دفاع مقدس
🤔 ابتکار واحد تنبلیغات 👆 📢 بلندگوی سیار ابتکار بچههای تبلیغات😄 مخصوص مناطق کوهستانی و صعبالعبور
✅ خاطره طنز دفاع مقدس(قاطر چموش)😂😂😂
👤راوی: مصطفی خسروی
✍️ مهدی تقینژاد
تابستان ۱۳۶۲ برای عملیات بی بازگشت والفجر دو آماده میشدیم. قرار بود هجده کیلومتر در عمق خاک عراق نفوذ کنیم. منطقه عملیاتی کوهستانی، سخت و صعبالعبور ارتفاعات قمطره بود. برای جابجایی تجهیزات و تدارکات گردان نیاز به پانزده راس قاطر داشتیم. مرتضی جاویدی فرمانده گردان فجر نامهای به فرمانده پادگان ارتش در پیرانشهر نوشت و تقاضای تامین قاطر کرد. پیش از آن هم کاظم حقیقت فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ ۳۳ المهدی(عج) هماهنگی لازم را با پادگان ارتش انجام داده بود. مرتضی جاویدی به آقا رضا بدیهی جانشین گردان گفت به تعدادی از نیروها ماموریت دهد تا بروند و قاطرها را تحویل بگیرند. آقا رضا هم این ماموریت را به ما سپرد. با احمد فیروزی، احمد خباز زاده، بهرام همدانی، مسعود کبیری، مجید پناه، عبدالرضا نقیبی و تعدادی دیگر از پادگان جلدیان به سمت پادگان ارتش حرکت کردیم.
برای تحویل قاطرها به پادگان رفتیم. ارتش واحدی داشت به نام قاطریزه و اصطبل بزرگی داشت که تعداد زیادی قاطر در آن نگهداری میشد. حکم ماموریت تحویل قاطرها به نام مسعود کبیری بود. فرمانده ارتشی گفت: شما کار با قاطر بلدید؟ سوار قاطر شدهاید؟ مسعود کبیری میخواست بگوید که بلدیم گفت: ما خودمان بچه قاطریم(یعنی خیلی بلدیم). 😂
بچهها هیچکدام با قاطر کار نکرده بودند. به خاطر این که پدر من قبلا قاطر داشته فکر کرده بودند که حتما من سوار قاطر شدهام و کار با قاطر را بلدم در صورتی که من در تمام عمرم سوار الاغ هم نشده بودم چه رسد به قاطر.😂 فرمانده ارتشی یک قاطر چموش را آورد و گفت یک نفر سوار شود. قاطر آرام و قرار نداشت. یا دمش را تکان میداد یا لگد میزد و یا جفتک میانداخت.😂 به من گفتند سوار این قاطر شو! من هم برای این که خودی نشان دهم و کم نیاورم😂 پریدم و دستم را روی پشت قاطر گذاشتم که سوار قاطر شوم. بین زمین و آسمان معلق بودم که قاطر با جفت پاهایش لگد محکمی به قفسه سینه من زد و دو متر مرا به عقب پرتاب کرد.😂 تمام قفسه سینه من درد گرفته بود. نفسم بالا نمیآمد هر لحظه نفس کشیدن برایم سختتر میشد. چشمهام سیاهی میرفت و دنیا دور سرم میچرخید. جیغ میزدم و داد و بیداد میکردم. بچهها آمدند آب قند آوردند و بدنم را مالش میدادند. اشکم جاری شده بود. نمیتوانستم حرف بزنم. چند دقیقه گذشت تا حالم بهتر شد. 😂
فرمانده ارتشی پانزده قاطر آورد و تحویل داد. به من گفتند شما هم همان قاطر چموش را بیاور. گفتم من با این قاطر کاری ندارم.😂 یک قاطر بود که تحویل عبدالرضا نقیبی شده بود. قاطر آرام، مریض احوال و یک چشمش مشکل داشت.😂 عبدالرضا قبول کرد و قاطر را به من داد. به طرف گردان فجر حرکت کردیم. قاطری که تحویل گرفته بودم راه نمیرفت.😂 همه رفته بودند و من عقب مانده بودم. دویست، سیصد متر عقب افتاده بودم. قاطر چموش هم گاهی به عقب و مرا نگاه میکرد و انگارمیخواست برگردد و دوباره به من لگد بزند.😂 هر جور بود خودمان را به گردان رساندیم. وسایل گردان را بار زدیم و حرکت کردیم. بین راه که از ارتفاعات بالا میرفتیم قاطر چموش از بالای ارتفاع به پایین سقوط کرد و مرد و من خوشحال شدم.😂
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🎞 فایل صوتی این خاطره جالب و بامزه در دو کلیپ زیر👇👇
47.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 #بشنوید
🎞 #خاطره_طنز || «قاطر چموش» 🤣
🌿دوران جنگ تحمیلی
🎤راوی: رزمنده جانباز، مصطفی خسروی
«از اهالی خونگرم استان فارس»
قسمت اول
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅
48.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #خاطره_طنز || «قاطر چموش» 🤣
قسمت دوم
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
#كارشناسان_امور_قاطرها ..!!
دو طرف خورجین را پر از گلوله خمپاره کرده، به همراه دو گالن آب بر روی قاطر قرار دادیم. به طرف ارتفاعات صعب العبور مشرف بر شهر "پنجوین" حرکت میکردیم که ناگهان....
....كه ناگهان در حال عبور از "مالرو" که عبور از آن تنها تخصص خود قاطرها بود، دیدم قاطر زیر بار مهمات خوابید و حرکت نکرد. او را نوازش کردم، دست به سر و صورت او کشیدم، فایده ای نداشت. لگدی نثارش کردم اما اثری نبخشید و به خود هیچ تکانی نداد.
راه عبور سایر قاطرها و تدارکات را بند آورده بود. کارشناسان امور قاطرها جمع شدند و طرح میدادند و اما هیچ کدام فایده ای نداشت تا اینکه متخصص تمام عیاری از راه رسید و گفت: "بروید کنار."
....دم قاطر را گرفت و محکم چرخ داد. قاطر از جای خود بلند شد و به سرعت به طرف بالا حرکت کرد. هنوز در حال تشکر از آن برادر بودم که قاطر تمام مهمات و گالن های آب را به ته دره خالی کرد و به سرعت به راه خود ادامه داد!
📆 ۳۰ مهر ۱۳۶۲ - سالروزشهادت حاج مهدی کازرونی، فرمانده طرح و عملیات لشکر۴۱ثارالله در عملیات والفجر۴ (مریوان) بر اثر اصابت مستقیم خمپاره بدنش به دو نیم شد و درحالیکه ذکر برلب داشت به فیض 🌷شهادت رسید
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
💠 خاطرهای از دوران کودکی شهید حاج مهدی کازرونی:
▫️دستهای کبودش را پشتش پنهان کرد و آمد پیش مادر.
از او خواست که فردا بیاید مدرسه،
مادر هم با عصبانیت فرستادش پیش پدر و گفت:
«این دفعه رو با پدرت برو، چقدر من بیام ضمانت تو رو بکنم؟»
پدر دستهای کبود مهدی را در دستش گرفت و گفت:
«دوباره به معلمات گیر دادی؛
مگه نگفتم که کاری به کارشون نداشته باش،
بی حجابند که باشند، تو دَرست رو بخون.ببین چطوری کتکت زدند.»
مهدی که هشت سال بیشتر نداشت؛ گفت:
«برای چی باید چیزی نگم؟ مگه اونها مسلمون نیستند؟
مگه تو قرآن نیومده باید حجاب داشته باشند؟»
ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️
⭕️ خاطرهای دیگر: در دوران اختناق ستمشاهی، عکس شاه و فرح را از اول تمام کتابهایش میکند و میگفت:
➖دوست ندارم هر بار که کتابم رو باز میکنم، چشمم به اینها بیفته!
🔸زمانی که کسی جرأت نمیکرد اسمی از خاندان سلطنت بیاورد، که در این صورت سروکارش به "ساواک" و شهربانی میافتاد.
ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️
⭕️ خاطرهای دیگر، #دوران_انقلاب :
ایستاده بود کنار در مسجد.
مردم میخواستند بعد از یکاعتراض آرام، از مسجدخارج شوند.
ناگهان مهدی عکس امام را بالای سر
گرفت و فریاد زد: یا مرگ یا خمینی...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🌷 شهید مهدی کازرونی یار و همرزم قاسم سلیمانی از ابتدای جنگ تا شهادت و مسئول طرح عمليات لشكر ثارالله (ع)
حاج قاسم سلیمانی در مورد شهید کازرونی گفته بود: من به جرائت قسم می خورم ذرهای ترس در وجود شهید کازرونی راه نداشت !!
▫️ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
خاطره ای از شهید کازرونی👇
خیلی پیشروی کرده بودیم، چند نفر از جلو به طرفمان میآمدند و قد یکی از آنها، حدود یک متر از بقیه بلندتر بود. همین باعث شده بود که تا هر کدام از بچهها، حدسی دربارهاش بزنند که کیست. جلوتر که آمدند حاج مهدی را شناختم که روی شانه یکی از عراقیها نشسته و اسلحهاش را به طرف بقیه گرفته بود با اینکه هر دو پایش زخمی شده بود، اما پنج عراقی را اسیر کرده و روی شانه یکی سوار شده بود تا به خط خودی برسد. بعدا خودش تعریف کرد که فقط یک گلوله داشته و با همان، یکی از عراقیها را که به طرفش حمله کرده بود میزند و بقیه را هم اسیر میکند.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
کودکی هایی که
کنار لبخندهای پدر
ناتمام ماند ...
#شهید_حاج_مهدی_کازرونی
◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️
خیلی پیشروی کرده بودیم، چند نفر از جلو به طرفمان میآمدند و قد یکی از آنها، حدود یک متر از بقیه بلندتر بود. همین باعث شده بود که تا هر کدام از بچهها، حدسی دربارهاش بزنند که کیست. جلوتر که آمدند حاج مهدی را شناختم که روی شانه یکی از عراقیها نشسته و اسلحهاش را به طرف بقیه گرفته بود با اینکه هر دو پایش زخمی شده بود، اما پنج عراقی را اسیر کرده و روی شانه یکی سوار شده بود تا به خط خودی برسد. بعدا خودش تعریف کرد که فقط یک گلوله داشته و با همان، یکی از عراقیها را که به طرفش حمله کرده بود میزند و بقیه را هم اسیر میکند.
🌷 شهید حاج #مهدی_کازرونی یار و همرزم سردار حاج #قاسم_سلیمانی از ابتدای جنگ تا شهادت و مسئول فرماندهی طرح عمليات #لشكر_ثارالله
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
#سالروز_تولد
🌷شهید حاج محمد مهدی کازرونی فرمانده طرح و عملیات لشکر ۴۱ ثارالله کرمان و از دوستان و همرزمان سردار سلیمانی بود.
🌱 متولد: ۵ فروردین ۱۳۳۹ // روستای سعدی کرمان...
🌹شهادت ۳۰ مهر ۱۳۶۲ مریوان...
💠 حاجقاسم سلیمانی دربارۀ او گفته بود برادر مهدی یکی از سرداران اسلام بود و از ابتدا تمام لحظات عمر خود را با انقلاب سپری کرد مهدی با داشتن سه فرزند کوچک همیشه یار و مددکار انقلاب بود و در لشکر همیشه کلید قفلهای بسته برای ما بود اگر بهخاطر خدا و وعدههای خدا نبود این مصیبت باید کمر ما را میشکست هنوز نغمههای یازهرا و یامهدی شهید کازرونی در ذهن و نظر ماست.
▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️👇
خیلی پیشروی کرده بودیم، چند نفر از جلو به طرفمان میآمدند و قد یکی از آنها، حدود یک متر از بقیه بلندتر بود.
همین باعث شده بود که تا هر کدام از بچهها، حدسی دربارهاش بزنند که کیست،جلوتر که آمدند حاج مهدی را شناختم که روی شانه یکی از عراقیها نشسته و اسلحهاش را به طرف بقیه گرفته بود با اینکه هر دو پایش زخمی شده بود، اما پنج عراقی را اسیر کرده و روی شانه یکی سوار شده بود تا به خط خودی برسد.
بعداً خودش تعریف کرد که فقط یک گلوله داشته و با همان، یکی از عراقیها را که به طرفش حمله کرده بود میزند و بقیه را هم اسیر میکند.
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
🌷شهید حاج قاسم سلیمانی:
⚪️ من به جرائت قسم میخورم ذرهای ترس در وجود حاج مهدی کازرونی راه ندارد.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
48.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍گریه های شهید حاج قاسم سلیمانی برای شهادت شهید حاج مهدی کازرونی...
#شهید_مهدی_کازرونی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱