eitaa logo
دفاع مقدس
4.8هزار دنبال‌کننده
25هزار عکس
16هزار ویدیو
1.3هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 راهیان نور، سفری تضمینی برای رفتن به بهشت در جهنم دنیا! اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور ♦️همین حالا وسایلتان را جمع کنید و به جنوب بروید. اولین شهیدی که به ذهنتان می‌آید شما را به این سفر دعوت کرده است! 🔹مسیحی بودم و اسمم «ژاکلین زکریا» بود. خیلی دوست داشتم با مریم به اردوی جنوب بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند. به آنها نگفتم که به سفری زیارتی و فرهنگی می‌رویم، بلکه گفتم از طرف مدرسه به یک سفر سیاحتی می‌رویم اما باز مخالفت کردند. 🔹دو روز قهر کردم و لب به غذا نزدم. ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم. ۲۸ اسفند ساعت ۳ نیمه شب بود. هیچ روشی برای راضی کردن آنها به ذهنم نرسید. با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم. کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم به خواندن. هرچه بیشتر در دعا غرق می‌شدم احساس می‌کردم حالم بهتر می‌شود. 🔹نمی‌دانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم که در بیابان برهوتی ایستاده‌ام. دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا بیا، می‌خواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم. اسمم ژاکلین است!» ولی هرچه می‌گفتم گوشش بدهکار نبود و مرتب مرا زهرا خطاب می‌کرد! 🔹با آرامش خاصی راه افتادم و دنبالش رفتم. در نقطه‌ای از زمین چاله‌ای بود. اشاره کرد به آنجا و گفت «داخل شو.» گفتم اما این چاله کوچک است! گفت دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی! به خودم جرأت دادم و این کار را کردم. 🔹آن پایین جای عجیبی بود! یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند و سفیدش نور آبی رنگی پخش می‌شد. درست می دیدم، آن نور منعکس از عکس شهدایی بود که بر دیوارها آویخته شده بودند! انتهای آن عکس‌ها عکس رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه‌ ای قرار داشت. به عکس‌ها که نگاه می کردم با من حرف می‌زنند ولی من چیزی نمی‌فهمیدم تا اینکه رسیدم به عکس آقا! 🔹آقا شروع کرد با من حرف زدن. خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آن‌ها را به مقام شهادت رساند مانند شهید جهان‌آرا، شهید همت، شهید باکری، شهید علمدار و…» همین که نام شهید علمدار را آورد پرسیدم ایشان کیست؟ چون اسم بقیه را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. 🔹آقا نگاهی به من انداخت و گفت: «علمدار همانی است که پیش شما بود. همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی!» به یک باره از خواب پریدم. خیلی آشفته بودم. نمی‌دانستم چکار کنم. هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می‌خورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت به این شرط که بار اول و آخرت باشد. 🔹باورم نمی‌شد که پدرم به همین راحتی قبول کرده باشد. خیلی خوشحال شدم. به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم. اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار به سفر معنوی راهیان نور رفتم. نمی دانم برای چه، اما موقع ثبت‌نام وقتی اسمم را پرسیدند مکثی کردم و گفتم من زهرا علمدار هستم! بالاخره اول فروردین سال ۱۳۷۸ بعد از نماز مغرب و عشاء با بچه های مدرسه عازم جنوب شدیم. کسی نمی‌دانست که من و خانواده ام مسیحی هستیم به جز مریم 🔹در راه به خوابم خیلی فکر کردم. از بچه‌ها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمی‌دانست‌. وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم. کم مانده بود از خوشحالی بال دربیاورم. چند نوار از مداحی هایش را خریدم. در راه هرچه بیشتر نوارهای او را گوش می‌دادم بیشتر متوجه می‌شدم که آقا چه گفته اند! 🔹درطی چند روزی که جنوب بودیم، تازه متوجه شدم که اسلام چه دین شیرینی است. وقتی بچه‌ها نماز جماعت می‌خوانند من کناری می‌نشستم، زانوهایم را بغل می‌گرفتم و گریه می‌کردم. گریه به حال خودم که با آنها زمین تا آسمان فرق داشتم. شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم. 🔹احساس می‌کردم که خاک آنجا با من حرف می‌زند‌. با مریم دعا می‌خواندیم که ناگهان در حالتی عجیب و در اوج هوشیاری احساس کردم شهدا دور ما جمع شده‌ و زیارت عاشورا می‌خوانند! منقلب شدم و از هوش رفتم. در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد! تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم! 🔹خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه می‌رویم چون قرار است امام خامنه‌ای به شلمچه بیایند و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم! از خوشحالی بال درآورده بودم! به همه چیز در خوابم رسیده بودم! بعد که از جنوب برگشتیم تمام شک‌هایم به یقین تبدیل شد. آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد وقتی شهادتین را می‌گفتم. احساس می‌کردم مثل مریم و دوستانش من هم مسلمان شده‌ام و... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
463.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اكنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را ... اكنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را ! اكنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را ! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ... راحلان طریق عشق می دانند كه ماندن نیز در رفتن است . جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی ، و این اوست كه ما را كشكشانه به خویش می خواند . عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو ؛ و این هر دو ، عقل و عشق را ، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد ، عشق را در راهی كه می رود ، تصدیق خواهد كرد ؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست
3.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 زنده بودن ما امروز در گرو رفتن ماست 🌷
🌴 در دلِ دشت‌های سوزانِ شرهانی ، جایی که خاک ، عطرِ ایثار را در خود جاری کرده است ، یادمانِ شهدای شرهانی ، چون ستاره‌هایی فروزان ، در آسمانِ وطن می‌درخشند ... ای شرهانی ! تو مهدِ مردانی هستی که با دل‌های پر از عشق ، در سخت‌ترین روزهای جنگ ، تا آخرین قطره‌ی خون ایستادند ... آنان که با شجاعت ، نام‌شان را در دل‌های ما جاودانه کردند ... در یادمانِ تو ، هر ذره‌ی خاک ، قصه‌ای از مقاومت را فریاد می‌زند ... هر نسیمی که می‌وزد ، نامِ شهیدان را زمزمه می‌کند ... و هر قطره‌ی شبنم ، اشکی است به یادِ آنان که با لب‌های تشنه ، اما دل‌های سیراب از عشقِ خدا ، تا ابدیت در آسمانِ وطن جاودانه شدند ... ای شرهانی ! تو نمادِ عشقی هستی که در قلب‌های ما جاری است ... به یادِ آنان که پرواز را به خاک بخشیدند ، تا آسمان ، بلندتر از همیشه بماند ... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
890.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📆 دوم اسفند ماه ۶۲ — سالروز عملیات والفجر ۶ 🔹نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ساعات باقی مانده تا عملیات بزرگ خیبر و برای انهدام بخشی از توان جنگی قوای دشمن، عملیات "والفجر ۶" را در جنوب دهلران طرح ریزی کردند تا این طرح در منطقه مرزی "چزابه"و "چیالت" به اجرا در آید. حمله در ساعت ۲۳ و ۲۰ دقیقه شامگاه ۳ اسفند ماه ۱۳۶۲ و با رمز "یازهرا(س)" به مرحله اجرا در آمد. در محور تنگه چزابه حوالی "بستان" نیروهای سپاه موفق به شکستن خطوط دفاعی دشمن شده و تا سحرگاه، که نبرد به جنگ تن به تن کشیده شده بود، محور جاده "طیب" به چزابه عراق، تحت سلطه نیروهای ایران درآمد. در ادامه عملیات، نیروهای خودی با عبور از رودخانه چیالت دهلران، دو بلندی مشرف بر شهر "علی غربی" عراق را آزاد کرده و بزرگراه بغداد - العماره را زیر دید و تیررس خود قرار دادند. در این گیر و دار تیپ ۷۷ عراق بکلی منهدم شد. با آغاز عملیات خیبر در منطقه "هورالهویزه" و "هورالعظیم" عملیات دو روزه والفجر ۶ به اتمام رسید و در همین مدت کوتاه این نتایج برای قوای ایرانی به دست آمد: ▪️تهدید جاده بغداد - العماره ▫️آزادسازی راه تدارکاتی (مرزی) منطقه چیالت ▪️فتح دو ارتفاع مشرف به شهرعلی غربی ▫️انهدام شماری سلاح سبک و نیمه سنگین ▪️انهدام تعدادی خودروی نظامی ▫️متلاشی کردن تیپ ۷۷ و دو گردان از سپاه چهارم عراق ▪️گرفتن صدها کشته و زخمی از دشمن ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄