🎙«علی ناری»، مرشد پیشکسوت زورخانه در کشور، خاطرات خود را از ورزش باستانی در بین نیروهای رزمنده چنین بیان میکند:👇
سال ۱۳۶۳ در پادگان لشکرک مربی ورزش بودم. به عنوان مربی رشتههای مختلف ورزشی را ساماندهی میکردم. مسئولیت زورخانه پادگان نیز بر عهده من بود. وقتی شش ماه برای تامین جاده به جبهه و به مرز عراق رفته بودیم، بساط زورخانه را در همانجا به راه انداختیم.
این قهرمان موسیقیهای حماسی ادامه میدهد:
💠 زورخانه در دوران دفاع مقدس فعال بود و همیشه در خطوط مقدم ورزش پهلوانی و باستانی برپا میشد. آوای حماسی زورخانه در جبهه بیتاثیر نبود. ضرب و نوای حماسی مرشد بر جان و روح رزمندگان اثر مثبت میگذاشت.
وی تاکید میکند: همان گونه که نوای «حاج صادق آهنگران» در نوع خود یک حماسه در بین رزمندگان به وجود میآورد زورخانه در قالب ضرب حماسی اشعار ابوالقاسم فردوسی نیز به جبهه شور میداد.
دوران جنگ تحمیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
🌷پهلوان سعید طوقانی
▫️رزمنده نوجوانی که به جبهه رفت و در سن ۱۵ سالگی به شهادت رسید 🕊🕊
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌱متولد:تهران// ۱۳۴۸ --...و در اسفند۶۳ در عملیات بدر در شرق دجله آسمانی شد
پیکر مطهر او ۱۰سال بعد در زورخانه شهیدان طوقانی در کاشان آرام گرفت...
🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
برادر این پهلوان نوجوان بنام محمد طوقانی نیز از رزمندگان شجاع بود که در عملیات والفجر۱ در فکه بشهادت رسیده بود🕊
▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
سعید با حضور در پادگان دوکوهه، بهمراه شهید عبّاس دائم الحضور توانست رزمندگان را بورزش باستانی جذب کند و با بهره گیری از کمترین امکانات، زورخانه ای در اردوگاه برپاکند که بعد از شهادتش، نیز ورزش باستانی در جبهه ها از جایگاه ویژه ای برخوردار بود
زمانیکه جبهه بود به او می گویند باید برای مسابقات بخارج بروی و او قبول نمیکند و وقتی میگویند در مسابقات داخلی شرکت کن، میگوید: «چه ارزشی داره من مدال به گردنم بیندازم و رفقایم در جبهه تکه تکه شوند؟» در آنزمان یک برنامه آموزشی از ایشان ساخته شده بود و در تلویزیون نشان داده میشد. دوستان ایشان که بمرخصی آمده بودند پس از بازگشت به او می گویند: «تو را در تلویزیون دیده ایم.» و او با بی اعتنایی می گوید: «ولش کن، بگذار همینجوری، خاکی عینِ هم باشیم»
💠 بچههای گردان میثم ودیگر گردانها علاقه خاصی به سعید داشتند چرا که پاک بود و شیرین.هنگامیکه در لباسِ رزم ورزش میکرد،میچرخید،میلهای باستانی را به آسمان میانداخت، همه شیفتهاش میشدند؛ ازهمه بالاتر اخلاقش بود که نسبت بکسی بغض،حسد و کینه نداشت. با همه از درِ محبّت وارد میشد. اول یک شوخی بامزه بود، بعد خنده و بعد دوستی...