eitaa logo
دفاع مقدس
4.8هزار دنبال‌کننده
25هزار عکس
16هزار ویدیو
1.3هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
💠 به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید سید محمدرضا دستواره 🌷 شجاعت شهید دستواره در هدایت اتوبوس‌های ا
دستواره که از ناحیه پهلو ترکش خورده بود و بر اثر شدت جراحت، توان زیادی برای حرف زدن نداشت، گفت: «مسئول واحد اطلاعات عملیات و تقریباً همه نیرو‌های کادر این واحد زخمی شده‌اند و کادر لشکر نیز اغلب زخمی هستند.» وی با وجود جراحات شدید به محسن رضایی گفت «من عقب نمی‌روم، می‌مانم و کاری می‌کنم.»» [۳] وقتی‌که شهید دستواره راننده اتوبوس شد قاسم صادقی؛ کادر آزاد گردان حبیب بن مظاهر در توصیف حواشی ستون کشی بی‌سابقه لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در جریان عملیات والفجر چهارم در آبان سال ۱۳۶۲ می‌گوید: «بیرون شهر اسلام‌آباد غرب، ستون گردان ما به ستون اصلی لشکر ملحق شد. از آنجا به سمت کرمانشاه حرکت کردیم، بعد هم رفتیم به سمت سنندج و دست‌آخر به مریوان رسیدیم. شب را در مریوان خوابیدیم. صبح؛ سوار بر اتوبوس‌های پلاک شخصی که به گردان مامور شده بودند، به سمت دشت شیلر حرکت کردیم. هنوز مسافت زیادی از دریاچه زریوار مریوان دور نشده بودیم، که چند گلوله توپ سرگردان، زمین اطراف جاده را شکافتند. همین باعث شد تا راننده‌های اتوبوس‌ها بترسند و از ادامه مسیر خودداری کنند. راهنمای ستون ما حاج رضا دستواره، فرمانده تیپ ۳ ابوذر بود که سوار بر یک موتورسیکلت هوندا تریل، جلوی ستون حرکت می‌کرد. وقتی او متوجه شد راننده‌ها دیگر نمی‌خواهند جلوتر بروند، اول از آن‌ها خواهش کرد، اما وقتی دید گوششان بدهکار نیست، خودش سوار یکی از اتوبوس‌ها شد، راننده را کنار زد و نشست پشت فرمان و اتوبوس‌های دیگر را هم به راننده‌های پاسدار سپرد و دستور حرکت داد. با همین اقدام قاطع حاج رضا، راننده‌های اتوبوس‌ها دنبال ماشین‌هایشان راه افتادند.» [۴] منابع [۱]شیری، حجت، اطلس لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، سال ۱۴۰۰، صفحه ۱۹۷ [۲]مژدهی، علی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس؛ از ری تا شام، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحات ۹۱ و ۹۲ [۳]جمعی از نویسندگان، روزشمار جنگ ایران و عراق؛ بازگشت به هور (کتاب سی و پنجم)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۹، صفحه ۷۰۷ [۴]بابائی، گلعلی، کوهستان آتش، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نشر بیست‌وهفت، چاپ اول، سال ۱۳۹۹، صفحه ۳۹۹ 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فرمانده لشکر چی‌کارست؟! فروردین۱۳۶۴-- اندیمشک اواسط فروردین۶۴بود که می‌خواستم برای ردیف کردن بعضی کارهایم،به تهران بروم. علی اشتری هم می‌خواست بیاید که گفت باهم برویم. بلیط قطار به هیچ‌وجه گیر نمی‌آمد.پرس‌وجو که کردیم،فهمیدیم فقط یک قطار ساعت۵ عصر به تهران می‌رود ولی همۀ بلیط‌های آن را لشکر 27 گرفته تا خانوادۀ شهدا را که برای بازدید از منطقه آورده بودند،به تهران برگردانند. همینطور که ساک به‌دست جلوی راه‌آهن اندیمشک ایستاده بودیم،حاج رضا دستواره را دیدم که داشت وارد می‌شد.سریع رفتم جلو و قضیه را گفتم که خندید وگفت: -مشکلی نداره.برای شما جا داریم.سریع بیایید سوار بشید. ساک‌ها را برداشتیم و دنبال او وارد ایستگاه شدیم. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که دژبان آذری زبان آن‌جا،داد زد: -آهای،برگردین، کجا دارید می‌روید؟ که حاج رضا گفت: -اینا با من هستند.مشکلی نداره. که دژبان جلو آمد و گفت: -اینا کیه. خودت رو هم می‌گم. کجا سرت رو انداختی پایین و داری می‌ری تو؟ حاج رضا گیرکرد چه بگوید.دهانم را بردم دم گوش دژبان و گفتم: -ببین، این برادر،قائم‌مقام لشکر حضرت رسوله. که شانه‌هایش را انداخت بالا و با بی‌تفاوتی گفت: -قائم‌مقام چیه،خود فرمانده لشکر هم باشه،حق نداره بره تو.مگه این‌که حاجی شیبانی تاییدش کنه. که با تعجب گفتم: -مردمومن،حاجی شیبانی مسئول ستاد لشکره.یعنی نیروی زیردست اینه. که بازگفت: -من به این کارا کار ندارم.تا حاجی شیبانی نگه،هیچکس نمی‌تونه بره تو. که حاج رضا،مظلومانه کناری ایستاد؛تاچشمش به حاجی شیبانی افتاد،او را صداکرد و گفت: -حاجی جون،من رو تاییدکن تا این برادرا راه بدن تو حمید داودآبادی
دفاع مقدس
💠 رانت خواری شهدا 🌷🌹🌷 آنطور که خودش میگفت،شش ماهی بود از محل خدمتش در ارتش که در خرم آباد مستقر بود،فرار کرده و باعضویت بسیجی،به لشکر حضرت رسول(ص)آمده بود. ارتش هم در عکس العمل به این تخلف،او را به عنوان فراری به دادگاه نظامی معرفی کرده بود. (سید محمد دستواره، برادرِ کوچکتر سردار شهید رضا دستواره) بعداز شهادت حاج عباس کریمی در عملیات بدر،مدتی مسئولیت لشکر بعهده"حاج سیدرضا دستواره" گذاشته شد. مادروپدر حاج رضا به او میگفتند و میخواستند تا نامه ای به ارتش بنویسد مبنی بر این که"محمد فراری نبوده و چون یگانش در ارتش به خط مقدم نمیرفته،به بسیج آمده تا به عملیات برود" ولی حاجی قبول نمیکرد. با همان آشنائیت کمی که با هر 3 برادر(سیدمحمدرضا،سیدمحمد و سیدحسین)داشتم،چندین بار دوستانه از حاجی خواستم تا نامه را برای محمد بنویسد،چون امکان دارد دادگاه نظامی با او برخورد تندی بکند؛ ولی جواب همیشگی حاج رضا یکی بود: "نه. او مرتکب تخلف شده و چون از فرماندهانش سرپیچی کرده و محل خدمت خود را ترک کرده،باید تنبیه شود تا دیگر از این کارها نکند". 9 تیرماه 1365 دقایقی قبل از آغاز عملیات کربلای یک،در پشت خاکریز جادۀ دهلران به مهران،کنار نیروهای گردان شهادت که قرار بود خط دشمن را بشکنند،ایستاده بودم؛ ناگهان متوجۀ جیپ فرماندهی لشکر شدم که حاج رضا داخل آن ایستاده بود و سراغ بچه های اطلاعات عملیات را میگرفت. جلو رفتم و با او دست دادم.همین که دستش در دستم قرار گرفت،آن را بوسیدم. باعصبانیت دستش را کشید و با پرخاش گفت: -این چه کاری بود کردی؟ خجالت کشیدم بگویم از همان اولین بار که شما را دیدم،مهرتان بر دلم نشسته بود. نمیدانم چه شد که آن شب به خودم جرات دادم و دستش را بوسیدم.شاید چهرۀ زیبا و واقعا نورانی اش باعث این کار بود. با خنده گفتم: -راستی حاج رضا،از محمد چه خبر؟ که عصبانیتش فروکش کرد و گفت: -اون رو ولش کن. بذار بره تنبیه بشه... و سرانجام حاضر نشد پارتی بازی کند و برای برادرش که محل خدمت خود را در ارتش ترک کرده و برای رفتن به خط مقدم به بسیج پیوسته بود،نامه بدهد تا از محکومیتش کاسته شود. سیدحسین دستواره متولد 28فروردین 1348شهادت 29خرداد 1365منطقۀ مهران.مزار:بهشت‌زهرا(س)قطعۀ 26 ردیف 90 شمارۀ 50 سیدمحمدرضا دستواره متولد 1بهمن 1338شهادت 13تیر 1365عملیات کربلای1 مهران.مزار:بهشت‌زهرا(س)قطعۀ 26 ردیف 89 شمارۀ 50 سیدمحمد دستواره هرطوری بود به دادگاه نظامی نرفت!چون تخلف بزرگی ازدنیا کرد! اوکه تنهاپسر باقیماندۀ خانوادۀ دستواره بود،حاضر نشد درخانه بماند؛همچنان بسیجی درجبهه ماند وسرانجام در شلمچه،پیکرش جا ماند و سالهابعد استخوانهایش برای پدرومادرش بازگشت. سیدمحمد دستواره متولد 6اردیبهشت 1343شهادت 20دی 1365عملیات کربلای۵ شلمچه.مزار:بهشت‌زهرا(س)قطعۀ 26 ردیف 90 مکرر شمارۀ 50 حمید داودآبادی
ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 🔴 سردار شهید سید محمد رضا دستواره: ✅ تحقق ظهور در گرو انجام رسالت ما ◀️ شهید محمد رضا دستواره گفت: اگر ما رسالت خودمان را خوب به انجام برسانیم، زمینه ظهور امام زمان (عج)، زمینه عدل، زمینه داد، زمینه حرکت حقه اسلام را فراهم کرده ایم و اگر سستی کنیم و اگر تعلل کنیم، زمینه حکومت کفر و استکبار را فراهم کردیم.
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۲ تیر ۱۳۲۰ - زادروز شهید عبدالعلی احمدی متولد: روستای اشکفتک از توابع شهرستان شهرکرد از طرف بسیج در جبهه حضور یافت و یازدهم اسفند 1365 در شلمچه به شهادت رسید . ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🤲 مناجات نامه شهید عبدالعلی احمدی 🌴 خداوندا ! به من صبرعطاكن‌ و قدم هايم‌ را محكم‌ و استوار گردان و بركافران نصرت و پيروزى عطايم فرما . خدايا ! تا زنده ام نگهدارم باش تا به گمراهى‌نيفتم ‌پروردگارا ! از نعمت هایي كه به من ارزانى كردى چطور و با كدام زبان شكر گذارى نمايم تو ميدانى كه قدرت شكر گذارى اين همه نعمت را ندارم پس پروردگارا نعمت راه مستقيم را بمن ارزانى كن تا آن روزيكه زنده ام تا گمراهى نيفتم و به زمره‌گم‌شدگان‌ نپيوندم‌. پروردگارا... در قيامت نزد شهدا سرافكنده ام مگردان و روسياهم مكن واى پروردگار مهربان‌ بحق ‌محمد بنده برگزيده ات قسمت ميدهم كه از صف رزمندگان و جانبازان در راهت دورم مكن تا اينكه اين‌خون‌ناچيزم در راهت ريخته شود وبا خون هاى مقدس شهيدان در راهت ادقام شده بلكه اين بنده عاصى سراپا گناه كه بجز معصيت وگناه كار ديگرى در روى كره زمين نكرده با فضل وكرم بى منتهاي تو همراه مجاهدان در راهت تا آخرين نفسهايم بادشمنانت بجنگم تا جان ناقابل خود را در راهت فداكنم .
🕊🕊 ۱۲ تیر ۱۳۶۵ - سالروز شهادت نوجوان لودرچی، خدامراد توکلی 🌱 متولد ۱۳۴۸ - گتوند، از توابع شوشتر (خوزستان) با شروع جنگ بهمراه يكي از بستگانش در جهاد سازندگي گتوند مشغول بكار شد . او خيلي زود توانست كار با دستگاههای سنگين مثل لودر و بولدوزر را بياموزد . وقتي بهجبهه اعزام شد ماموريت هاي سخت را بعهده گرفت و در زير آتش سنگين دشمن فعاليت مي كرد. وقتي پشت فرمان لودر يا بولدوزر مي نشست به خاطر كوچكي اندام، انسان براي يك لحظه احساس مي كرد كه اين دستگاه سنگين بدون راننده است! او در عملياتهاي زيادي شركت نمود و بارها زخمهاي عميقي برداشت. ▫️سرانجام این نیروی زبده و فعال طی عملیات آزادسازی مهران بر اثر اصابت ترکش ناشی از گلوله توپ در کنار لودر و در حین انجام مأموریت بشهادت رسید.🌷 ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️ — فرازی از وصیتنامه شهید: آري دوست دارم در هنگام تشييع جنازه ام دستانم را از تابوت بيرون بياوريد تا اينكه دنيا پرستان و پول دوستان بدانند كه نه ماشيني را همراه خود بردم و نه پولي را. براستي دنياپرستان همانند عنكبوتي هستندكه دل به دنيا بسته اند. خداوندا تو خود شاهد هستي كه چگونه با دلي آكنده از مهر و محبت به تو وارد ميدان شدم خداوندا تو خود شاهد هستي كه مي روم تا با ريختن هر قطره اي از خون خود هزاران بنده دربند را آزاد سازم و با هر فرياد الله اكبر، دشتي از صحراي كربلا را رنگين و آزاد سازم و حال كه مي روم تا با هر بيلي از لودر و با احداث هر خاكريزي جان هزاران تن از سربازان تو را نجات دهم. 🌴 ⏳ دوران ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 👇👇👇
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم| شهید نوجوان، خدامراد توکلی، راننده لودر 🌴 دوران جنگ تحمیلی 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
سردار شهید فرمانده مهندسی رزمی جنگ شهادت: ۱۰ تیرماه ۱۳۶۵ // ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 👈 سمت چپ: ✍ دست‌خط سردار جهادگر شهید
۱۳ تیرماه ۱۳۶۵ -- سالروز عروج آسمانی شهید بهزاد نیاز آذری🕊 🌱تولد : ۱۳۴۶ 🌷شهادت : سیزدهم تیر ۶۵ // مهران // عملیات کربلای۱ پیکر پاره پاره شهید بهزاد نیازآذری در «روستای آری» بندپی شرقی بابل در جوار سه شهیدِ دیگر از این خانواده، خاکسپاری شد.
در عصر غیبتش که جهان کربلا شده باید برای عشق، علی‌اکبری کنیم... علی‌اکبر خمینی ؛ فدایی امام زمان (عج) "شهید شهاب کنعانی مقدم" مخابرات گردان حضرت المهدی(عج) لشگر۱۰ حضرت سیدالشهدا(ع) دانشجوی رشته شیمی دانشگاه شهید بهشتی شهادت: ۱۷ تیر ماه ۱۳۶۵ مهران - عملیات کربلای یک