eitaa logo
دفاع مقدس
4.4هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
13.9هزار ویدیو
1.1هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دفاع مقدس
هدایت شده از دفاع مقدس
11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آزاده سرافراز علی اصغر نامداری
26.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جانباز و آزاده سرافراز حاج مهدی کلوشانی 👇👇ادامه
امام خمینی و رزمندگان.mp3
زمان: حجم: 25.22M
آزاده سرافراز حاج مهدی کلوشانی ▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️ ✍ رهبر انقلاب در دیدار آزادکان سرفراز فرمودند: يكی از چيزهايی كه شما را، دل هايتان را زنده نگه میداشت، پر اميد نگه میداشت، ياد آن چهره و روحيه ی پر صلابت امام عزيزمان بود. آن بزرگوار هم خيلی به ياد اسرا بودند. حال پدری را كه فرزندانش به اين شكل از او دور شده باشند، راحت میشود فهمید ...
💠 خاطره ای از آزاده سرفراز داوود عباس‌زاده 📙 برگی از کتاب: «رنج غربت داغ حسرت (خاطرات آزادگان از دوران اسارت)»    محور اصلی کتاب نقش امام و حضور ایشان در جان و دل اسرای ایرانی است. رنج غربت, داغ حسرت داوود عباس‌زاده، نخستین روز پاییز سال 1359 در منطقه سومار به اسارت گرفته شد. مدت 10 سال در رمادیه بود. بخشی از خاطرات وی را در کتاب «رنج غربت داغ حسرت» می‌خوانیم: «یادم می‌آید اوایل اسارت، ما را در سوله‌هایی نگه می‌داشتند و هنگامی که می‌خواستند اردوگاهی بسازند، از خود اسرا کار می‌کشیدند و اردوگاه را با زحمت خود آن‌ها می‌ساختند. هر روز، اسرا بایستی با دست‌های خودشان زمین آنجا را صاف می‌کردند. حدود سی ـ چهل کامیون خاک آورده بودند و ما باید بدون بیل و با دست آن‌ها را صاف می‌کردیم. روزی در حین کار، یکی از دوستان ما (آقای تقی دهقان) که خیلی آدم شوخ‌طبعی بود، برایمان چیزی‌های خنده‌دار تعریف می‌کرد و ما سرگرم می‌شدیم. آن روز که ایشان چیزی تعریف کرد و ما خندیدیم، سربازی که آنجا بود آمد و گفت: چرا می‌خندید؟ ما گفتیم: برای هم چیزی تعریف کردیم و خندیدیم. او گفت: نباید بخندید! شما به من می‌خندیدید! گفتیم نه بابا، چرا به شما بخندیم، ما برای خودمان می‌خندیدیم. او گفت: نباید بخندید، حالا یک پایتان را بالا بگیرید و دستهایتان را هم ببرید بالا. مدتی به این شکل ایستادیم که آمد و گفت: اگر می‌خواهید آزادتان کنم باید به خمینی توهین کنید. ما هم گفتیم: ما هرگز به امام توهین نمی‌کنیم، زیرا او رهبر ماست. او سماجت می‌کرد و می‌گفت: این کار را بکنید وگرنه اذیتتان می‌کنم! و ما می‌گفتیم ای کار را نمی‌کنیم. اگر خودتان جای ما بودید به رهبرتان اهانت می‌کردید؟ او عصبانی شد و چند تا سیلی به ما زد و به دوستمان گفت: بزن به صورت رفیقت! او هم گفت: من این کار را نمی‌کنم. گفت: به رهبرت که توهین نکردی، توی صورت رفیقت هم سیلی نمی‌زنی؟ آن وقت به من گیر داد و گفت: تو بزن به صورت او. من هم گفتم: نمی‌زنم. خلاصه، خیلی عصبانی شد و ما را با چند نفر دیگر از سربازان به زور خواباندند روی زمین و سنگ‌های بزرگی آوردند و گذاشتند روی سینه ما. شاید حدود هشتاد تا صد کیلو وزنشان بود. ما حدود سه ساعت تمام زیر این سنگ بودیم و بچه‌ها را هم برده بودند داخل سوله‌ها. هرچند دقیقه یک‌بار، می‌آمدند و می‌گفتند: به خمینی توهین می‌کنید یا نه؟ ما هم به یاری خدا مقاومت می‌کردیم و می‌گفتیم: ما آمده‌ایم اینجا تا جانمان را فدای رهبرمان کنیم و اگر تا سه روز دیگر هم ما را با این وضع اینجا نگه‌دارید، ما این کار را انجام نمی‌دهیم. مدتی زیر این سنگ بودیم تا اینکه فرمانده‌شان آمد و گفت: چرا اینها را این‌طوری کردید؟ آن‌ها هم گفتند که: اینها با هم شوخی کرده‌اند و خندیده‌اند. فرمانده‌شان هم چند تا سیلی به ما زد و گفت: بروید.»
    ⚪️ دعای امام در حق اسرا  بارالها، اسرای ما اسیر جانی ترین دژخیم زمان می‏ باشند، مقاومت آنها دنیا را شگفت زده کرده است، هر چه زودتر آنها را برای خدمت به تو و بندگانت آزاد فرما؛ و به خاندان محترم همه صبر و اجر و سلامت و مغفرت عنایت فرما؛( صحیفه امام، ج‏18، ص348 ) ▫️ پایمردی و استقامت اسرا با استقامت و پایداری و پایمردی خویش به بنیانی مرصوص مبدل گشته‏ اند که نه تهدید ابرقدرتها آنان را به هراس می ‏افکند، و نه از محاصره‏ها و کمبودها به فغان می‏ آیند، و نه از خیانت و وحشیگری های صدام دیوانه و افسارگسیخته رو به زوال در زدن شهرها و ویران کردن خانه‏ ها و مساجد و بیمارستانها و مدارس خم به ابرو می ‏آورند، و چون گذشته به راه خود، که همان راه اسلام عزیز و عزت و شرف و انسانیت است، ادامه می‏دهند؛ و زندگی با عزت را در خیمه مقاومتِ صبرْ بر حضور در کاخ های ذلت و نوکری ابرقدرتها و سازش و صلح تحمیلی ترجیح می‏ دهند. (صحیفه امام، ج‏20، ص 198) 🌱 سلام بر شما که رنج زندان را تحمل می کنید ... من ناراحتی شما عزیزان دربند را احساس می‏کنم. شما هم ناراحتی پدرتان را که فرزندان عزیزش دور از وطن هستند احساس کنید. عزیزان من سید و مولای همه ما، حضرت موسی بن جعفر (ع)، بیش از همه شماها و ماها در رنج و گوشه زندان به سر بردند. برای اسلام عزیز شما صبر کنید. خداوند فرج را ان شاء اللَّه تعالی نزدیک می ‏نماید؛ و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد می‏فرماید. به همه عزیزان دربند سلام مرا برسانید. من از دعای خیر فراموشتان نمی‏ کنم. خداوند حافظ شما باشد. پدر پیرت (خ) (صحیفه امام، ج‏20، ص: 109)  
7.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | لحظه اسارت رزمندگان مازندرانی به دست بعثی های عراقی 💠 اینها در عملیات والفجر شش در بلندی ها و ارتفاعات منطقه دهلران با اسارت دشمن درآمده اند 🎞 معرفی آزادگان سرفراز که در فیلم دیده می شوند👇👇 استاد محمدعلی آبادیان مهندس موسی عابدی -- از قصابکلا میانده بابل مرحوم علی میرزاپور شفیعی— از درزیکلا آقا شفیع بابل سرهنگ پاسدار قربانعلی جباری— از فولادکلا بابل حاج علی پورعلی قمی —از قمی کلا بابل حجه الاسلام سید محسن حسن پور متی کلایی — از متی کلا بابل دکتر نصرالله ولی پور افروزی — از پایین سرست بابل سیدحسن میرباضل — از رشت عزت الله عبداللهی — از آمل مرتضی امینی — از تنکابن عملیات والفجر ۶ اسفند ۶۲ منطقه چیلات جنوب دهلران... ------------------------------------------- ┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ https://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🔷 ۲۶ مرداد سالروز آزادی اسرا و آغاز مرحله دیگر از ترویج فرهنگ استقامت در کره زمین گرامی باد. 🔹یک روز ظهر در مقر سپاه چهارم عراق و در شهر المیمونه از توابع استان میسان عراق پس از بازجویی من را به محل برگزاری صبحگاه آوردند. پایم تقریباً قطع شده بود و به چند پوست باریک و استخوان کوچک آویزان شده بود و بچه‌ها آن را برایم محکم بسته بودند! 🔹 فرمانده عراقی گفت او تحمل شکنجه بدنی را ندارد و شکنجه او این است که ۴ ساعت با چشمان کاملاً باز به خورشید نگاه کند! آنها این کار را با من کردند و اگر لحظه‌ای چشمم را ‌ی بستم با کابل محکم به کمرم می‌زدند! 🔹من یک نوجوان ۱۶ ساله بودم و در آن لحظات افسر شکنجه‌گر عراقی با خنده به من گفت: «خمینی سرباز کم آورده بود که سن سربازی را پایین آورد؟» من که می‌خواستم واقعیت ماجرا را بگویم با خنده به او گفتم: «خیر، خمینی سن عاشقی را پایین آورده است!» 🔸منبع: خاطرات آزاده قهرمان آقای سید ناصرحسینی، کتاب «پاییی که جا ماند.»