eitaa logo
دفاع مقدس
4.8هزار دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
16هزار ویدیو
1.3هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دفاع مقدس
🔵 جوانی که خاک پای همرزمانش را بوسید 🌷 علي زنگنه از در بيرون رفت، چند جفت پوتين در دستش بود كه وارد چادر شد.در حالي كه اشكش همچون باران بهاري جاري بود كف خاكي پوتين‌ها را بوسيد، به لبانش كشيد و گفت: من خاك پاتونم، من غلامتونم، به خدا افتخار مي‌كنم خاك كف كفشاتونو بمالم به صورتم !!! ادامه ماجرا👇👇
هدایت شده از دفاع مقدس
«علی زنگنه» جوان ساده‌دل، پاک و درعین حال شجاعی بود که قبلاً در گردان شهادت با او همرزم بودم. بچه‌هایی که در عملیات بدر همراه علی بودند، از رشادت و حماسه‌آفرینی او زیاد صحبت می‌کردند و این‌که در عملیات، چندین تانک را منهدم کرده بود. علی خیلی دل‌رحم و زودرنج بود. شب در چادر نشسته بودیم که علی از چادر فرمادهان بیرون آمد و وارد چادر ما شد. بغض گلویش را گرفته و اشک در چشمانش حلقه زده بود. نمی‌توانست خودش را کنترل کند. قرآن‌ها جلومان باز بودند و طبق روال هر شب، درحال قرائت سوره‌ی واقعه بودیم. نگاهی به همه‌ی بچه‌ها انداخت. خوب که همه را از نظر گذراند، گفت: باشه، دمتون گرم. من چه بدی در حقتون کردم که می‌روید پهلوی برادر یاسر می‌گید علی همه‌ش شوخی می‌کنه؟ اذیت می‌کنه؟ خب اگه من بد هستم، اول به خودم بگین. گریه‌اش درآمد و ادامه داد: من همه‌ی شما رو دوست دارم. به‌خدا من خاک پای همه‌تونم. من اگه شوخی می‌کنم، واسه اینه که می‌خوام خوش باشیم. سراسیمه از در بیرون رفت، چند جفت پوتین در دستش بود که وارد چادر شد. درحالی که اشکش جاری بود، وسط جمعی که نشسته بودیم ایستاد. کف خاکی پوتین‌ها را به سرو صورتش مالید، بوسید، به لبانش کشید و گفت: من خاک پاتونم، من غلام‌تونم. به‌خدا افتخار می‌کنم که خاک کف کفشاتون رو بمالم به صورتم. «ابوالفضل نقاد» و «ابراهیم احمدی‌نژاد» بلند شدند و جلوی او را گرفتند. گریه‌اش شدیدتر شد. همه مات و مبهوت از آن‌چه می‌گذشت، به او نگاه می‌کردیم. به‌زور که آوردیمش‌ داخل‌ چادر، رفت سراغ‌ ساکش‌. زیپ‌ آن‌ را باز کرد و هرچه داخلش‌ بود، وسط‌ چادر خالی‌ کرد. بچه‌ها مبهوت‌ ماندند که‌ قصد علی‌ از این‌ کار چیست‌؟ ضبط‌ صوت‌ کوچک‌ (میکروضبط‌) خود را برداشت‌، رو به‌ حسین‌ کرد و گفت‌: بیا داداش، از این ضبط‌ صوت‌ خوشت‌ می‌اومد؟ بیا بگیرش. نگو نه‌. خودم‌ دیدم‌ خوشت‌ اومده‌ بود. دست مرا گرفت‌ و دو بلندگوی‌ استریویی‌ کوچک‌ ضبط‌ را میان دست‌هایم‌ گذاشت‌ و گفت‌: بیا داداش‌ جون‌، اینم‌ مال‌ تو. ضبطش‌ مال‌ اون‌، بلندگوش‌ مال‌ تو. تو ضبط‌ داری‌. اینم‌ می‌دم‌ هر وقت‌ باهاش‌ نوارای‌ آهنگران‌ رو گوش ‌کردی، ‌ یاد منم‌ باشی‌. اون‌ وقت‌ برام‌ فاتحه‌ بخونی‌. گریه‌ام گرفته‌ بود. چرا این‌ جوری‌ می‌کرد؟ پیراهن‌ نظامیش‌ را به یک‌ نفر داد. شلوار نویش‌ را به‌ دیگری‌. جز یک‌ دست‌ لباس‌، دیگر چیزی‌ داخل‌ ساکش‌ نبود. آن‌ وقت‌ بود که‌ لبانش‌ به‌ خنده‌ باز شد، ولی‌ اشک‌ هنوز از گوشه‌ی‌ چشمانش‌ جاری‌ بود. رو کرد به‌ بچه‌ها و با تبسمی‌ زیبا گفت‌: حالا از من راضی‌ هستید؟ به‌خدا چیز دیگه‌ای‌ ندارم وگرنه‌ برای یادگاری‌ می‌دادم‌ به‌ شما. ولی‌ خداوکیلی‌ اگه‌ به‌ هر کدوم‌ شما بی‌تربیتی‌ یا بی‌ادبی ‌کردم، ‌ منو ببخشید و حلالم‌ کنید. خداوکیلی‌ حلالم ‌کنید. باشه‌؟ و حالا این‌ ما بودیم‌ که‌ با گریه‌ او را در آغوش‌ گرفته بودیم‌ و می‌بوسیدیم‌. صورت‌ زیبایش‌ بوی‌ خاک‌ می‌داد؛ خاک‌ کف‌ پوتین‌ بچه‌ها. از فردای آن شب، علی دیگر علی قبلی نبود. کم‌تر شوخی می‌کرد و دیگر مثل همیشه، خنده بر لبانش نقش نمی‌بست. بهمن ۶۵ میانه‌ی عملیات کربلای‌ ۵‌، سیدمحسن‌ موسوی را که دیدم، گفت‌: علی‌ زنگنه‌ هم‌ پرید، بغضم‌ که‌ تا آن‌ لحظه‌ فروخورده‌ بودمش‌، ترکید. سید سرش را پایین انداخت‌ و گفت‌: تا صبح‌ پیاده‌روی‌ کردیم‌ که رسیدیم‌ وسط‌ خاکریزهای‌ عراق‌. نمازصبح‌ رو که‌ خوندیم‌، با صدای‌ تانک‌ها که‌ به‌طرف خاکریز می‌اومدن‌، آماده‌ حمله‌ شدیم‌. تا چشم‌ کار می‌کرد، تانک‌ بود که‌ می‌اومد. قرار شد بچه‌ها برن اون‌طرف‌ خاکریز و هر کدام‌ تانکای‌ جلویی‌ رو بزنن. همه‌ی بچه‌ها که‌ سی‌ چهل‌ نفر بیش‌تر نمی‌شدیم‌، توی‌ دشت‌ که‌ از کف‌ دست هم صاف‌تر بود، پخش‌ شدند و جلوی‌ تانک‌های‌ وحشت‌ناک‌ سینه سپر کردند. جداً سینه سپر کردند. نه‌ خاکریزی‌ بود، نه‌ چاله‌ یا سنگری‌ که بشه‌ توش‌ پناه‌ بگیرن‌. همه‌ شده‌ بودند آر.پی.‌جی‌زن‌. هر کی‌ یک‌ قبضه‌ی ‌آر.پی.‌جی‌ پیدا می‌کرد، دو سه‌ تا گلوله‌ برمی‌داشت‌ و می‌رفت‌ جلو. یه تانک‌ خیلی‌ داشت‌ به‌ خاکریز نزدیک‌ می‌شد؛ علی‌ هم‌ از شکاف وسط‌ خاکریز مدام‌ درحال‌ شلیک‌ گلوله‌ بود. تا دید تانک‌ داره‌ نزدیک‌ می‌شه‌، پرید اون‌ طرف‌ خاکریز و درحالی‌ که‌ موشک‌ رو توی‌ آر.پی.‌جی ‌گذاشته‌ بود، روبهروی‌ تانک‌ عراقی‌ صاف‌ وایساد. تانک‌ از حرکت‌ ایستاد و لوله‌اش ‌رو به‌ طرف او نشانه‌ رفت‌. هنوز فریاد الله‌اکبر علی‌ کامل‌ نشده ‌بود که‌ گلوله‌ مستقیم‌ تانک‌ وسط‌ پاهاش‌ روی‌ زمین‌ منفجر شد و از علی بجز مقداری‌ گوشت‌ و خونابه‌، چیزی‌ به‌ زمین‌ برنگشت‌. سالها بعد، ۶ اسفند ۱۳۷۳ مقداری استخوان‌ شکسته، ‌ همراه‌ پلاکی‌ ترکش‌ خورده‌ از بدنی‌ بازگشت‌. شماره‌ی پلاک‌ را که‌ استعلام‌ کردند، با ماژیک‌ آبی‌ بر روی‌ پرچم‌ سه‌رنگ‌ کشیده‌ شده‌ روی‌ تابوت‌ نوشتند: «علی‌ زنگنه‌ قرچک‌ ورامین» ادامه👇👇👇
هدایت شده از دفاع مقدس
شهید "علی زنگنه" متولد: ۱۳۴۵ شهادت: ۲۰ دی ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه ۵۰ ردیف ۳۸ شماره‌ ۱۴ شهید "ابوالفضل نقاد" متولد: ۱۳۳۸ شهادت: ۵ مرداد ۶۷ عملیات مرصاد - اسلام‌آباد غرب. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه‌ ۲۶ ردیف ۱۴ شماره‌ ۳۰ شهید مفقودالاثر "ابراهیم احمدی‌نژاد" متولد: ۱۳۴۶ شهادت: ۲۶ دی ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار یادبود: بهشت‌زهرا (س) قطعه ۲۹ ردیف ۶۱ شماره‌ ۱۵ شهید "سیدمحسن موسوی" متولد: ۱۳۴۷ شهادت: ۷ بهمن ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه ۲۹ ردیف ۳۸ شماره‌ ۳ (راوی: حمید داودآبادی) ⚪️ کانال دفاع مقدس
هدایت شده از دفاع مقدس
دو دوست دو همرزم دو برادر قطعا مومنان برادر یکدیگرند و این قاب زیبا>>>👆 امام محمد باقر ع فرمود : " الإمام الباقر عليه السلام :  المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأَبيهِ واُمِّهِ ؛ لِأَنَّ اللّه َ عز و جل خَلَقَ المُؤمِنينَ مِن طينَةِ الجِنانِ ، وأجرى في صُوَرِهِم مِن ريحِ الجَنَّةِ ، فَلِذلِكَ هُم إخوَةٌ لِأَبٍ واُمٍّ .   🌴 مؤمن ، برادرِ تنىِ مؤمن است ؛ زيرا خداوند عز و جل مؤمنان را از سرشتِ بهشت آفريد و در كالبدهايشان ، از نسيم آن دميد . از اين رو ، آنان برادرِ تنى اند .{ طینت به منزله پدر و نسیم به جای مادر است}... 📚کافی/ کتاب الایمان و الکفر/ باب اخوه المومنین/ ج ۲ ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 👆🌿 عملیات کربلای ۱۰ -- ماووت عراق 📷 سمت راست: سلیمان مهدی پور، مسول تعاون لشکر ۲۵ کربلا برادر صالح نوروزیان, مسول آمار و اطلاعات تعاون لشکر دوران دفاع مقدس
هدایت شده از دفاع مقدس
و اگر قصدِ انتخاب رفیق دارید او از همه قدیمی‌تر است؛ خیلی قدیمی!! 🕌«حسین؏» را می‌گویم ... «یاحسین»🚩🚩 🌴 🚩🚩 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌱 سالروز ولادت سردار رشید سپاه اسلم، شهید فرزند حاج حسین (از هم‌رزمان آیت اللّه کاشانی) 🗓 ولادت 🌺 ۵ مرداد ۱۳۳۹ (تهران، محله نظام آباد) 👈گذراندن دوره دبستان و سپس متوسطه با نمرات عالی در دبیرستان دکتر هشترودی تهران 👈از مبارزان دوران ستمشاهی پهلوی 👈دانشجوی رشته شیمی در دانشگاه صنعتی شریف (از ۱۳۵۵) 👈عضو فعال انجمن اسلامی دانشجویان 👈حضور فعال در تظاهرات مردمی از ۱۷ شهریور تا ۱۲ بهمن (ورود امام خمینی) 🌺 و مبارزات مسلحانه تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ 👈از نخستین دانشجویان پیرو خط امام 🌺 در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا 👈از اولین اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از اوایل تشكیل در اردیبهشت سال ۱۳۵۸ 👈گذراندن دوره های آموزش چریکی 👈فرمانده مخابرات و سرپرست واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه 👈حضور در جبهه های دفاع مقدس از اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی 👈فرمانده گردان و مسئول محور 《تنگ کورک تا حد فاصل تنگ حاجیان》 در عملیات آزادسازی ارتفاعات بازی دراز 👈چند بار مجروحیت شدید 👈فرمانده گردان در عملیات مطلع الفجر 👈فرمانده گردان حبیب بن مظاهر در تیپ تازه تأسیس محمد رسول الله (ص) در عملیات فتح المبین 👈مؤسس و فرمانده تیپ ۱۰ سیدالشهدا (علیه السلام) در عملیات الی بیت المقدس 🗓شهادت🌷 ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ 👈عملیات الی بیت المقدس 📌جاده خرمشهر، غرب کارون 📍مزار تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها)، قـطعـه ۲۶، ردیـف ۴۴، شـماره ۴۶ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
به یاد سه دلاور محور عملیاتی محرم در عملیات بیت المقدس از چپ : شهید حسین تقوی منش، جانشین محور شهید جانباز حسین خالقی ( که بعد از شهادت وزوایی و تقوی منش، مسئولیت محور محرم به او واگذار شد) شهید محسن وزوایی, فرمانده محور در عملیات بیت المقدس ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
26.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 // شرح زندگی و مجاهدت های سردار رشید اسلام، شهید محسن وزوایی ۵ مرداد ۱۳۳۹ -- سالروز ولادت ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 «شهید محسن وزوایی» که رتبه یک کنکور و رتبه یک شجاعت و ایمان را در کارنامه داشت از سرداران فاتح بازی دراز بود که آموزه های قرآنی اش در شب عملیات بر رزمندگان نمایان گشت. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✍️"ما در این جبهه ها می بینیم که چگونه خداوند به رزمندگان اسلام، کمک می کند و آن ها را نصرت می دهد و به مصداق آیه شریفه( کم من فئة قلیله غلبت فئة کثیرة)، می بینیم که تعداد محدود لشکریان سپاه اعم از سپاه و ارتش و نیروهای مردمی، موفق به شکست تعداد کثیری از نیروهای دشمن می شوند .." به یاد فاتح بازی دراز سردار شهید محسن وزوایی رتبه اول شیمی دانشگاه صنعتی شریف موسس لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) فرمانده گردان نهم سپاه فرمانده گردان حبیب در عملیات فتح المبین فرمانده محور محرم در عملیات بیت المقدس لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) از شهدای محله نظام آباد ( . . . و قلهک) شهادت: ۱۰ اردیبهشت عملیات بیت المقدس
🌷شهید «محسن وزوایی» سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام و از فرماندهان نظامی دوران دفاع مقدس، پنج مرداد سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. سال ۱۳۵۵ در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته و با ورود به دانشگاه وارد انجمن اسلامی شد، حضور او در انجمن اسلامی زمینه شرکت در فعالیت‌های سیاسی و جلسات عقیدتی را برای او فراهم کرد. در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی نیز از دانشجویان پیشرو بود. 🔅 وزوایی در سال ۱۳۵۸ همزمان با کار تبلیغاتی در جمع دانشجویان پیرو خط امام (ره)، بلافاصله با تشکیل سپاه پاسداران، به این ارگان نظامی پیوست و در دوره‌ای فشرده، آموزش‌های چریکی را در سپاه آموخت. او مدتی در سپاه به عنوان فرمانده مخابرات انجام وظیفه کرد، سپس سرپرستی واحد اطلاعات ـ عملیات را به عهده گرفت. ➖ با آغاز جنگ تحمیلی وارد جبهه‌های غرب کشور شد. در عملیات جدیدی که از سوی رزمندگان اسلام در اردیبهشت ۱۳۶۰ طرح‌ریزی شده بود، محسن وزوایی مسوولیت فرماندهی گردان را برعهده گرفت. او در عملیات بازی‌دراز نقش ویژه‌ای ایفا کرد و به شدت مجروح شد و پس از بهبودی در عملیات بیت‌المقدس شرکت کرد. 📌 وزوایی در طول سال‌های دفاع مقدس به فرماندهی گردان حبیب ابن مظاهر و نیز فرماندهی تیپ سیدالشهدا (ع) و مسئول محور منصوب شد. ‎ امداد آسمانی عمليات بازي‌دراز قربانگاه بچه‌های گردان 9 بود. هلی‌کوپترهای عراقي در آسمان می‌چرخیدند و به صورت مستقيم به سمت سنگرهاي بچه‌ها شليك می‌کردند. هرلحظه قامت جواني بر خاك می‌افتاد. ناگهان يكي از نيروها به طرف محسن رفت و با ناراحتي گفت: «پس آن‌هایی كه قرار بود ما را پشتيباني كنند، كجا هستند؟ كجاست نيروهايي كه قرار بود بيايند؟ چرا بچه‌ها را به كشتن می‌دهی؟» وزوایي سرش را برگرداند. نگاهي به آسمان انداخت. همه را صدا زد. صدايش در فضا پيچيد: «الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل...»، بچه‌ها شروع به خواندن كردند. در همين لحظه يكي از هلی‌کوپترها به‌اشتباه تانك عراقي را به آتش كشيد و دو هلی‌کوپتر ديگر به يكديگر برخورد نمودند. آري ايمان آن است كه مطمئن باشي همه‌جا خدا با توست.منبع: روزنامه کیهان 🌷 یا صاحب الزمان(عج) 🌷تنها شش نفر توانستند خود را به بالای ارتفاع ١٠٥٠ (بازی دراز) برسانند. برادر علی موحد دانش و برادر محسن وزوایی که فرمانده محور چپ عملیات بود از جمله افراد فتح کننده ارتفاع ١٠٥٠ بودند. 🌷محسن وزوایی که از دانشویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود و در مقطعی نیز سِمت سخن گویی دانشجویان فاتح لانه جاسوسی را داشت، اینک به عنوان بنیان گذار لشکر ١٠ سيد الشهدا (ع) عملیاتی حساس را فرماندهی می کرد. چرا که بچه های سپاه در محدوديت های پیش آمده از طرف بنی صدر در این گونه عملیات علاوه بر دشمن مهاجم، دشمنان نفوذی دو چهره که با پز خردمندی زمام امور را در دست گرفته بودند را نیز در پشت سر داشتند. 🌷به هر ترتیب در فتح این ارتفاع حاج محسن با اندک یاران باقی مانده اش حدود ٣٥٠ تن از نیروهای گردان کماندویی ارتش بعث را به اسارت گرفتند؛ لیکن در حین تخلیه اسرا به پشت جبهه یکی از افسران دشمن مصرانه تقاضای ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی را داشت. دوستان محسن به خاطر رعایت مسائل امنیتی، شخصى غیر از او را به آن افسر بعثی به عنوان فرمانده خود معرفی کردند اما.... 🌷....اما بعثی اسیر، ناباورانه و با قاطعیت گفت: نه! فرمانده شما این نیست. از وی سئوال شد مگر تو فرمانده ما را دیده ای که این گونه قاطعانه سخن می گویی؟ او گفت: آری! او در هنگام یورش شما به ما، سوار بر اسب سفید بود و ما هر چه به طرفش تیر اندازی و شلیک کردیم به او کارگر نمی شد. لذا من او را می خواهم ببینم. محسن وزوایی که در آن جمع بود به ناگاه زانوهایش سست شد و به زمین نشستو.... 🌷این واقعه نخستین جلوه امدادی بود که بدو جنگ این گونه تجلی نموده بود لذا در مصاحبه ای تلویزیونی به این واقعه به عنوان عنایت ائمه هدی (علیه السلام ) به رزمندگان اسلام اشاره کرد و در مقابل بلافاصله سلف خرد گرایان رئیس جمهور قدرت طلب، بنی صدر خائن عاجزانه دست به قلم شد و در ستون (کارنامه رئیس جمهور) روزنامه ضد انقلابیش (روزنامه انقلاب اسلامی) ضمن استهزاء عنایات غیبیى رذیلانه نوشت: این پاسدارها برای تضعیف موقعیت من این حرفها را می زنند.... اگر اسب سفید در کار است، چرا به جنوب نیامده و فقط به غرب رفته است؟ 🌷غافل از اینکه دوزخیان از درک این عنایات عاجزند و بهشتیان را به این حریم راه است. لذا شهید مظلوم بهشتی در همان اول فرمودند: خانقاه عرفان ما بازی دراز است. (راوی؛ حسین بهزاد) ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
25.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگینامه تصویری فاتح بازی دراز شهید محسن وزوایی