دفاع مقدس
🔵 جوانی که خاک پای همرزمانش را بوسید 🌷 علي زنگنه از در بيرون رفت، چند جفت پوتين در دستش بود كه وار
«علی زنگنه» جوان سادهدل، پاک و درعین حال شجاعی بود که قبلاً در گردان شهادت با او همرزم بودم. بچههایی که در عملیات بدر همراه علی بودند، از رشادت و حماسهآفرینی او زیاد صحبت میکردند و اینکه در عملیات، چندین تانک را منهدم کرده بود.
علی خیلی دلرحم و زودرنج بود. شب در چادر نشسته بودیم که علی از چادر فرمادهان بیرون آمد و وارد چادر ما شد. بغض گلویش را گرفته و اشک در چشمانش حلقه زده بود. نمیتوانست خودش را کنترل کند.
قرآنها جلومان باز بودند و طبق روال هر شب، درحال قرائت سورهی واقعه بودیم. نگاهی به همهی بچهها انداخت.
خوب که همه را از نظر گذراند، گفت: باشه، دمتون گرم. من چه بدی در حقتون کردم که میروید پهلوی برادر یاسر میگید علی همهش شوخی میکنه؟ اذیت میکنه؟ خب اگه من بد هستم، اول به خودم بگین. گریهاش درآمد و ادامه داد:
من همهی شما رو دوست دارم. بهخدا من خاک پای همهتونم. من اگه شوخی میکنم، واسه اینه که میخوام خوش باشیم.
سراسیمه از در بیرون رفت، چند جفت پوتین در دستش بود که وارد چادر شد. درحالی که اشکش جاری بود، وسط جمعی که نشسته بودیم ایستاد. کف خاکی پوتینها را به سرو صورتش مالید، بوسید، به لبانش کشید و گفت: من خاک پاتونم، من غلامتونم. بهخدا افتخار میکنم که خاک کف کفشاتون رو بمالم به صورتم. «ابوالفضل نقاد» و «ابراهیم احمدینژاد» بلند شدند و جلوی او را گرفتند. گریهاش شدیدتر شد. همه مات و مبهوت از آنچه میگذشت، به او نگاه میکردیم.
بهزور که آوردیمش داخل چادر، رفت سراغ ساکش. زیپ آن را باز کرد و هرچه داخلش بود، وسط چادر خالی کرد. بچهها مبهوت ماندند که قصد علی از این کار چیست؟ ضبط صوت کوچک (میکروضبط) خود را برداشت، رو به حسین کرد و گفت:
بیا داداش، از این ضبط صوت خوشت میاومد؟ بیا بگیرش. نگو نه. خودم دیدم خوشت اومده بود.
دست مرا گرفت و دو بلندگوی استریویی کوچک ضبط را میان دستهایم گذاشت و گفت: بیا داداش جون، اینم مال تو. ضبطش مال اون، بلندگوش مال تو. تو ضبط داری. اینم میدم هر وقت باهاش نوارای آهنگران رو گوش کردی، یاد منم باشی. اون وقت برام فاتحه بخونی.
گریهام گرفته بود. چرا این جوری میکرد؟ پیراهن نظامیش را به یک نفر داد. شلوار نویش را به دیگری. جز یک دست لباس، دیگر چیزی داخل ساکش نبود. آن وقت بود که لبانش به خنده باز شد، ولی اشک هنوز از گوشهی چشمانش جاری بود. رو کرد به بچهها و با تبسمی زیبا گفت:
حالا از من راضی هستید؟ بهخدا چیز دیگهای ندارم وگرنه برای یادگاری میدادم به شما. ولی خداوکیلی اگه به هر کدوم شما بیتربیتی یا بیادبی کردم، منو ببخشید و حلالم کنید. خداوکیلی حلالم کنید. باشه؟ و حالا این ما بودیم که با گریه او را در آغوش گرفته بودیم و میبوسیدیم. صورت زیبایش بوی خاک میداد؛ خاک کف پوتین بچهها.
از فردای آن شب، علی دیگر علی قبلی نبود. کمتر شوخی میکرد و دیگر مثل همیشه، خنده بر لبانش نقش نمیبست.
بهمن ۶۵ میانهی عملیات کربلای ۵، سیدمحسن موسوی را که دیدم، گفت: علی زنگنه هم پرید، بغضم که تا آن لحظه فروخورده بودمش، ترکید.
سید سرش را پایین انداخت و گفت: تا صبح پیادهروی کردیم که رسیدیم وسط خاکریزهای عراق. نمازصبح رو که خوندیم، با صدای تانکها که بهطرف خاکریز میاومدن، آماده حمله شدیم. تا چشم کار میکرد، تانک بود که میاومد. قرار شد بچهها برن اونطرف خاکریز و هر کدام تانکای جلویی رو بزنن. همهی بچهها که سی چهل نفر بیشتر نمیشدیم، توی دشت که از کف دست هم صافتر بود، پخش شدند و جلوی تانکهای وحشتناک سینه سپر کردند.
جداً سینه سپر کردند. نه خاکریزی بود، نه چاله یا سنگری که بشه توش پناه بگیرن. همه شده بودند آر.پی.جیزن. هر کی یک قبضهی آر.پی.جی پیدا میکرد، دو سه تا گلوله برمیداشت و میرفت جلو.
یه تانک خیلی داشت به خاکریز نزدیک میشد؛ علی هم از شکاف وسط خاکریز مدام درحال شلیک گلوله بود. تا دید تانک داره نزدیک میشه، پرید اون طرف خاکریز و درحالی که موشک رو توی آر.پی.جی گذاشته بود، روبهروی تانک عراقی صاف وایساد. تانک از حرکت ایستاد و لولهاش رو به طرف او نشانه رفت. هنوز فریاد اللهاکبر علی کامل نشده بود که گلوله مستقیم تانک وسط پاهاش روی زمین منفجر شد و از علی بجز مقداری گوشت و خونابه، چیزی به زمین برنگشت.
سالها بعد، ۶ اسفند ۱۳۷۳ مقداری استخوان شکسته، همراه پلاکی ترکش خورده از بدنی بازگشت. شمارهی پلاک را که استعلام کردند، با ماژیک آبی بر روی پرچم سهرنگ کشیده شده روی تابوت نوشتند: «علی زنگنه قرچک ورامین»
ادامه👇👇👇
دفاع مقدس
«علی زنگنه» جوان سادهدل، پاک و درعین حال شجاعی بود که قبلاً در گردان شهادت با او همرزم بودم. بچهها
شهید "علی زنگنه" متولد: ۱۳۴۵ شهادت: ۲۰ دی ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار: بهشتزهرا (س) قطعه ۵۰ ردیف ۳۸ شماره ۱۴
شهید "ابوالفضل نقاد" متولد: ۱۳۳۸ شهادت: ۵ مرداد ۶۷ عملیات مرصاد - اسلامآباد غرب. مزار: بهشتزهرا (س) قطعه ۲۶ ردیف ۱۴ شماره ۳۰
شهید مفقودالاثر "ابراهیم احمدینژاد" متولد: ۱۳۴۶ شهادت: ۲۶ دی ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار یادبود: بهشتزهرا (س) قطعه ۲۹ ردیف ۶۱ شماره ۱۵
شهید "سیدمحسن موسوی" متولد: ۱۳۴۷ شهادت: ۷ بهمن ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار: بهشتزهرا (س) قطعه ۲۹ ردیف ۳۸ شماره ۳
(راوی: حمید داودآبادی)
⚪️ کانال دفاع مقدس
🌹مـن و علـی نمـاز های مختـلف را از مفـاتیح پیـدا می کردیم و می خواندیم. مثل نمـاز شـب، نمـاز حضرت فـاطمه زهرا س، نماز حـاجت و …
🌷 علـی سرباز ارتش بود؛ فرمانده اش میگفت:
«هر روز غسل شهادت میکرد و اصرار میکرد او راهم به خط مقدم ببرم. خیلی راغب به این امـر نبودم؛ او هم امام جماعت بود، هم اجرای برنامه صبحگاهی با او بود، هم مداح پادگـان.»
🌷 ۲۶ دی ماه ۱۳۵۹ در پادگــان حـمیدیه اهــواز راننده یک تانک عراقی را با اسلحه شکـار کرد و تانک او را هم به غنیمت گرفت. عراقی ها با یک موشک، تانک را مورد اصابت قرار می دهند.علی شهـید میشود و جنازه اش هم دیگر برنمیگردد.
🌱 او متولد شهـر کـربلا بـود،
روح پاکـش هـم میهمـان شـهید کـربلا شد.
(راوی: خواهـر شهید علی پرویز)
🌱صلـواتی هـدیه کنیم به ارواح مطـهــر شهـدا
13.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #یاد_یاران
📽 آلبوم تصویری از عکس های زیبا و خاطره برانگیز فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه تهران ، سردار غواص #شهید_محمود_سهرابی با نوحه ای بسیار شنیدنی
🎙... نمیره یادم ، صفای جبهه
هوای جبهه ، شبای جبهه
خوشا به حال شهیدا
تا کربلا پر کشیدن
وقتی می خواستن جون بدن
حضرت زهرا رو دیدن
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، دانشجوی بسیجی ، سردار غواص #شهید_محمود_سهرابی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در دوران دفاع مقدس بود که دیماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج ، منطقه عملیاتی #شلمچه در کسوت فرمانده گروهان غواصان خط شکن گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر ۳۱ عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
بر لبش لبخندِ نابی
صُبح ها گل می کند ...
چایی از این قند
پهلوتر کجا پیدا کنم..؟!
#جنگ_تحمیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس d☫┅┄
روزشمار دفاع مقدس – 27 دی 1359.pdf
حجم:
50.2K
🗓 روزشمار #دفاع_مقدس – 27 دی 1359
روزشمار دفاع مقدس – 27 دی 1364.pdf
حجم:
590.1K
🗓 روزشمار #دفاع_مقدس – 27 دی 1364
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ۲۷ دی ۵۹ - سالروز اشغال کامل هویزه توسط ارتش تا دندان مسلح صدام
⚪️ سربازان ارتش عراق سرانجام در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۱ نتوانستند در برابر عزم و اراده آهنین رزمندگان اسلام مقاومت کنند و و فرار را به قرار ترجیح دادند...
حماسه آزادسازی #هویزه قهرمان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
زمان:
حجم:
2.2M
📢 صوت| نوحه سرایی حاج #صادق_آهنگران در رثای شهدای مظلوم #هویزه – شهید حسین #علم_الهدی و یاران باوفای او
همانها که در دی ماه 59 با دست خالی به نبرد با تانک های دشمن رفتند
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس
زمستان ۱۳۶۶
قبل از عملیات بیت المقدس ۲
مقر شهید چمران
دسته سه
گروهان یک
گردان حمزه سید الشهدا (ع)
لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)
یاد و خاطره:
ایستاده از راست:
۱. شهید علیرضا حاج ابوالحسن
۲.جانباز سرفراز اصغر خندان
۳. جانباز سرفراز حسین طوسی
۴. جانباز سرفراز محسن فکور
۵. ناشناس
۶. رزمنده محمود خاتمی
نشسته از راست:
۱. رزمنده محسن ضرغام
۲.رزمنده حمید کاظم بیگی
۳. جانباز سرفراز عبدالله شیخیان
۴.جانباز سرفراز میرمحسن حسینی
۵. جانباز سرفراز محمد شهریاری
دوران دفاع مقدس