خاموش کن، آب بریز، آب بریز که دست مون رو نشه....
بعد خندید و روکرد به بچه ها، آهای، همه بروند توی سنگراشون، تا نیم ساعت دیگه بیان، تا سه می شمارم، یک نفر بمانه، نهار ظهرتان، بی نهار....
بچه ها که صحنه را قمر در عقرب دیدند، تند دویدند تو سنگراشون...
حاج جوشن گفت یخ بیار یخ بیار...
تند تند یخ آوردم، چند تا قالب یخ را هی شکستیم و ریختیم توی دیگ جوش آمده.
حالا نخند کی بخند، مگر سرد می شد.
مدتی گذشت تا توانستیم دوغی را که جای شیر جوشانده بودیم، سرد و تگری اش کنیم.
دوغه که حسابی سرد شد، بچه ها هم سرو کله شان به یک ستون پیدا شد.
وقتی اعلام کردیم صحنه عوض شده و خاطرتان عزیزه و توی این گرما می خوایم، به شما بجای شیر، بهتان دوغ سرد و تگری و کلوچه لاهیجان بدیم. خنده بچه ها رفت هوا و هر کدام که کاسه بدست جلو می آمد، یک نگاهی به زیر دیگ می کرد. یک نگاهی به داخل دیگ، زیر چشمی هم به حاج جوشن، زیر لب می گفت: جلل الخالق!!!!
این دیگه چه دوغی است، زیرش کنده گذاشتین، دوغ اش سرد و تگری، گفتین شیر، دوغ در آوردین...
ما هم قیافه حق به جانبی می گرفتیم و یعنی این که ما این هستیم دیگه، مگه چه کم داریم از «قوم صالح» که شتر از کوه در آورد، ما از توی دیگ شیر، برای شما رزمندگان راه خدا؛ دوغ در می آوریم.
طرف بسم الله بسم الله کنان، دور و برش را پف می کرد، سهم دوغش را می گرفت و دوغ را بو می کشید و زبان میزد و می خندید و می رفت...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
29.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حاجی جوشن پیرمرد نام آشنا و خوش مشرب و از خادمین لشگر ۲۵ کربلا؛ که ایستگاه های صلواتی اش در میان رزمندگان، به ویژه بسیجیان خطه شمال، شهرت زیادی داشت.
نیروهای عبوری در خط، اندکی در برابر بساط او لبی تر کرده، خوارکی ای، چیزی می خوردند و سپس به راه خود ادامه می دادند.
حضور پیرمرد نورانی و باصفا در جبهه، موجب افزایش روحیه و تلطیف فضا می شد . . . .
#حاجی_جوشن ؛ بمب روحیه
دوران جنگ تحمیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas