🌸اَللّهُمَ أجْعَل صَباحَنا صَباحَ الصٰالِحین🌸
خدایا صبح ما را
صبح صالحان گردان
#صبح_بخیر
#گردان_موسیبنجعفر
#لشکر۱۴_امامحسینعلیهالسلام
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
⏳ 8 آبان #سال_1359
💠 شهادت دانشآموز بسيجي محمدحسين فهميده
🔺هم او که امام خميني در موردش گفت: "رهبر ما آن طفل دوازده سالهاي است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک، خود را زير تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد."
🔹 شجاع، کوشا و درسخوان. با وجود آنکه به سن تکليف نرسيده بود، نماز ميخواند و به والدينش احترام میگذاشت. با شروع جنگ و علیرغم ممانعت جهت اعزام به جبهه، به به منطقه اعزام شد. سپس با سختي فراوان عازم خود را به جبهه خرمشهر رساند. در آنجا توانست با وجود سن و سال کم، لياقت و شهامت خود را اثبات کند.
🔸آخرین بار، به اتفاق دوست شهيدش، محمدرضا شمس در سنگر بودند که به ناگاه با هجوم عراقیها دچار محاصره ميشوند. دوستش زخمي ميشود و حسين با زحمت زياد او را به پشت جبهه میرساند و سپس به جايگاه قبلي خود باز میگردد تا همرزمان دیگرش را یاری دهد. وی مشاهده ميکند که 5 دستگاه تانک عراقي به سمت نیروها آمده و در صدد محاصره و قتل عام آنانند. حسين، در حاليکه تعدادي نارنجک به کمر خود بسته بود به طرف تانکها حرکت ميکند. تيري به پاي او ميخورد، اما در اراده پولادين او خللي وارد نميکند و در همان حال موفق ميشود خود را به تانک پيش رو برساند. بر اثر انفجار نارنجک در قسمت حساس تانک، غول آهنی منفجر شده و فهمیده نیز به شهادت میرسد.
▪️دشمن در اين حال تصور ميکند که حملهاي صورت گرفته، لذا سربازهای عراقی تانکها را رها کرده و پا به فرار ميگذارند. در نتيجه، حلقه محاصره شکسته شده و پس از مدتي نيروهاي کمکي ميرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزين پاکسازي ميکنند.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
💠 وسایل نیروهایم را چک میکردم یکی از بچهها با خودش کتاب دبیرستان آورده بود، گفتم این چیه؟
گفت: اگر #اسیر شدم، میخوام از درس عقب نیفتم.
۸ آبان سالروز شهادت #محمد_حسین_فهمیده و روز #نوجوان گرامی باد
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
درتاریخ8آبان #سال_59 دشمنبعثیبمنظورتصرف آبادان بانصبپلشناوربررویرودبهمنشیر
2گردانخودرا واردجزیرهآبادان کردکهمدافعان شهرتنهابا 1قبضه آرپیجیوچندقبضهژ-3توانستند جلویآنهاراسدکنند
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
💠عملیات ذوالفقاری
🔺درتاریخ8 آبان #سال_59 پس ازسدنمودنارتشصدام،نیروهایسپاهباعبوراز بهمنشیربهعراقیهاحملهکرده وضمن ضربه به آنهاوگرفتن130اسیر،آنها راتا میدان تیرآبادان به عقبراندند
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
4_6035080047662989574.mp3
24.49M
📆 8 آبان #سال_65 – ایام اربعین حسینی
📢صوت| حاج #صادق_آهنگران
🍀 تن به هر ذلت ندهم، من حسینِ حقطَلبم
🌷یارِ مظلومانِ جهان، سیدی والا نَسَبم
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
⏳ 8 آبان #سال_1359 💠 شهادت دانشآموز بسيجي محمدحسين فهميده 🔺هم او که امام خميني در موردش گفت: "رهب
🔷 ۸ آبان سالروز شهادت رهبر کوچک مسلمانان، شهید محمد حسین فهمیده گرامی باد.
♦️شهید آوینی در خصوص شهید فهمیده و یارانش: «آنان در غربت جنگيدند و با مظلوميت به شهادت رسيدند و پيكرهايشان زير تانک های شيطان تكه تكه شد و به آب و باد و خاک و آتش پيوست، اما راز خون آشكار شد. راز خون را جز شهدا درنمی يابند!
♦️گردش خون در رگ های زندگی شيرين است؛ اما ريختن آن در پای محبوب شيرين تر. شايستگان، آنانند كه قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است كه ترس از مرگ، جايی برای ماندن ندارد.»
🔸منبع: کتاب «شهری در آسمان»
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
معرفی کتاب📖
نام: من میترا نیستم،
روایت زندگی شهید زینب کمایی
نویسنده: معصومه رامهرمزی
انتشارات آوای کتاب پردازان
پشت جلد:
کنار زینب نشستم و صورت لاغر و استخوانیاش را بوسیدم چشمهای بستهاش را یکی یکی بوسیدم، لبهایش را بوسیدم. سرم را روی سینهاش گذاشتم، قلبش نمیزد. روسریاش هنوز به سرش بود. چند تار مویی را که از روسریبیرون زده بود پوشاندم دخترم راضی نبود نامحرم موهایش را ببیند. زینبم روی کشوی سردخانه آرام خوابیده بود. سرم را روی سینه اش گذاشتم و بلند گفتم: «بِأَي ذَنبٍ قُتِلَت»
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا
https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام
https://t.me/DefaeMoqaddas2
دفاع مقدس
💠عملیات ذوالفقاری 🔺درتاریخ8 آبان #سال_59 پس ازسدنمودنارتشصدام،نیروهایسپاهباعبوراز بهمنشیربهعرا
🍂 امام خمینی(ره) حصر آبادان باید شکسته شود.
شکست حصر آبادان کلید و آغاز پیروزی دفاع مقدس بر ارتش کفار بعثی بود
سالروز شکست حصر آبادان ، بر حماسه آفرینان و مردان بی ادعا گرامیباد.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
🍂 امام خمینی(ره) حصر آبادان باید شکسته شود. شکست حصر آبادان کلید و آغاز پیروزی دفاع مقدس بر ارتش ک
🍂 حماسه
ذوالفقاری
#نکات_تاریخی_جنگ
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔻 چرا دشمن در عبور از کارون موفق بود و هیچ گونه مقاومتی در برابر او نبود، اما در عبور از بهمن شیر چنین مقاومتی صورت گرفت؟
برادر بنادری مسئول وقت عملیات سپاه آبادان، میگوید: «اول آن که دقیقا وظایف مشخص نبود، یعنی معلوم نبود وقتی عراق از کارون عبور نمود چه نیرویی وظیفه مقابله با آن را دارد، ثانیا به طور غیر مستقیم نیروهای مردمی و سپاه نقش خود را بیشتر در دفاع از شهر احساس می کردند، لذا در شهرها حضور فعال تری را از خود نشان می دادند و خارج از شهرها را در مسئولیت ارتش به عنوان نیروی نظامی کشور می دانستند. ثالثا ما انتظار ورود نیروهای عراق به آبادان را از سمت خرمشهر داشتیم و بر این اساس مواضعی شامل کانال و موانع را در فلکه فرودگاه آبادان ایجاد کرده بودیم تا در صورت سقوط خونین شهر بتوانیم در آن جا دفاع کنیم اما آمادگی برای مقابله با حرکت عراق در عبور از رود کارون را نداشتیم، ضمن این که به عبور از اروند نیز می اندیشیدیم، و آخر این که جدیت تهديد سقوط آبادان در عبور عراق از بهمن شیر به مراتب بیشتر از عبور از رودخانه کارون بود و لذا همه به سرعت به سمت آن حرکت کردند.»
دفاع مقدس
🍂 حماسه ذوالفقاری #نکات_تاریخی_جنگ ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔻 چرا دشمن در عبور از کارون مو
🍂 حماسه
ذوالفقاری
#نکات_تاریخی_جنگ
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔻 ناموفق بودن ارتش عراق در مراحل بعد از عبور از بهمن شیر، این مطلب را تداعی می کند که نقش اصلی در دفاع از جزیره آبادان و خرمشهر بر دوش نیروهای مردمی بوده است و لذا آنجایی که اهمیت حرکت عراق در عبور از بهمن شیر را درک می کنند، با تمامی توان به آن هجوم می برند اما در عبور عراق از کارون چنین حرکتی مشاهده نمی گردد، در صورتی که حداقل بخشی از نیروهای ارتش مستقر در آبادان که با بینش نظامی خود می توانستند به اهمیت مطلب پی ببرند، ضرورت داشت علیه این سر پل وارد عمل کردند.
البته عامل کمبود نیرو در این عدم موفقیت کاملا مؤثر بوده است چرا که عراق با تفکر حفظ امنیت منطقه سرپل در شرق کارون، به ناچار قسمتی از نیروهای خود را در این منطقه به کار برده بود. در باره شکست عراق در عبور از بهمن شیر گفتنی است که فرمانده تیپ ۶ زرهی که امکان عبور از بهمن شیر را با توجه به استعداد موجود غیر ممکن میدید، به دستور فرماندهی ارتش عراق مسئول تاخیر در عملیات شناخته شد و از سمت خود عزل گردید.
علل توقف ارتش عراق در شرق کارون
نیروهای عراقی در حقیقت هیچ گاه خواهان توقف در شمال رودخانه بهمن شیر نبودند، اما اوضاع به گونه ای می گردد که آنان مجبور به این توقف شدند و در حدود یک سال به حفظ سرپل شرق کارون ادامه دادند و همواره در انتظار به وجود آمدن وضعیت مناسب برای ادامه آفند و تکمیل هدف مورد نظر خود بودند چرا که اصولا برای یک نیروی نظامی قابل قبول نیست که تا نزدیکی هدف برسد اما به ناگاه توقف کند.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
1_405561715.mp3
364.1K
🔴 نواهای ماندگار
💢 حاج صادق آهنگران
┄┅══✼🌸✼══┅┄
نوحه قدیمی و خاطره انگیز
🔅 ذوالفقاری، ذوالفقاری
سرزمین افتخاری
آبادان ۵۹
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
🍂 حماسه ذوالفقاری #نکات_تاریخی_جنگ ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔻 ناموفق بودن ارتش عراق در مرا
🍂 حماسه
ذوالفقاری
#نکات_تاریخی_جنگ
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔻 تعدادی از نیروها به نزدیکی پل شناوری که عراق نصب کرده بود، رسیدند. هم زمان با تاریک شدن هوا و جزر آب، پل در دو سمت ساحل رودخانه به گل نشسته بود، بچه ها هم بولدوزری را که می خواست از روی پل بگذرد با آر پی جی، زدند، به دنبال آن، سایر ادوات و وسایلی که قصد عبور از پل را داشتند، متوقف شدند.
با مقاومت نیروها راه فرار عراقی ها از طریق پل بکلی مسدود و عقبه نیروهای عراقی قطع شد. با پیش آمدن چنین وضعیتی، نیروهای عراقی ناامیدانه به مقاومت های پراکنده دست زدند. عده ای هم تسلیم شدند و یا به قصد فرار خود را به بهمن شیر انداختند، به طور کلی چون در محاصره قرار گرفته بودند و رعب و وحشت سهمگینی بر آنها افتاده بود، قادر به جنگیدن نبودند. در این حال عراقی ها نیروهای خودی را در پیش رو داشتند و در پشت سر رودخانه بهمن شیر را پیش روی نیروهای خودی، اینکار عمل و سرعت عملیات آنان، مانع هرگونه تصمیم گیری برای عراقی ها شده بود. با مجاهدت نیروهای خودی تا ساعت ۱ بامداد عملیات متوقف کردن و عقب راندن نیروهای عراقی با موفقیت کامل به انجام رسید. با رسیدن نیروها به سیل بند بهمن شیر و از کار انداختن پل دشمن، در واقع اساسی ترین کار این عملیات پایان یافت. البته بسیاری از نیروهای عراقی با استفاده از تاریکی شب خود را در نخلستان مخفی کرده بودند که با روشن شدن هوا، رزمندگان شروع به پاکسازی منطقه کردند.»
دفاع مقدس
🍂 حماسه ذوالفقاری #نکات_تاریخی_جنگ ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔻 تعدادی از نیروها به نزدیکی پ
🍂 گروه «چهل شاهد» ۱۸
•••
- رزمندهها دوربین رو پذیرفته بودن؟
«آره ... حس میکردن یه چشمی، حضور اونا رو میبینه. رزمندهها، سپر ما میشدن که ما تیر نخوریم. سهم غذاشونو به ما میدادن. ما رو میفرستادن قسمت امنتر سنگر. دوربین، تنها چیزی بود که توی اون لحظه، اونا رو دوست داشت، توی اون موقعیتی که هیچ کسی اونا رو دوست نداشت چون باران گلولهها برای مرگ اونا بود در اون منطقه مرگ و زندگی؛ جایی که ۱۰۰۰ نفر جلو میرفتن و ۹۵۰ نفر هیچ وقت برنمیگشتن ... جایی که انگار زمین رو با بارون گلوله شخم زده بودن ... جایی که رودخونه خون روی زمین جاری میشد ... من برای همه اون لحظهها دلم تنگ میشه، برای همه اون آدما ... عکسامو که نگاه میکنم، از خودم میپرسم نکنه این یه رویا بود؟ این آدما؟»
«چهل شاهد»؛ آنها که بودند و آنها که رفتند
🍂 حماسه
ذوالفقاری
#نکات_تاریخی_جنگ
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔻یاسر مهربان: صبح فردای آن روز وحشت عجیبی بین عراقی ها افتاده بود، چون هیچ راهی نداشتند خود را به آن طرف آب برسانند و بسیاری از نیروهایشان به هنگام فرار از پشت تیر خورده بودند، صبح سلاح های باقی مانده از دشمن را جمع آوری کردیم و به پاکسازی بقایای نیروهای عراقی در میان نخلستان ها پرداختیم و تا چهار پنج روز بعد از عملیات، جسد آنها را از آب می گرفتیم. در تحلیل این پیروزی برای مدافعان آبادان، به هیچ عنوان نباید از دریچه محاسبات نظامی به موضوع نگریست و به ارزیابی توان نظامی در بعد طراحی و اجرا پرداخت که این عکس واقعیت خواهد بود، چرا که از لحاظ نظامی ما در پایین ترین وضعیت ممکن بودیم و تا آن هنگام در پناه ساختمان های شهر و با تجهیزات بسیار ساده به دفاع پرداخته بودیم در صورتی که این بار در خارج از شهر و در دشت صاف و سپس نخلستان ها به توان قابل توجهی از تیپ ۴ زرهی حمله کردیم و با عنایت خدا به پیروزی رسیدیم و موفقیت از آن نیروهای اسلام گردید، لذا پیروزی در این عملیات را باید جلوه ای از قدرت خداوند دانست که در چهره ها و عملکرد بندگان مخلص او ظاهر و نمایان گشته بود و هدیه ای بود از طرف او که به همه دلباختگان تقدیم می کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 آبادان
زیر آتش
#کلیپ
#آبادان
#زیر_خاکی
#نسل_مقاوم
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🍂
🔵 نکته های تاریخی
عملیات ثامن الائمه عليه السلام
رزمندگان اسلام شبانه سلاح بر دوش، پیاده و سواره به منطقه شتافتند و با جانبازی و فداكاری بسیار، چنان مقاومتی از خود نشان دادند كه دلاوری ها و شجاعت های آنان در این منطقه به نام «حماسه ذوالفقاری» به عنوان برگ زرینی در تاریخ دوران دفاع مقدس به ثبت رسید.
در این نبرد 280 نفر از نیروهای بعثی به هلاكت رسیده و 130 نفر به اسارت در آمدند و رزمندگان ایران توانستند از نفوذ نیروهای دشمن به شهر آبادان جلوگیری به عمل آوردند.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
معرفی کتاب📖 نام: من میترا نیستم، روایت زندگی شهید زینب کمایی نویسنده: معصومه رامهرمزی انتشارات آوا
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب : من میترا نیستم،
روایت زندگی شهید زینب کمایی
💠 روایت اول: کبری طالب نژاد (مادرشهید)
قسمت اول:
بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه میخواهد اسمش را عوض کرد میگفت من میترا نیستم اسمم زینبه با اسم جدیدم صدام کنید از باباش و مادر بزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند ناراحت بود. اسم پسر اولم را جعفر انتخاب کرد و دومی را مادرم. جعفر اسمهای اصیل ایرانی را دوست داشت مادرم حواسش بود طوری انتخاب کند که خوشایند دامادش باشد. زینب ششمین فرزندم بود و وقتی
به دنیا آمد مادرم اسمش را میترا گذاشت او خوب میدانست که جعفر از این اسم خوشش خواهد آمد.
بعد از انقلاب و جنگ دخترم دیگر نمیخواست میترا باشد دوست داشت همه جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به اراده و خواست خودش نه به خاطر من، جعفر یا مادرم. اینطور شد که اسمش را عوض کرد. اهل خانه گاهی زينب صدایش میکردند اما طبق عادت چند ساله میترا از سر زبانشان نمی افتاد. زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند یک روز، روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد میخواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود.
برای افطار دخترها برنج و خورشت سبزی پختم همه چیز آماده بود و منتظر آمدن دوستان زینب بودیم، اما آنها بدقولی کردند و نیامدند. زینب خیلی ناراحت شد گفتم مامان چرا ناراحتی؟ خودت نیت کن و اسمت رو عوض کن مادر بزرگ و خواهر و برادرتم نیت تو رو میدونن.
ادامه دارد...
عکس: شهید زینب کمایی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
@DefaeMoqaddas
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️برشی از کتاب: من میترا نیستم،
روایت زندگی شهید زینب کمایی
💠روایت اول: کبری طالبنژاد (مادر شهید)
قسمت دوم:
آن شب زینب سر سفره افطار به جای برنج و خورشت سبزی فقط نان و شیر و خرما خورد او گفت: افطار امام علی(ع) چیزی بیشتر از نون و نمک نبوده. آنقدر محکم حرف میزد و به چیزی که میگفت اعتقاد داشت که دیگران را تسلیم خودش میکرد با اینکه غذای مفصلی درست کرده بودم بدون ناراحتی کنار زینب نشستم و با او نان و شیر خوردم. آن شب زینب رو به تک تک اعضای خانواده کرد و گفت از امشب به بعد اسم من زینبه از این به بعد به من میترا نگید مادرم رویش را بوسید و به او تبریک گفت. شهلا و شهرام هم قول دادند که زینب صدایش کنند.
بعد از آن اگر بچه ها یا مادرم اشتباهی او را میترا صدا میکردند زینب جواب نمیداد. آنها هم مجبور میشدند اسم جدیدش را صدا کنند. من اسم میترا را خیلی زود از یاد بردم انگار که از روز اول اسمش زینب بود همیشه آرزویم بود که کربلا را به خانه ام بیاورم و اسم تک تک بچه هایم بوی کربلا بدهد اما اختیاری از خودم نداشتم. به خاطر خوشحالی مادرم و رضایت شوهرم دَم نمیزدم و حرفهایم را در دلم می ریختم زینب کاری کرد که من سالها آرزویش را داشتم با عشق او را زینب صدا میکردم. بلند صدایش میکردم تا اسمش در خانه بپیچد. جعفر و مادرم هم مثل بقیه تسلیم خواسته او شدند بین اسمهای اصیل ایرانی بقیه بچه ها اسم زینب بلند شد و روی همه آنها سایه انداخت. زینب
یک بار دیگر من را به کربلا گره زد؛ من که نذر کرده حسین(ع) بودم و همه هستی ام را از او داشتم اگر لطف و مرحمت امام حسین، نبود مادرم تا همیشه آرزوی بچه دار شدن به دلش میماند و کبری پا به این دنیا نمیگذاشت.
ادامه دارد...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
💠روایت اول: کبری طالب نژاد(مادر شهید)
قسمت سوم:
چهارده سال و نیم داشتم که مستأجر خانه مادرم جعفر را معرفی کرد. او به خواستگاری آمد و دل پدر و مادرم را به دست آورد. آن زمان سن قانونی برای ازدواج پانزده سال بود. جعفر شش ماه منتظر ماند تا من به سن قانونی رسیدم و توانستيم عقد کنیم. خدا وکیلی تا روز عقد نه جعفر را دیده بودم و نه میشناختمش. زمان ما عروسیها این طوری بود؛ همه ندیده و نشناخته زن و شوهر میشدند. چند ماه اول بعد از عروسی در یکی از اتاقهای خانه مادرم ساکن بودیم بعد از مدتی جعفر در ایستگاه شش آبادان در یک كُواتِر* کارگری اتاقی اجاره کرد. اوایل زندگی مادر شوهرم با ما زندگی می.کرد جعفر کارگر شرکت نفت بود ولی هنوز امتیاز کافی نداشت و باید چند سال کار میکرد تا به ما خانه شرکتی بدهند. چند سال در اتاقهای اجارهای زندگی کردیم. مهران و مهرداد و مهری و مینا و شهلا در خانه اجارهای به دنیا آمدند.
هر وقت حامله میشدم برای زایمان به خانه مادرم در احمد آباد می رفتم یک قابله خانگی به نام «جیران» میآمدو بچه را بهدنیا میآورد. بابای مهران حسابی به جیران میرسید و هوای او را داشت. بعد از فارغ شدن من به جز پول مقداری خرت و پرت مثل قند و شکر و چای و پارچه به جیران هدیه میداد.
سر بچه ششم باردار بودم که یک خانه شرکتی دو اتاقه در ایستگاه چهار فرح ،آباد کوچه ،ده پشت درمانگاه شرکت نفت به ما دادند. خانه ما نبش خیابان بود همه میدانستیم که قدمِ تو راهی خیر بوده که بعد از سالها از مستأجری و اثاث کشی نجات پیدا کردیم از آن به بعد خانهای مستقل دستمان بود و این آخر خوشبختی و راحتی برای خانواده هشت نفره ما بود.
* به خانههای سازمانی شرکت نفت کواتر میگویند. دور تا دور کواترها به جای دیواره شمشادهای بلند کشیده شده و هر کواتر دارای یک حیاط و یک باغ است.
ادامه دارد...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
⌛️ روزشمار دفاع مقدس (۸ آبانماه)
• ولادت شهید علی خوشلفظ (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۴۳ ه. ش)
• شهادت فریبرز کشوردوست مقدم نیا (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۸ ه. ش)
• نفوذ دشمن بعثی به جزیره آبادان در آغاز جنگ تحمیلی (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت محمدحسین فهمیده (استان قم، شهرستان قم، روستای سراجه) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت ابراهیم حسنی (استان اصفهان، شهرستان گلپایگان) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت نوروز علی حاج اکبری (استان سمنان، شهرستان شاهرود، روستای میغان) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت موسی خاکپور (استان لرستان، شهرستان بروجرد) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت محرم درستی (استان آذربایجان غربی، شهرستان خوی) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت حسین علی ودودی رستمی (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت عباس ابراهیمپور (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۵۹ ه. ش)
• شهادت علیرضا عربنژاد (استان کرمان، شهرستان زرند، دهستان خانوک) (۱۳۶۰ ه. ش)
• شهادت علی رحیمی رکنی (استان مازندران، شهرستان سیمرغ) (۱۳۶۰ ه. ش)
• شهادت خلبان محمد ابراهیم توکلی (استان فارس، شهرستان آباده) (۱۳۶۰ ه. ش)
• شهادت خلبان داود اکرادی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه. ش)
• شهادت حسین یکدلهپور (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه. ش)
• شهادت مهرزاد صنعتی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه. ش)
• شهادت سیامک نادری مقدم (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه. ش)
• شهادت محمدحسین آستین (استان مازندران، شهرستان سوادکوه) (۱۳۶۱ ه. ش)
• شهادت عبدالعلی حاج حسنی (استان سمنان، شهر بسطام) (۱۳۶۱ ه. ش)
• شهادت روحانی مبارز و انقلابی ملا حیدر فهیم (استان کردستان، شهرستان مریوان، روستای آویهنگ) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت شعبان علی خدابخشی (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت حسین زارعی (استان تهران، شهرستان شمیرانات) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت امیرمختار محمدحسینی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه. ش)
• شهادت احمد ابراهیمی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۳ ه. ش)
• شهادت نعمتالله ذکریایی (استان مازندران، شهرستان جویبار) (۱۳۶۴ ه. ش)
• شهادت حمیدرضا زارعی بنه کهل (استان آذربایجان شرقی، شهرستان بستان آباد) (۱۳۶۴ ه. ش)
• اجرای عملیات نامنظم فتح ۲ در منطقه دوکان در شمال شرقی عراق توسط سپاه پاسداران (۱۳۶۵ ه. ش)
• شهادت کرمالله احمدینژاد (استان ایلام، شهرستان مهران) (۱۳۶۵ ه. ش)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🕊🕊 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز!
🌷شهید داوود بصائری و 🌷شهید اکبر قهرمانی
"داوود بصائری" متولد ۱۳۴۶ تهران و "اکبر قهرمانی" متولد ۱۳۴۳ شهر قدس، جمعی گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)
در گرماگرم عملیات والفجر ۱ (۱۳۶۲) در منطقه شرهانی فکه، به شهادت رسیدند و پیکرشان در حالی که سر بر شانه هم داشتند، برجای ماند.
پیکر آنها، ۱۱ سال بعد، همانگونه که در آخرین تصویر در کنار هم بر جای مانده بودند، توسط گروه تفحص و کشف شهدای لشکر ۲۷ پیدا شد و به آغوش خانواده ها بازگشت.
مزار شهید داوود بصائری:
بهشتزهرا (س) قطعه ۵۰ ردیف ۲۸ شماره ۶
مزار شهید اکبر قهرمانی:
بهشتزهرا (س) قطعه ۲۸ ردیف ۱۲۰ شماره ۱۰
دوران جنگ تحمیلی
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
👆📷 تصویر، هنگام عقب نشینی گرفته شده... و سپس پیکرها جامانده ....
🌴 یادش بخیر
▫️روزها و شب های قبل از عملیات والفجر مقدماتی
رقابت عجیبی بین گروهانها افتاده بود، هر کدام به آمادگی بیشتری میرسید مقام خط شکنی عملیات آینده را از آن خود میکرد.
وضعیت گروهان ما باور کردنی نبود.
روز و شبمان یکی شده بود. با هر فرمان "بهخط شید"ی همچون قرقی به صف میشدیم. آنهم با لباس و پوتین حمایل و تجهیزات کامل که گاه رزم شبانه بود و گاه پریدن از کانالهای عریض و پریدن از خرکهای انسانی.
تازه این قسمت مفرحش بود.
مثالا، یکی از روزها وقتی به صف شدیم، نقطه ای را در افق نشانمان دادند که بروید و زیارتش کنید و برگردید.
چشمتان روز بد نبیند صبح ساعت ۸ به راه افتادیم و کمکم به آن نقطه نزدیک شدیم. گویا تک درختی بود که هر چه به آن نزدیک تر میشدیم، بزرگ و بزرگتر میشد.
بعد از ساعت ها راهپیمایی، وقتی چشممان به جمالش روشن شد، دیدیم درخت غول پیکری است که خدا برای آنروز ما، در آنجا قرارش داده بود.
وقتی به جای اولمان رسیدیم ساعت ۱۶ شده بود و ناهاری که دیگر نبود.
💠 یادش بخیر، اون روزها که خط شکنی ما اعلام شد...
..صبح عملیات در حال عقب نشینی در رملهای فکه، چشمم به فرمانده گروهان افتاد که از ما جلوتر میدوید.
به او رسیدم و گفتم "اگه در خط شکنی از بقیه جلو نیفتادیم ولی در عقب نشینی گوی سبقت رو از بقیه گروهانها ربودیم."
چپ چپ نگاهم کرد و گفت، اگه اون همه ورج و وورجه نبود حالا اسیر دشمن بودید..ها.