حُبّ حسین (ع)
در دلی بیدار میشود
که از خود و آنچه دوست دارد
در راه خدا گذشته باشد...
" شهید آوینی "
#اعزام_به_جبهه
دوران جنگ تحمیلی
🌱 ۱۳ تیرماه ۱۳۳۹ -- سالروز ولادت ˈزال یوسف پور؛ فرمانده دلاور گردان امام سجاد (ع) -- تیپ ۱۴ امام حسین (ع)
▫️🌷▫️🌷▫️🌷▫️🌷▫️
شهدا ...
آخر تیپیولوژی بودن
یه تیپی زدن ،
که خدا نگاهشون کرد
ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
🕊🕊شهادت : عملیات آزادسازی بیت المقدس
یکی از 23 گردان لشکر امام حسین علیهالسلام
در عملیات بیت المقدس، گردان امام سجاد علیهالسلام بود که فرماندهی آن را شهید ˈزال یوسف پور،ˈ معاون آموزشی پادگان غدیر دانشکده افسری امام حسین(ع) اصفهان برعهده داشت
شهید خرازی، فرمانده تیپ امام حسین(ع) در باره شهید زال گفت:
«شجاعت اين شهيد، ستودني بود و از همه شجاع تر بود بطوري كه لشكر امام حسين در هر عمليات سختي كه قصد ورود داشت بخاطر شجاعت شهيد زال از ايشان استفاده مي كرد و او هميشه جزو اولين ها بود».
💠خاطره ای از شهید:
قبل از رفتن به جبهه، براي عمليات بيت المقدس همان عملياتي كه در آن شهيد شد، به من گفت: مي خواهم به جبهه بروم اما مبلغي بدهي دارم و خيالم از اين بابت آسوده نيست، گفتم: به من بگو خودم حل مي كنم، گفت: نه خودم بايد اين مساله را حل كنم، ژياني داشت كه تنها دارايي اش بود كه آن را هم با شهيد 'جلال افشار' بطور شراكت خريده بودند. آن را خريدم، وقتي بدهي هايش را برايم گفت، دقيقا با قيمت ژيان برابري مي كرد با اين كار خيالش راحت شد و با خاطري آسوده، به سوي بارگاه احديت رهسپار شد.
_راوی: همرزم شهید)
💠فرماندۀ دیگر گردان امام سجاد از لشکر مقدس امام حسین(ع)👇
🌷شهید سید علی اکبر صادقی
▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
🌱 در سال ۱۳۳۸ در خوانسار، از پدری سید و مادری سیده متولد شد🌿
پدرش ارادت خاصی به حضرت امام داشت
و دارای ۵پسر و ۲دختر بود.او عکس امام را زیر قرآن مخفی کرده بود و بچه هایش از سال۴۲ آن عکس را میدیدند
سیداکبر شبیه به پدر، خوش چهره و از همه مهمتر خوش اخلاق بود.دبستانش را بامعدل ۲۰ تمام کرد. دبیرستان را در هنرستان فنی نجف آبادگذراند.سپس به سربازی رفت وطبق پیام امام با لباس سربازی،پادگان ارتش زمان شاه را ترک کرد و در راهپیمایی ها شرکت میکرد.بعدها فرمانده سپاه خوانسار شد.چ
در آن دیار خیلی ها دوستش داشتند و اخلاق و اعتقاداتش آدمها را دوروبرش جمع میکرد. با همان بچه های خوانسار یک گردان در لشکر امام حسین(ع) بنام گردان یا زهرا(س)راه انداخت. چاین آخری ها هم حاج
حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین(ع) او را به فرماندهی گردان حضرت سجادگماشت. همواره هوای نیروهایش را داشت.حواسش به مشکلات آنها بود. مرخصی که می آمد ، دنبال این
بود ببیند چه کسی مشکل دارد ،گرفتار است ،کمکش کند. میگفت مرد این
خانه دارد توی جبهه میجنگد،باید خیالش از زن و بچه هاش راحت باشد. سید
سرانحام در عملیات کربلای۵ شهید شد.
شهیدی بی سر،مثل جدش اباعبدالله
بخشی از وصیتنامه:
خدا میداند من جز برای خدا و رضای او دست به این کار نزدم و به
قول حضرت علی هستی ام را جز به بهای بهشت نخواهم داد.از خداوند
میخواهم که اگر در این راه ،قصور و کم کاری وتکبر ونخوت و عجب در چهر
جایی مرا گرفت، از این فقیر و ناتوان بگذرد و همگی را به بزرگی و عظمت
خودش ببخشد
دفاع مقدس
📷 تصویر سمت چپ: صبح روز ۱۳ تیر ۶۱ - پادگان زَبَدانی #سوریه ⚪️ وداع آخرینِ احمد با یاران 🔹 اصرا
📸 عکس : #حاج_احمد و #حاج_همت ، دقایقی پیش از آن سفر بی بازگشت!!
⏳ ۱۳ تیر ١٣٦١
✔️در پشت این عکس، دست خطی از #شهید_همت به یادگار مانده است با این مضمون:
✍️ "لبنان --> بین بعلبک (شهر شیعه نشین لبنان) و مرز سوریه لبنان (دره بقاع --> دره جنتا)
چند ساعت پس از گرفتن این عکس، احمد سردار رشید اسلام در راه بیروت به اسارت فالانژیستها درآمد"
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🔺"برادرها من به #بیروت میروم و شما به تهران برمیگردید و بدانید که همانطور که امام فرمود، راه قدس از کربلا می گذرد"
📷آخرین سخنرانی #حاج_احمد_متوسلیان در جمع کادرهای ارشد قوای محمد رسول الله (ص) پیش از عزیمت به بیروت
او به همراه سه تن دیگر در مسیر راه، در ایست «برباره» توسط نیروهای مزدور فالانژ (بفرماندهی سمیر جعجع) دستگیر شده و بنا به شواهد، تحویل اسرائیلیها میشوند
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سردار جاوید الاثر؛ حاج احمد متوسلیان:
ما با اسرائیل وارد جنگ میشویم
هرکس که با ماست بسم الله
هر کسی هم که نیست خداحافظ...
🌷به مناسبت سالروز ربایش کسی که لرزه بر اندام دشمن می انداخت.
🔴 سیزدهم تیرماه ۱۳۶۱
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
کتاب کمین جولای 82.pdf
حجم:
2.9M
📆 ۱۴ تیر ۱۳۶۱ - سالگرد ربوده شدن حاج احمدمتوسلیان و ۳ تن ازهمراهان توسط اسرائیل
📚 نسخه PDF| کتاب: "کمپین جولای82" - نویسنده: حمیدداوودآبادی
🔹شرح ماجرای ربوده شدن متوسلیان و ...
دفاع مقدس
📆 ۱۴ تیر ۱۳۶۱ - سالگرد ربوده شدن حاج احمدمتوسلیان و ۳ تن ازهمراهان توسط اسرائیل 📚 نسخه PDF| کتاب: "
💠 برگی از یک نوشته
در باره اسارت متوسلیان و همراهانش توسط صهیونیستها 👇👇
✍ به مناسبت سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان؛
«سفارت میخواست از طریق سیاسی مسئله را حل کند. ما میگفتیم الآن نزدیک ۴۰ روز گذشته است. چرا هیچ کاری نکردهاید؟ اگر میخواستید احمد را آزاد کنید، تا الآن این کار را کرده بودید.»
«همزمان با پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات فتحالمبین، زمزمههای تجاوز احتمالی ارتش رژیم صهیونیستی به لبنان شنیده میشد. تجاوزی که اندکی بعد از عملیات پیروزمندانه بیتالمقدس، به وقوع پیوست.
با توجه به این وضعیت شورای عالی دفاع تصمیم گرفت تا تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) از سپاه و تیپ ۵۸ ذوالفقار از ارتش را به سوریه اعزام کند.
به دنبال این تصمیم، ابتدا احمد متوسلیان به همراه تعدادی از کادر اصلی تیپ ۲۷ عازم سوریه شدند و در حومه دمشق، در پادگان زبدانی مستقر شدند. سپس گروههای اطلاعاتی تشکیل شدند و مواضع رژیم صهیونیستی را در دره بقاع شناسایی کردند.
همزمان نیز جلساتی با فرماندهان سوری برگزار شد که نتیجه مهمی در پی نداشت. از این رو فرمانده تیپ، سوم تیر ۱۳۶۱ به تهران بازگشت تا کسب تکلیف کند.
صبح روز دوشنبه ۱۴ تیر ۱۳۶۱، با خبری که از محاصره سفارت ایران در لبنان رسید، فرمانده تیپ به همراه سید محسن موسوی کاردار ایران، یک خبرنگار و راننده عازم لبنان شدند. دیپلماتهای ایرانی به دلیل محاصره بودن بیروت بهناچار عازم بعلبک شدند اما بنا به ضرورتی که وجود داشت، مسیر خود را تغییر دادند و به سمت بیروت رفتند.
این در حالی بود که به جز مسیر طرابلس که در اختیار فالانژها بود، بقیه راهها تحت تسلط ارتش رژیم صهیونیستی قرار داشت. از این رو نیروهای ایرانی مسیر طرابلس را برای ورود به بیروت انتخاب کردند، اما خودروی آنان ساعت ۱۲ ظهر همان روز هنگام ورود به بیروت در پست ایست و بازرسی مزدوران حزب فالانژ که «ایست البرباره» نام داشت، به دست فالانژها ربوده شد و هر چهار نفر اسیر شدند.» [۱]
روایت سردار شهید احمد غلامی:
«مناطق مسیحی نشین که فالانژها حضور داشتند، برای نیروهای ما خطرناک بود. فالانژها هنگام عبور نیروهایمان در مسیر لبنان به سمت مرکزمان در بعلبک (اندکی قبل از ربوده شدن حاج احمد و همراهانش) یکی از آنها به نام اکبر هاشمی که بعداً به عنوان فرمانده یکی از گردانهای لشکر ۲۷ در عملیات والفجر مقدماتی شهید شد و صمدی که از بسیجیها بود را گرفتند.
آنها داشتند با موتور به بعلبک میرفتند که بهاشتباه در مسیر شهر زحله قرار گرفتند و فالانژها آنها را ربودند. ماه دوم حضورمان در آنجا، من و کاظم رستگار که معاون کوچک محسنی شده بود، جلسهای گذاشتیم و گفتیم این جادهها برای ما معضلی شده است.
میتوانیم نیرو بیاوریم و کاری انجام دهیم. اطلاعات (جنبش) امل در بعلبک مقر داشت. ما با یک مترجم از بچههای خودمان که طلبه بود و بعداً فهمیدیم پسر لاجوردی است، پیش بچههای سازمان امل رفتیم و با یک نفر از آنها به نام ابوالفضل که به او ابوالفضل کاسترو میگفتند، صحبت کردیم.
آقای رستگار گفت: «ما چند نفر از فالانژها را میگیریم و با نیروهای خودمان عوض میکنیم.» ابوالفضل گفت: «نمیخواهد. به آنها بگوئید اگر نیروهای ما را آزاد نکنید میآییم زحله را خراب میکنیم.» زحله مرکز سیاسی حزب فالانژ بود.
رفتیم منطقه را شناسایی کردیم. از روی تپهها دید میزدیم و فعالیتهایی انجام میدادیم که بدانند تصمیم ما جدی است. به هر حال نقشه ما گرفت و ۳۶ ساعت بیشتر طول نکشید که دو نفر از نیروهایمان را آوردند و جلوی مقرمان پیاده کردند.
کوتاهی در آزادی احمد متوسلیان
در قضیه حاج احمد مسئولان سفارتخانه در لبنان به ما گفتند شما دست نگه دارید. ما از طریق سیاسی او را آزاد میکنیم.
همان موقع بچههای امل که در بیروت بودند و بعداً به حزبالله تبدیل شدند، چند نفر را گرفتند. فهمیده بودند فالانژها متوسلیان را گرفتهاند و شیعیان خیلی ناراحت شدهاند. میخواستند اسیرها را با احمد تبادل کنند.
بیشتر آنها دانشجو بودند و در دانشگاه آمریکایی بیروت درس میخواندند. آنها رئیس دانشگاه، دو آمریکایی دیگر و چند نفر دیگر از روسای حزب فالانژ را گرفته بودند.
خیلیهایشان را بعداً آزاد کردند. این موضوع به گوش مسئولان سفارت ما هم رسید. آنجا بین ما و سفارت اختلافنظر به وجود آمد. سفارت میخواست از طریق سیاسی مسئله را حل کند.
ما میگفتیم الآن نزدیک چهل روز گذشته است. چرا هیچ کاری نکردهاید؟ شما اگر میخواستید احمد را آزاد کنید، تا الآن این کار را کرده بودید. گفتیم شما زورتان نمیرسد.
این تنش بین ما و سفارت بود تا بالاخره آنها در قضیه اکبر هاشمی و صمدی تسلیم نظر ما شدند و در نهایت، ما با شیوه خودمان بچهها را آزاد کردیم.» [۲]
حکایتهای تلخ و شیرین از سرنوشت حاج احمد و همراهانش