eitaa logo
دفاع مقدس
4.8هزار دنبال‌کننده
25هزار عکس
16هزار ویدیو
1.3هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 راوی خاطرۀ «قاطر چموش» ▫️سرهنگ پاسدار و جانباز دفاع مقدس «حاج مصطفی خسروی» 👆🎥 مجری‌گری برادر مصطفی خسروی، در یادواره‌های شهدا ┄┅☫🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷☫┅ 👇👇👇
هدایت شده از دفاع مقدس
47.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 🎞 || «قاطر چموش» 🤣 🌿دوران جنگ تحمیلی 🎤راوی: رزمنده جانباز، مصطفی خسروی «از اهالی خونگرم استان فارس» قسمت اول ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ https://eitaa.com/DefaeMoqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
48.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 || «قاطر چموش» 🤣 قسمت دوم ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ https://eitaa.com/DefaeMoqaddas
! 🌷هم‌سنگر ما یک نفر بود به نام کافیان‌ موسوی که من و معین با او غذا می‌خوردیم. او خیلی هیکل درشتی داشت یک روز سر صبحانه بر عکس هر روز که خیلی شوخی می‌کرد، آرام بود. گفتم: «چرا امروز ساکتی؟» گفت: «دیشب خواب دیدم عروسیم است و بعد رفتم تو آسمان!» زدیم زیر خنده، گفتیم: «با این هیکل چاق و سنگین چه طور رفتی بالا و نیفتادی؟!» بعد از صبحانه تصمیم گرفتیم برویم یک دست‌شویی درست کنیم. 🌷رفتیم و مشغول کار شدیم، حدود پنج نفر بودیم. نزدیکی‌هایی ساعت یازده روز ۱۳۵۹/۹/۴ تعدادی نیروی جدید آمدند به محور و مشغول احوال‌پرسی بودیم که ناگهان دو گلوله خمپاره یکی دورتر و دومی نزدیک ما اصابت کرد. با صدای سوت دومی همه سریعاً خوابیدیم ولی کافیان موسوی که کمی چاق بود دیر خوابید زمین. وقتی ترکش‌ها تمام شد، من بلند شدم ولی چهار نفر دیگر روی زمین ماندند؛ یکی از آن‌ها کافیان بود. وقتی آمدم بالای سرش، دیدم.... 🌷دیدم یک ترکش بزرگ پشت سر او را برده و مغز او بیرون پاشیده بود. سرش را بلند کردم و روی زانویم گذاشتم و چفیه‌ای را گرفتم دور سرش، ولی او چند لحظه بعد همان‌گونه که خواب دیده بود به آسمان رفت. معین هم پاهایش ترکش خورد. یکی از تازه واردها نیز به نام محمدعلی معین هم انگشتانش قطع شد. یکی هم ترکش به مچ دستش خورد. کافیان را سریعاً با برانکارد بردند. معین را من و یک نفر دیگر با برانکارد از خط تا ساحل رودخانه بردیم و از آن‌جا او را به بیمارستان بردند. 🌷عراقی‌ها فاصله‌ی بین خط و رودخانه که معین را از جنگل می‌بردیم را شدیداً زیر آتش گرفته بودند. لذا چند بار مجبور شدیم او را روی زمین بگذاریم و یکی_دو بار به علت خستگی از دست‌مان رها شد روی زمین. شبِ آن روز تنها شدم. فردا یا پس فردای آن روز رفتم بیمارستان شوش و سری به معین زدم. اتفاقاً او را ترخیص کردند تا نجف‌آباد برود و پای او را گچ گرفته بودند. به همراه او آمدم و این مرحله به پایان رسید.... ⚪️خاطره ای به یاد شهید معزز کافیان‌ موسوی راوی: سردار شهید غلامرضا یزدانی
صبح یعنـی طلوعِ شمــــا بر مدارِ بی‌قراری من ... ࿐༅◉༅࿐✾✾࿐༅◉༅࿐✾ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
ورزشکار باشیــم 💪 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 نصیحت امام به مسئولان ....!! در آبان ماه ۶۴ ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️🌱🌱🌱 ⭕️ همین یک سؤالِ امام را جواب دهید، کافی‌ست! 🔸ما از اینجا خواهیم رفت، هیچ شکی نیست، من زودتر و شما هم بعداً می‌روید. 🔹باید فکر این را بکنیم که حالا که رفتیم، آنجا از ما پرسیدند که شمایی که بودید برای چه کردید؟ شمایی که بودید چه کردید؟ شمایی که بودید چه کردید؟ 🔸ملت را ازشان می‌پرسند که شما برای اسلام چه کردید؟ عمده این است که ما آنجا آبرو داشته باشیم. اگر آن مطلب را درست بکنیم، هم اینجا درست می‌شود و هم آنجا درست می‌شود. و اگر خدای نخواسته، بخواهیم یک تخلفی بکنیم، نه اینجا خیرش را می‌بینیم، نه آنجا خیرش را می‌بینیم. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄