eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
840 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 نشد بگم: خیلی دوستت دارم! عصر روز دوشنبه 9 تیر 1365 (۳۶ سال پیش) خط مقدم مهران - عملیات کربلای یک دو سه ساعت بعد، محسن (نفر وسط) دیگه نبود 🔹 حسرت به دلم مونده که یه نفر، یواشکی دهنم رو ببرم دم گوشش، صدای آرومم رو بشنوه، سریع بذارم در برم که مجبور نشم چشمام به چشمای متعجبش گره بخوره. اونم چشمای محجوب و سرشار از خجالت اون! کاش اون شب، که فرمانده گفت: یه آر.پی.جی زن شیر بفرستید ... وقتی محسن پرید و آر.پی.جی به دست رفت طرف خاکریز، صدای منو توی گوشش می شنید! اون وقت که دستش رو بوسیدم، از خجالت لرزید. بغلش کردم، لبام رو بردم دم گوشش، خواستم بگم، روم نشد. هی پرسید: - برادر داودآبادی ... شما هی می خوای یه چیزی به من بگی ولی ... نگفتم. اشکام ریخت روی صورتش. محسن از خاکریز رد شد و رفت توی سینه دوشکایی که دشت رو از آتش پر کرده بود. پنج دقیقه بعد که فرمانده داد زد: - یه آر.پی.جی زن دیگه بفرستید ... کمرم بدجوری درد گرفت! شکست. طلوع روز سه شنبه 10 تیر 65 که خط مقدم مهران شکست، تیغ تیز آفتاب افتاد روی صورت محسن صباغچی که از خون سرخ شده بود. چی کشید مادرش وقتی فهمید دومین پسرش هم رفته! یعنی میشه روز قیامت، منو از تهِ ته جهنم بیارن بالا، اجازه بدن برم دم دروازۀ بهشت، محسن بیاد جلو و بگه: - اون شب چی میخواستی بگی؟ دهنم رو ببرم دم گوشش، نمی خوام هیچکس حتی خدا صدای منو بشنوه، آروم در گوشش بگم: - محسن ... خیلی دوستت دارم! —(حمید داودآبادی)
سالروز درگذشت تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس ▫️سبا بابایی (کونیکو یامامورا) مادر شهید محمد بابایی، ظهر امروز جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱ در بیمارستان خاتم الانبیا درگذشت، این مادر شهید از چندی قبل به علت ضایعه تنفسی در بیمارستان بستری بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صحبت های مادر ژاپنی شهید محمد بابایی در مورد هجرتش به ایران و شهادت فرزندش؛
🕊🕊 ۱۰ تیر ۱۳۶۵، - سالروز شهادت شهید سید ابوالفضل گلبيز 🌴عملیاتِ کربلای۱، مهران 🌱ولادت: ۱۳۴۷، قم رزمنده لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب(ع) دوران تحصیل خود را تا مقطع سوم راهنمایی گذراند و عضو فعال بسیج محله خود بود. سال ۱۳۶۴ به جبهه جنوب اعزام شد.
📄 وصیت‌نامه این شهید عالی‌مقام سید ابوالفضل گلبيز: بسمه تعالی ✍️ به نام او که هستى را آفرید. انسان را آفرید و به او قدرت و اختیار و انتخاب داد و به نام او که زیبایى را آفرید، عشق را و معشوق را، عشق به بى‌نهایت را و معشوق بى‌منتهى را. عشق به عرفان را و معشوق عارف را. عشق به فطرت را و معشوق خاطر را و بالاخره عشق به خدا را و خداگونه شدن را. به نام معبودى که معشوق عاشقان است. به نام او که جان بر ما عطا کرد و خودش را خون‌بهاى عاشقان کرد. ستایش خدایى را که خدایى کردن فقط برازنده اوست. حمد و سپاس خدایى را که رداى بندگى کردن را بر تن ما کرد. از او می‌خواهیم که این لیاقت را از ما نگیرد و این همه از عنایات خداوند است و باز هم این لطفى است که خدا به این بنده گنه‌کار خود کرده و مرا در کنار سربازان امام زمانش قرار داد. سخن را کوتاه کنم چون زبان تمامى عالم قاصر از آن است که بتواند از الطاف خدا سخن گوید و من به عنوان یک مسلمان که لازم است پیش از مرگ وصیتى داشته باشد، چند کلامى را روى کاغذ مى‌آورم. همیشه پیرو خط امام باشید و سخنان او را جامه عمل بپوشانید و جبهه‌ها را گرم نگهدارید چرا که ما در حقیقت به جبهه احتیاج داریم و جبهه به ما نیازى ندارد. چون جبهه برای ما دانشگاه و محل آزمون الهی است و ما باید به دانشگاه برویم. اگر کسى می‌خواهد با خداى خود معامله کند باید به این دانشگاه پا نهد. معامله‌اى که ابدی است، نه پس داده می‌شود و نه پس گرفته می‌شود. از ملت ایران می‌خواهم که در برابر کمبودها مقاوم باشند و این را بدانند که این مقاومت‌ها اجرى آخرتى خواهد داشت . آری هر وقت که سخن از شهادت به میان مى‌آید گویى دلم پر مى‌گشاید و به سوى یار به پرواز در مى‌آید و به خود مى‌گویم که چه کنم؟ به کجا روم تا از این قفس رهایى پیدا کنم. آرى تنها جایى را که انتخاب می‌کنم، جبهه است و همیشه از خدا خواستم که توفیق جبهه آمدن را ازمن نگیرد. گرچه من لیاقت ندارم که در کنار سربازان آقا امام زمان(عج) باشم، اما بخشندگى خداوند بیش از این‌ها است و به همین امید به جبهه مى‌آیم بلکه خدا سعادت شهید شدن را به من بدهد. بار پروردگارا! تو خود خوب می‌دانى که تنها آرزوى من این است که بتوانم این سر و جان ناقابلم را در راه تو و براى اسلام تو فدا کنم و از تو می خواهم که این لیاقت را به من بدهى. اما چند سخن با پدر و مادر محترمم؛ پدرم و مادرم از شما می‌خواهم که اگر خداوند رحمان این توفیق را به من داد، براى من عزادارى نکنید و فقط براى مصائب امام حسین(ع) و اهل‌بیت(ع) عزادارى کنید و اشک بریزید. امیدوارم که پدرم و مادر عزیزم مرا حلال کنید؛ چون من فرزند خوبى براى شما نبودم و حق فرزندى را به جا نیاوردم. ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ✍️ دست نوشته ها و نامه های شهید «سید ابوالفضل گلبیز» 👇👇👇👇
🕊🕊 ۱۰ تیر ۱۳۶۵، - سالروز شهادت تقی رفیعی مقدم 🌴عملیاتِ کربلای۱، مهران 🌱ولادت: ۱۳۴۶، قم رزمنده گردان تخریب لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب(ع) مزار شهید: گلزار مطهر شهدای علی‌بن‌جعفر "ع" قم اول خودش آمد و گفت: 《حسین! خیلی دلم گرفته می‌خوام برام روضه بخونی. شاید دیگه فرصت روضه گوش کردن نداشته باشیم.》 گفتم: «تقی برو! شب عملیاته خیلی کار دارم.» رفت و باز برگشت. این بار شهید یعقوبی رو آورده بود برا واسطه. اصرار که فقط چند دقیقه. سه تایی رفتیم پشت سنگر. گفتم: «چه روضه‌ای بخونم؟» تقی گفت: 《دلم هوای حضرت عباس(علیه‌السلام‌) را کرده.》 و من هم شروع کردم به روضه خوندن: «ای اهل حرم میر علمدار نیامد، علمدار نیامد سقای حرم سید و سالار نیامد، علمدار نیامد» کلی وقت داشتند با همین دو تا بیت گریه می‌کردند. رهاشون کردم به حال خودشون و رفتم. عملیات شروع شد. با رمز "یا ابوالفضل العباس(علیه‌السلام)!" یاد حرف تقی افتادم که گفته بود: 《دلم هوای حضرت عباس(علیه‌السلام‌) را کرده.》 بیسیم زدم وضعیتش رو بپرسم گفتند: «چند لحظه قبل شهید شد!» 🎤 راوی: حاج حسین کاجی
🔴 آنان که را گشودند 🕌 . . . . تا امروز زائرین کربلا از آن مسیر عبور کنند ▪️خاطره‌ام به شب دهم تیرماه ۱۳۶۵ - عملیات «کربلای ۱» - باز می گردد. 🌗 آن شب من و شهید امیر تابش و دو نفر از بچه‌های تخریب‌چی برای پاکسازی میدان مین مقابل خاکریز دشمن مأموریت داشتیم. قبل از حرکت پشت خاکریز، شهید سیدمحمد زینال‌حسینی (فرمانده تخریب لشکر ۱۰) بسیار نگران باز نشدن سیم خارداهای فَرشی دشمن بود. برای همین چهار نفری دست‌هایمان را کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم.... ....عهد کردیم چنانچه تا آغاز عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردارها بخوابیم یا توی میدان مین بدویم و به هر صورت نیروها را از موانع رد کنیم. بعد از این پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم. پشت میدان مین که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین مدت کوتاهی پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقی کارشان تمام شد و رفتند. ما برای پاکسازی میدان مین آغاز بکار کردیم. با کشیدن طناب معبر مسیری را برای عبور نیروها با قرص‌های شب‌نما مشخص کردیم و نیروهای رزمنده را با توکل بر خدا از معبر عبور دادیم. عملیات آغاز شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتش می‌ریخت. یکی از رزمنده‌ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من درون معبر زمین‌گیر شد. و هر کاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده‌ها با دشمن درگیر بشود، نشد. یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست آن رزمنده اصابت کرد. چاره‌ای نبود چفیه‌ام را باز کردم و دور بازویش بستم تا جلوی خونریزی را بگیرم. دشمن با خمپاره معبر را زیر آتش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشویم. خونریزی زیاد بود و آن رزمنده‌ی مجروح، تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من را تا انتها سرکشید.... ....آب قمقه خودش و من را تا انتها سرکشید. زیر بغلش را گرفتم تا با رساندن به خاکریز خودی او را تحوبل بچه‌های امداد بدهم. همین طور که داخل میدانِ مین عقب می‌آمدیم، در بین میدان مین اول و دوم دیدم یک شهید روی زمین افتاده است. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر شهید غلامحسین رضایی است که پایش قطع شده بود. به خودم آمدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین درحرکت هستند. مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم و آنها را به طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاه‌های مهندسی گشاد کرده بودیم، هدایت کردم. ابتدای میدان مین راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم: «تو برو بالای بلدوزر من توی میدان مین حرکت می‌کنم اگر باز هم حرکت نکرد خودمون دستگیره‌های حرکت بلدوزر رو به عقب می‌کشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت می‌کنه تا از میدان رد بشه.» خوشبختانه با حرکت شهید تابش و جذبه‌ای که داشت راننده راه افتاد و دستگاه‌های مهندسی را برای زدن خاکریز و جان‌پناه برای رزمندگان به سلامت از میدان مین عبور دادیم. میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله ‌بچه‌های‌ تخریب ترمیم بشود. تا نزدیکی‌های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نفلیه پشتیبانی بودیم. هوا روشن شده بود که شهید سید محمد زینال‌حسینی به دنبال ما آمد. به عقب بازگشتیم. از اینکه به تکلیفمان عمل کرده بودیم احساس رضایت می‌کردیم. خدا را شکر که معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند. امروز آن معبر هنوز هم باز است و زائرینی که برای اربعین از مرز مهران به کربلا مشرف می‌شوند از آن به سلامت عبور می‌کنند. باید به یاد رزمندگانی که برای باز نگهداشتن آن معبر تا به امروز از پا افتادن هم باشیم. —(راوی: رزمنده دلاور سید محسن‌ حسینی، از جمله رزمندگان پیشکسوت تخریب‌چی دوران دفاع مقدس) ------------------------------------------ 📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 ۱۰ تیر ماه ۱۳۶۵ - سالروز آزادسازی شهر "مهران" 💠 در عملیات کربلای یک 🎥 اعلام خبر آزادی مهران از رادیو 🎤 با صدای ------------------------------------------ 📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
مهران قبل از عملیات کربلای یک یاد و خاطره دلاوران لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) شهید والامقام مرتضی کاشیها شهید والامقام صمد یکتا جانباز حاج محمود صبور جانباز حاج مهدی قندیل حمید تقی زاده حاج آقا ذوالنور محسن سوهانی احمد آقای صبا برادر آرین
یاد مردانی که چون شیران روز حمله فتح و ظفر کرده بخیر .... تیرماه ۱۳۶۵ ایلام - مهران؛ منطقه عملیاتی کربلای یک قهرمانان شهید علی‌اصغر صفرخانی فرمانده گردان خط شکن شهادت و محسن دین شعاری معاون گردان تخریب لشکر۲۷ حضرت محمدرسول‌الله ﷺ
۱۰ تیرماه ۱۳۶۵ - سالروز شهادت سردار شهید علی اصغر صفرخانی علمدار دلاور گردان شهادت لشکر ۲۷ محمد رسول اللهﷺ 🌴 عملیات کربلای ۱ صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع) ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ فدای نرگس مستت هزار زنبق صحرایی هزار سر همه سودایی هزار دل همه دریایی میان کوچه ی بیداران هنوز در گذر طوفان به یاد چشم تو می سوزد چراغ این شب یلدایی بخواب، تا بدمد بخت ات بخواب ، ای سر سودایی چه مانده است ز ما یاران دلی شکسته تر از باران دلی شکسته که خو کرده به درد و داغ و شکیبایی . . .
🌷شهید علی اصغر صفرخانی،فرمانده گردان شهادت-لشکر۲۷ ▫️پدر او در زمان ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای، مدت 8سال آبدارچی دفتر ایشان بود.فرزندش علی اکبر درزمان جنگ فرمانده واحد آر. پی. جی تیپ ذوالفقار وسپس فرمانده گردان ویژه شهادت بودکه در عملیات کربلای یک در۹تیر۱۳۶۵زمانیکه تازه وارد سن۲۱سالگی شده بودوظیفه شکستن خطوط دفاعی دشمن درمنطقه مهران را برعهده داشت بدنبال شکسته شدن خطوط دشمن،رزمندگان برای آزاد سازی مهران که در اشغال عراقی‌ها بود،بطرف شهرروانه شدند.صبح۱۰تیر۱۳۶۵علی اصغر صفرخانی که همراه همرزمانش درحال حرکت بود،بر اثر اصابت ترکش خمپاره بشهادت رسید ا▫️▪️▫️ 🌗شب عملیات کربلای یک لباس خیلی مرتبی پوشیده بودوازهمه حلالیت میطلبید.گفتم:چی شده؟خیلی نوربالا میزنی.گفت:ببین آقا مجید،اینطور که معلومه بایدخودمان را برای یک نبرد جانانه آماده کنیم.امشب عاشوراست و اینجا هم کربلا.بعد با دست اشاره کردبه نیروهاوگفت:اینها نیروهای گردان شهادتند.گردان ما خط شکن است.اگراین گردان کپ کندوبدشمن یورش نبردبقیه گردانهاحتما بمشکل میخورند.بایدامشب کاری کنیم که دشمن دیگرحتی فکر تجاوز بخاک ایران راهم نکند-راوی:مجید صبری
دم غروب بود.عصر روز دوشنبه 9تیر1365 چند روزی بودکه ارتش عراق شهر مهران را اشغال کرده بود. حضرت امام خمینی (ره) فرموده بودند: "مهران باید آزاد شود." بنا شد آن شب، گردان شهادت به فرماندهی "علی اصغر صفرخانی"خط شکن باشدقرار بودنیروهای گردان،اولین نفراتی باشندکه در تاریکی شب،وارد دشت روبه رو شوند، به تیربارهای دشمن حمله کنند، خط را بشکنند تا نیروهای دیگر گردان ها بروند برای آزادسازی مهران؛ که رفتند و مهران را دو سه روز بعد آزاد کردند. دم غروب بود فرمانده گردان، آمده بود تا برای آخرین بار، از بالای خاکریز،وضعیت خط مقدم دشمن را زیرنظر بگیرد وقتی ازخاکریز پایین آمد، دوربین عکاسی را ازکوله پشتی درآوردم. از او خواستم با آن چهره خاکی، بایستد تا عکسی تکی از او بگیرم ایستاد، عکس گرفتم، که شد این. با خنده گفتم: -برادر صفرخانی،ان شاءالله این عکس رومیزنم روی حجله تون خندید وگفت: - عمرا اگه بتونی. وخندیدم وگفتم: -حالا می بینیم فردا صبح،سه شنبه دهم تیر1365،وقتی علی اصغر صفرخانی فرمانده گردان شهادت به شهادت رسید، همین عکس را درقطع بزرگ چاپ کردم و بر حجله اش نشاندم (حمید داودآبادی)
یاد و خاطره سردار شهید علی اصغر صفرخانی علمدار دلاور گردان شهادت لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شهادت : ۱۰ تیرماه ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۱ صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع) ا🇮🇷 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
عزم سفر دارند ... زمستان 1364 آبادان، اردوگاه بهمنشیر لشکر 27 محمد رسول الله (ص) – گردان شهادت "علی اصغر صفرخانی" فرمانده گردان شهادت، نیروها را برای آغاز مرحله ای دیگر از عملیات والفجر 8 در فاو آماده و توجیه می کند. یاد شهیدان داخل عکس بخیر: علی اکبر دلشاد و نصرت الله پالیزبان (هردو چند روز بعد در فاو به شهادت رسیدند🕊) علی اصغر صفرخانی، حسین رضاخان نجاد (میثم)، یوسف محمدی (چند ماه بعد در عملیات کربلای 1 آزادسازی مهران شهید شدند🌷) ا🇮🇷 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 آمادگی برای عملیات روزهای قبل از عملیات، حال و هوایی ناگفته‌ای داشت. امید شرکت در حمله‌ای دیگر و فتحی عنقریب، دلها را گرم می‌کرد و انرژی را دوچندان. یکی از راست می رفت و یکی از چپ. شور و شوقی که هیچگاه و هیچ‌جایی دیگر تجربه نشد. کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ‌‌‍‌‎