eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
949 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 #شهید_اصغر_علیپور در حال میان‌داری دسته عزاداری بچه‌های #گردان_حبیب بن مظاهر| موقعیت #شهید_اجاقلو | قبل از #عملیات_کربلای_4
📷 دسته عزاداری رزمندگان آذربایجان| ماه محرم در جبهه‌ها
🔷 دسته عزاداری رزمندگان #لشکر_عاشورا 🔹 #رجب_معماری در حال مصاحبه با جانباز شهید یوسف رنجبر خجسته #شهید_احد_مقیمی #مهدی_خادم_آذریان
[In reply to دفاع مقدس] «روز تاسوعا، حضرت آقا برای عزاداری به جمع رزمندگان لشکر عاشورا آمدند» 📷 خاطره عکس سخنرانی رهبر انقلاب در جمع رزمندگان لشکر عاشورا 🔹عکس و خاطره از : 🔹نقل از: مجله ، شماره 3 📎 🔹 روز تاسوعای حسینی همه برای حضور آیت‌الله خامنه‌ای لحظه‌شماری می‌کردند. از اول صبح کلیه گردان‌های لشکر دسته به دسته سینه‌زنان به حسینیه اعظم رهسپار شدند. هر گردانی با روش خاص خود، عزاداری‌کنان وارد حسینیه می‌شد. حسینیه مملو از رزمنده‌های عزادار شد. آقا آمدند. با تشریف‌فرمایی ایشان، این فشار چند برابر شد و تعادل دسته‌ها به‌هم خورد. جمعیت مثل موجی در حسینیه به این‌سو و آن‌سو می‌رفت. من مشغول عکاسی از آقا بودم. 🔹 وقتی نزدیک آقا رسیدم ایشان رو به طرفم برگردانده و با تبسم سلامی کردند. من سر به زیر جواب سلام را دادم و همین لحظه عکسی زیبا از آقا گرفتم. 🔹 مجلس در تلاطم بود. بالاخره حاج صادق کمالی به جایگاه آمد و از تریبون، هادی نقدی و محمود فتحی را صدا زد. آن‌ها نیروی قد بلندی بودند. کمالی از آنها خواست با دست بلند کردن و هنگ خاص به دسته‌های عزاداری نظم بدهند و این کاری بود که از دست هرکسی برنمی‌آمد... 🔹 مداحی ادامه داشت و آقا نشسته اشک می‌ریختند. پس از اتمام عزاداری، آقا برای نیروها سخنرانی کردند. 🔹 آن حضور بسیار پرمعنا بود. هم برای ما و هم برای دشمنان. رئیس جمهور وقتی با آن هیبت و با لباس رزم، در میان رزمنده‌ها می‌آید یعنی دفاع همچنان باقی است. لشکر عاشورا آن روزها را هیچ‌گاه از یاد نخواهد برد. 1367/5/28 🆔 @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🔷 📷 خاطره عکس رهبر انقلاب در جمع رزمندگان لشکر عاشورا - ۶۷/۰۵/۲۹ 🔹عکس و خاطره از : 🔹نقل از: شماره 3 مجله 📎 🔸 آن روزها که مصادف با ایام محرم بود، لشکر حس و حال معنوی به خود گرفته بود. عصرها هم در خود لشکر در جاده اصلی، دسته‌های حسینی گردان‌ها به راه می‌افتاد گردان سیدالشهداء ،گردان امام حسین علیه‌السلام و گردان شهدای گمنام و دیگر واحدها حضور داشتند. عملیات مرصاد تازه تمام شده بود و نیروهای گردن امام حسین در کمین آنها در کانال گرسنه و تشنه مانده بودند. ولی به لطف خدا با محاصره منافقین در تنگه جلوی موقعیت شهید مقیمی بیش از 400 نفر از آنها کشته و اسیر و زخمی شدند. 🔸 همان ایام خبری در لشکر بین بچه‌ها پیچیده بود که آیه الله خامنه‌ای در حال بازدید از مناطق عملیاتی جنوب هستند و احتمالاً به لشکر عاشورا هم سر بزنند. دو روز به تاسوعا مانده بود که صبح به همراه زینال‌وند با تویوتا به تدارکات لشکر می‌رفتیم که در جاده اصلی تعدادی خودرو را دیدم که از دژبانی اردوگاه وارد می شوند. در آینه نگاهی انداختم دیدم خود آقای خامنه‌ای هستند. هیجان زده به طرفشان رفتیم و سلام علیک و روبوسی کردیم. ... مجموعه عکس شهدا را که همراهم بود به آقا هدیه دادم. ایشان در حالی‌که به عکس‌ها نگاه می‌کرد مرا خیلی تحسین کردند که عجب کار هنری است و... 🔸 شب خبر دادند که فرماندهان گردان در حسینیه فرماندهی پادگان برای شام و عزاداری حضور یابند. حاج صمد، من را به نمایندگی از خودش فرستاد. دوربینم را برداشتم و رفتم.... سرهنگ سلیمی و امین آقا شریعتی کنار آقا نشسته بودند. آقا از مداحان خواستند نوحه‌ای بخوانند که صادق کمالی و قادر منافی مداحی کردند و سپس مراسم سینه‌زنی و شور ادامه یافت. من چند فریم عکس گرفتم... 🔸با پایان مراسم آقا گفتند: من از این مراسم معنوی سیر نشدم. ان‌شاءالله دو روز بعد که تاسوعاست به لشکر می‌آیم تا در کنار بچه‌های آذری عزاداری کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قرائت بخشی از زيارت عاشورا توسط امام خامنه ‌ای در جمع رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا ۶۷/۰۵/۲۸ 🏴 السلام عليک يا اباعبدالله الحسین (ع) 🆔 @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
مرا با خود ببر اي دوست، مشتاقم آن شب 8 بهمن 1365، در سه راه مرگ شلمچه، تو در کنار احمد بوجاریان، پریدید و رفتید. 4 روز بعد، 12 بهمن اولین روز دهه فجر، ما امّا، شما را گذاشتیم و رفتیم. برگشتیم به خانه. پدر پیرت، عکس دونفره من و تو نوجوان 16 ساله اش را قاب کرده و به دیوار اتاقش زده بود. هرچه می گفتیم: - پدر جان، پیکر سید محمد چهار روز کنار ما بود ... ولی نشد بیاریمش عقب. لبخند تلخی می زد و می گفت: - خدا را چه دیدی، شاید سید محمد زنده مونده باشه ... چندین سال پدرت چشم انتظارت ماند و همواره منتظر صدای زنگ در بود که بیایی. و آرزو به دل رفت. 10 سال بعد سال 1375 که استخوانهایت را بازآوردند، پدرت امّا، نبود که زیر تابوت سبکت را بگیرد و غریبانه تشییعت کند! من، بودم امّا. هم در کنارت در قلاویزان مهران که با هم عکس گرفتیم. هم در شلمچه شبی که وداع کردی و رفتی. هم در کنار پدرت که بوی تو را از من استشمام می کرد. هم در تشییع پدرت و هم در معراج الشهدا بر بالینت پس از 10 سال که آمدی! سید محمد هاتف! عزیز دل، خودت خوب می دانی لاف رفاقت نزدم. دوستت داشتم. خیلی هم. رفیق نیمه راه هم نبودم. بعد از تو، همچنان راهت را ادامه دادم و رفتم جبهه. الان هم که 33 سال از جدایی مان می گذرد، همچنان به یادت هستم و برایت می سوزم. بیا و تو رفیق نیمه راه نشو! یادت است آن شب در ارتفاعات قلاویزان که "عقد اخُوّت" بستیم؟ قول دادی هر که زودتر رفت، آن قدر دم در بهشت منتظر بماند تا آن یکی بیاید. آن شب آخر در شلمچه که اشک از گونه هایت جاری بود و من قطرات اشکت را می چشیدم باز همان را با هم تکرار کردیم. حالا 33 سال است که رفتی. انگار همین دیشب بود که موشک کاتیوشا، تو و بوجاریان را خدایی کرد. حالا من منتظر هستم. نه، نمی خواهم به خوابم بیایی. رفاقت را تمام کن. شفاعتم کن. نمی خواهم منتظرم باشی. بس است 33 سال. بهشت را نمی طلبم که بهشت من، در کنار شما بودن بود: مصطفی، سعید، علی، نادر، کیوان، جعفر، سید محمد و ... وصل را می جویم. چون خود شما که فقط به وصال راضی می شدید. هرچه باشد، از دوستان آموخته ام رسم رفاقت را. بیا و با دست های قلم شده استخوانی ات، دستم رابگیر و با خود ببر. یادت است وقتی کنارت می نشستم، چقدر احساس آرامش و سبکی می کردم؟ خیلی وقت است که نیستی. حق بده خسته باشم و بی آرامشِ تو! آقا سید! تو را به جان مادرت حضرت زهرا (س) که امروز روز شهادت اوست و تو! بیا و آرامشم بخش. آرام جانم بشو. تنهایی ام را درمان کن. 33 سال انتظار و سوختن و ساختن بس نیست؟! یا فاطمه الزهرا (س) خاک پایت (داودآبادی ) 🆔 @DefaeMoqaddas
کو_به_کو_منزل_به_منزل_دیده_را_دریا.mp3
9.25M
کو به کو منزل به منزل دیده را دریا کنم گم شوم در اشک شاید مرگ را پیدا کنم شاعر:حاج غلامرضا سازگار(میثم) ای از تمام خسته دلها خسته دل تر حتی ز من هم در جهان بشکسته دل تر جان می دهد یارت علی خدا نگهدارت علی مظلوم علی جان مظلوم علی جان 📡 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN ✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 هلی برن سنگین نفرات، توسط خلبان شنوک 🎞 فیلم | خلبان شجاع هوانیروز از دلاورمردی های تیزپروازان ارتش می گوید 🌴 دوران 📡 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN ✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
🌷شهید علی اصغر عمران پور شهادت : 1359/11/0 مزار : اصفهان - شهرضا ▫️در سال 1330 در شهرستان شهرضا استان اصفهان بدنیا آمد. روحیه ستیزه جویی از همان اوان کودکی با جانش عجین می گردد بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی ( ششم نظام قدیم ) در سال 1350 به عنوان سرباز وظیفه وارد نیروی دریایی خسرو آباد آبادان شد. سپس به پایگاه دریایی بوشهر و مسئول دژبان انتظامات پایگاه یکم دریایی شد . در سال 54 به استخدام ارتش در آمد . در همین سال ازدواج کرد که ضمن سال 1354 سال ازدواج او نیز بود برای این امر مهم دختر عمویش را انتخاب می نماید و این امر نیز فصل نوینی را در زندگی او رغم می زند حاصل این ازدواج 3 دختر بود. وی برای فرزندانش پدری شجاع و دلیر و مهربان و گرم و صمیمی و همسری فداکار و فرزندی دلسوز برای پدر و مادرش بود. با شروع جنگ ، دلاورانه از ملت و مردمش دفاع کرد. او با گروه 22 توپخانه به منطقه شلمچه و آبادان اعزام شد. پس از آن به منطقه دزفول اعزام گردید و در آنجا بر اثر ترکش گلوله توپ به جمع دوستان شهیدش پیوست. 📡 @DefaeMoqaddas