eitaa logo
دفاع مقدس
4.4هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
14.2هزار ویدیو
1.2هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5789610537708952524.mp3
زمان: حجم: 6.34M
📢 صوت | اشعار حماسی حاج صادق آهنگران در جمع رزمندگان اسلام: 🌴دوران روز رفتن به میدان جنگ است ای دلیران نه گاه درنگ است شاعر: عتیق بهبهانی اجرا: سال ۱۳۶۶ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا    http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا  https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام     https://t.me/DefaeMoqaddas2 ▪️ واتساپ https://chat.whatsapp.com/E3ZShaBJWD05JkCjQwGh7Y
🏷 ‌ ▫️در تاریخ بنویسید در طول ۸ سال دفاع مقدس سربازان امام روح الله با دست خالی نگذاشتند حتی یک مشت خاک وطن به دست دشمن بیفتد.❌حال بماند امروز عده ای به ظاهر دلسوز مملکت دم از مذاکره و رابطه با دشمن می‌زنند. .
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 صوت | نوای حاج صادق آهنگران 🕌 ای راهیان کربلا وقت پیکار است🚩🚩 دوران _تحمیلی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا    http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💕 دو دوست، یک پرواز، یک بازگشت با هم رفیق بودند. خیلی. همیشه باهم بودند. ابراهیم بی سیمچی بود و علی رضا هم کنارش. خیلی باهم رفیق بودند. آن قدر که بین بچه ها معروف شده بودند و انگشت نما! آن روز، آخرین روزهای خرداد ماه داغ خوزستان بود. عراق به منطقه فکه حمله کرده بود و ما برای مقابله با آن رفته بودیم. آن روز، ابراهیم و علی رضا کنار هم نشسته بودند و در حال و هوای خود. تا متوجه شدم، دوربین را از جیب درآوردم. تا خواستند عکس العمل نشان دهند، عکس گرفتم. خندیدم و به شوخی و جدی! گفتم: - چه رفقای باحالی ... این عکس رو ازتون گرفتم که ان شاءالله بزنم روی حجله شهادت هر دوتون! و آنها فقط خندیدند. چند ماه بعد، دی ماه 1365، در سرمای استخوان سوز شلمچه، اولین شب های قدر عملیات کربلای 5، "ابراهیم احمدی نژاد" و "علی رضا حیدرنژاد"، از بس که با هم رفیق بودند و دوست جدا ناشدنی، در نبرد سخت با تانک های دشمن به شهادت رسیدند و ... پیکر مطهر هر دوی شان کنار هم بر خاک شلمچه ماند تا این که تیر ماه 1374 جسم استخوانی علیرضا برای خانواده بازامد ولی همچنان از ابراهیم خبری نیست. حمید داودآبادی شهید مفقودالجسد "ابراهیم احمدی‌نژاد" متولد: 1/11/1346 شهادت: جمعه 26/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه. یادبود: بهشت‌زهرا (س) قطعه‌ی 29 ردیف 61 شماره‌ی 15 شهید "علی‌رضا حیدری‌نژاد" متولد: 1/1/1346 شهادت: پنج‌شنبه 25/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه. خاک‌سپاری: دوشنبه 2/5/1374 مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه‌ی 53 ردیف 1 شماره‌ی 120 (حمید داودآبادی) ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2 ▪️ واتساپ https://chat.whatsapp.com/E3ZShaBJWD05JkCjQwGh7Y
3.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 🌱 آه جبهه ! کو برادرهای من ...🥀 ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2 ▪️ واتساپ https://chat.whatsapp.com/E3ZShaBJWD05JkCjQwGh7Y
"چیذری تو زنده ای؟! " 📕برشی از کتاب به فرماندهی همت روایت حاج امیر چیذری از فرمانده گردان های لشکر ۲۷ از حاج همت در عملیات والفجر ۴: بعد از مجروح شدن عمران پستی» روی قله ۱۸۶۶ شیخ تاجر، مسئولیت گردان را بنده به دست گرفتم ، یکی از شب ها در تاریکی هوا، یکی دو گلوله خمپاره ۶۰ خورد بالای ارتفاع و بیسیم چی من هم یک ترکش ریز خورد که مجبور شدم بفرستش به عقبه و بیسیم را سپردم به اپراتور بسیجی آن. برای خواندن نماز مغرب و عشاء رفتم داخل یکی از سنگرهای به جا مانده از دشمن روی ۱۹۶۹ در همین حین، حاج همت با بیسیم فرماندهی گردان تماس میگیرد و به اپراتور بسیجی بی سیم ما  می گوید : بگویید چیذری صحبت کند بی سیم چی جواب می دهد: «برادر همت، برادر چیذری رفته نماز بخواند حاج همت دستپاچه میشود و با صدای بلندتری میگوید: «هیچ معلوم هست داری چه میگویی؟ بی سیم چی بسیجی میگوید: «به خدا راست میگویم حاج آقا، برادر چیذری رفته نماز بخواند حاج همت این بار با عصبانیت بیشتر به او نهیب میزد که ببینم پسرجان دفترچه کد و رمز دم دستت هست؟ بی سیم چی میگوید: «بله، الان دفتر جلوی من است.» حاجی از او میخواهد با دقت به آن نگاه کند و ببیند چه پیامی را دارد به ما اعلام میکند بی سیم چی این بار وقتی دفترچه را نگاه میکند، پی به اشتباه خودش می برد و میبیند که توی دفترچه کد و رمز جلوی کلمه «نماز» نوشته شده «شهادت».! نمازم که تمام شد بی سیم چی ساده دل به من گفت «حاج همت با شما کار داشت با او تماس بگیرید. من بلافاصله با حاجی تماس گرفتم وقتی حاج همت صدای من را از پشت شنید با تعجب پرسید: «چیذری تو زنده ای؟» گفتم: «آره حاجی جان داشتم نماز می خواندم گفت این بی سیم چی تو مرا نصف عمر کرد به او بگو اگر وقت کرد نگاهی هم به دفترچه کد و رمزش بیندازد.» گفتم: «چشم حاجی.» بعد از این صحبت ها حاج همت از وضعیت خط پرسید. گفتم: «الحمد لله وضع خط ما خوب است و بچه ها با تمام توانشان دارند جلوی کماندوهای دشمن مقاومت میکنند.» از لحن صحبتهای حاجی معلوم بود که او نگران سایر محورهای لشکر در بالای کانی مانگا است که هنوز تثبیت نشده بودند و گردانها در آن قله ها در حلقه محاصره دشمن قرار داشتند به حاجی اطمینان دادم از بابت اوضاع محور گردان حبیب، خیالش راحت باشد. گفتم: «حاج آقا دلتان قرص مطمئن باشید اجازه نمیدهیم دشمن حتی یک وجب که ما گرفتیم را پس بگیرد.» بعدها اپراتور مرکز پیام فرمانده لشکر به من گفت: «وقتی بی سیم چی گردان حبیب اعلام کرد چیذری رفته نماز بخواند حاج همت با ناراحتی گوشی بیسیم را به زمین کوبید و گفت: بیا این یکی را هم که با او کار داشتیم، شهید شده!» ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2 ▪️ واتساپ https://chat.whatsapp.com/E3ZShaBJWD05JkCjQwGh7Y
دفاع مقدس
«کساء کساء همت» «کساء کساء همت» هنوز صدای زیبا و همراه با لحن خاص حاج همت فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در آغازین ساعات پنج‌شنبه ۱۱ اسفند ۶۲ و در جریان عملیات خیبر، در گوشم می‌پیچد که شخص ایشان پشت دستگاه بی‌سیم قرار گرفته بود و سید ابراهیم کسائیان فرمانده گردان ما یعنی گردان میثم را صدا می‌کرد. من در آن عملیات بی‌سیم‌چی بودم و این توفیق را داشتم که پس از روبوسی چند ساعت قبل با حاج همت در نقطه رهایی، بازهم صدای ایشان را و این مرتبه در بی‌سیم بشنوم. شب عملیات بود و گردان میثم بایستی قبل از طلوع خورشید به خط عملیات در جبهه طلائیه می‌رسید. گردان در یک ستون نظامی به سمت محل درگیری با نیروهای بعثی حرکت می‌کرد. سید ابراهیم کسائیان در جلوی این ستون نظامی قرار داشت و احمد حاجی‌خانی معاون گردان، در انتهای ستون بود. نیروهای گردان با وجود داشتن ادوات و تجهیزات نظامی سنگین، تمام شب را به سختی دویدند. یکی از بهترین نمازهایم، یعنی نماز صبح آن روز را هم در همین وضعیت خواندم. پیگیری‌های مداوم حاج همت از پشت بی‌سیم که می‌گفت: «ابراهیم پشت دستت را نگاه کن»، حاکی از آن بود که حواست به ساعت مچی‌ات باشد که زمان زیادی تا روشنایی روز و تشدید شرایط باقی نمانده است. حاج همت، اما در همان عملیات به دیدار معبودش شتافت. علاقه و عشق ابراهیم کسائیان به ابراهیم همت، البته از نوع برخی دوستی‌های رایج امروزی نبود. عشق و علاقه‌ای شبیه به ارتباط معنوی ابومهدی المهندس به سردار قاسم سلیمانی که ریشه در مرزهای آسمان داشت.  تصور بنده این است که سه سال پس از شهادت حاج همت، ندای دلنشین او همواره در گوش ابراهیم کسائیان طنین‌انداز بوده است: «کساء کساء همت» «کساء کساء همت» ‌‌و زمانی که کسائیان عاشقانه جواب می‌داده است: «حاجی جان به گوشم!» باز دل‌نگرانی شهید همت تکرار می‌شده است که: «ابراهیم، پشت دستت را نگاه کن» که فرصت زندگی کوتاه هست و مبادا از قافله عشاق جا بمانی! و سید ابراهیم کسائیان در آن سال‌ها چه تلاش‌هایی کرد تا بالاخره در تاریخ ۱۹ دیماه ۶۵ توانست مجوز صعود به بی‌نهایت و همراهی با خوبان عالم را به دست آورد! رضا نوریان ۱۹ دیماه ۱۳۹۹ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹