دفاع مقدس
ا🇮🇷 فکه، ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷ - سالروز شهادت "حاج ناصر اربابیان"، جانشین گردان تخریب لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیچیدهای شبیهِ معما... شبیهِ شعر
هِی فکر میکنم ،که چه معنا کنم تو را؟
به یاد سردار شهید حاج ناصر اربابیان
جانشین دلاور گردان تخریب
لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع)
شهادت: ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷ ،فکه
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
ا🇮🇷 فکه، ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷ - سالروز شهادت "حاج ناصر اربابیان"، جانشین گردان تخریب لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهد
🌴 #روز_آخر
سردار تخریبچی
شهید حاج ناصر اربابیان
شهادت: ۲۲ تیرماه ۶۷
حوالی ساعت ده صبح به پیشنهاد شهید حاج ناصر اربابیان قرار شد خود ایشان و یکی از برادران به نزدیکی های محل استقرار دشمن بروند و اطلاعاتی کسب کنند، فکر کنم ابتدا برادر قاسم خانی و شهید اربابیان قرار شد بروند که ظاهراً برادر قاسم خانی کمی مشکل و مریضی داشتند و برادر مجتبی کوهی مقدم ترک موتوری که شهید حاج ناصر اربابیان روشن کرده بود نشست و این دو برادر برای گشت زنی و جمع آوری اطلاعات به نزدیکی دشمن رفتند.
خیلی زمان گذشت و این دو همرزممان برنگشتند و همه ی ما دل توی دلمان نبود. هر کدام از دوستان از این دیرکرد تحلیلی داشت و کماکان منتظر بودیم.یک مقدار هم فکر و احساس این که دشمن بعد از توقف شب گذشته مجدد شروع به حرکت به جلو کرده و این دو همرزم به دست آن ها اسیر یا شهید شده اند قوت گرفته بود و هر لحظه انتظار رویارویی با دشمن را داشتیم و به ضرس قاطع یقین داشتیم همگی در این دفاع نابرابر شهید خواهیم شد.
الاایحال حدود عصر بود که برادر مجتبی کوهی مقدم خسته و خاک آلود به تنهایی و بدون حاج ناصر و با پای پیاده به مقر الوارثین برگشتند و همه ی ما او را حلقه کردیم و هر کسی سوالی می کرد.
حاج مجید گفت : کمی صبر داشته باشید، یک مقدار آب بیاورید برادر مجتبی بخورد، کلمن را از آب گرم منبعی که برای سرویس های بهداشتی داشتیم پر کردیم و آوردیم و داخل یک لیوان ساندیسی آب ریختیم تا برادر مجتبی گلویی تازه کند، بعد از نوشیدن آب، کل ماجرا را برایمان تعریف کرد و گفت :
داشتیم با احتیاط و کنکاش تو جاده به سمت سایت می رفتیم، سایت را هم رد کردیم، کمی جلوتر سمت چپ جاده دو نفر را دیدیم که آچار به دست بودند، فکر کردیم برادران ارتشی هستند ولی کمی که جلوتر رفتیم با چند نفر دیگر مواجه شدیم که متوجه شدیم عراقی ها هستند و سریع دور زدیم که برگردیم با اون دو نفر روبرو شدیم و تازه متوجه شدیم اسلحه هم دارند و شروع به تیراندازی کردند و حاج ناصر یک آخ گفت و با موتور زمین خوردیم و من هم لا به لای تپه ماهورها شروع به فرار کردم و از آن موقع الان رسیدم مقر، ازش سوال کردیم پس حاج ناصر چی شد؟ گفت : مجروح شد و به دست عراقی ها افتاد و من چون فرار کردم چیز دیگه ای متوجه نشدم
✍️ راوی: رزمنده سعید گلشن
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
🌴 #روز_آخر سردار تخریبچی شهید حاج ناصر اربابیان شهادت: ۲۲ تیرماه ۶۷ حوالی ساعت ده صبح به پیشنها
42.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #فیلم | مسابقه دو - تخریبچی های لشگر10
به مناسبت ولادت امام مجتبی(ع)-ماه رمضان سال 66
جنوب-جاده فکه از دوراهی سایت تا مقر #الوارثین
🌺 یاد شهدایی که از ما سبقت گرفتند
شهید حاج ناصر اربابیان
شهید محمد بابالو
شهید داود ابراهیمی
شهید حسن جدی
شهید سید مهدی تقوی
شهید ابوالفضل رضایی
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
"هوالشهید"
امروز بیست و دوم تیر ماه است و چند مناسبت دارد:
- ۲۲ تیر ۱۳۶۷ بود که در ادامه تهاجم های دشمن بعثی در ماههای آخر جنگ، ارتش صدام از مرز فکه گذشت و بدون آن که با هیچ مقاومتی روبرو شود، تا تنگه ابو قریب پیش آمد و عنقریب به پل کرخه هم می رسید.
وقتی این خبر به فرماندهی لشکر۲۷ در پادگان دوکوهه رسید، کوثری فرمانده لشکر تعدادی از نیروهایش که عمدتآ از رزمندگان گردان عمار یاسر بودند را برای مقابله با اشغالگران بعثی به آن محور اعزام کرد. رویارویی نابرابر نیروهای سبک اسلحه ایرانی با واحدهای مجهز زرهی دشمن در بیابانهای شمال خوزستان و در گرمای بالای ۵۰ درجه، حماسه ای تکرار نشدنی است که بخشهای کوچکی از آن در فیلم "تنگه ابو قریب" نمایش داده شد.
- در همان روز(۲۲ تیر ۱۳۶۷) و در همان نقطه(تنگه ابو قریب) پیکر سرداری بر زمین افتاد که او را "ابوذر جنگ" لقب داده بودند. غلامرضا صالحی؛ قائم مقام فرماندهی لشکر۲۷. مردی از دیار قهرمان پرور نجف آباد که برای هدایت نیروها به ابو قریب رفته بود، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن در همانجا به شهادت رسید.
اما چرا به شهید صالحی لقب ابوذر جنگ داده ایم؟
جواب: از این شهید والا مقام ۱۰ جلد دفترچه حاوی یادداشتهای روزانه ایشان از وقایع جنگ به یادگار مانده است که الحق از گنج های ناب و بی بدیل تاریخ دفاع مقدس است.
صالحی با نگاه تیزبینانه و بعضآ انتقادی خود، در جای جای یادداشتهای خود، حقایق مهم و ناگفته ای از دوران دفاع مقدس را بیان می کند که هر کدام از آنها در این دوران پسا جنگ حکم کیمیا را دارند.
این یادداشتها طی ۴ یا ۵ سال تلاش مومنانه توسط برادر عزیز رزمنده و نویسنده؛ جناب آقای احمد دهقان در ۲۰۰۰ صفحه ویرایش، راستی آزمایی و آماده چاپ شد. اما متآسفانه اکنون ۴- ۵ سال است که به دلایلی چاپ آن به تعویق می افتد. اینک در سی و چهارمین سالگرد شهادت این فرمانده سلحشور، آرزو می کنیم که به زودی شاهد انتشار این اثر فاخر در حوزه ادبیات مستند دفاع مقدس باشیم.
- سومین مناسبت امروز سالگرد شهادت هنرمند بسیجی؛ شهید سعید جانبزرگی است. سعید از جمله رزمندگان لشکر۲۷ بود که در عملیاتها، به جای سلاح، دوربین به دست گرفته بود تا رزم حماسی همرزمانش را ثبت و ضبط کند. در نتیجه امروزه بسیاری از عکسهای آن دوران افتخار آمیز، حاصل زحمات سعید و دیگر عکاسان جنگ است. سعید ۲۲ تیر ۱۳۸۱ بر اثر عوارض ناشی از جنگ به رفقای شهیدش ملحق شد.
برای شادی روح شهیدان مظلوم جنگ؛ به ویژه: به خاک افتادگان حماسه ابو قریب، سردار شهید حاج غلامرضا صالحی، هنرمند شهید سعید جانبزرگی و ...فاتحه مع الصلوات.
گل علی بابایی
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
"هوالشهید" امروز بیست و دوم تیر ماه است و چند مناسبت دارد: - ۲۲ تیر ۱۳۶۷ بود که در ادامه تهاجم های
🚩زندگینامه: سعید جان بزرگی:👆
🌹 سعید جانبزرگی در 12 اسفندماه سال 1344 در شهرری دیده به جهان گشود. وی درس و مدرسه را همانند کودکان همسال خود در سن 7 سالگی آغاز کرد و در 15 سالگی شوق حضور در میدان دفاع از کشور، او را به جبهه کشاند.
🌹 سعید جانبزرگی در سال 1362 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در واحد تبلیغات جنگ مشغول به خدمت شد. او در سال 1363 در عملیات «بدر» بر اثر استنشاق گازهای شیمیایی مجروح شد و چند ماه بعد و پس از کسب بهبودی نسبی، به جبهه باز گشت.
🌹 جانبزرگی در عملیات کربلای 5 گلولهای از کنار سرش عبور کرد و او به طور معجزهآسایی زنده ماند. وی در عملیات والفجر 10 در منطقه حلبچه شرکت کرد و در روز بیست و هفتم اسفند ماه 1366 در حالی که در زیر بمباران شیمیایی در شهر مشغول عکسبرداری از وقابع و فجایع روی داده بود، خود نیز تحت تاثیر همان گازهای شیمیایی قرار گرفت.
🌹 عکسهای سعید جان بزرگی از حلبچه، یکی از تلخترین تصویرهای جنایات جنگی است.😢 جانبزرگی از لحظات اولیه بمباران شیمیایی حلبچه عکسهای بی نظیری گرفت و خودش هم شیمیایی شد.او در خاطراتش مینویسد:
📣 "با خودم میگفتم، لحظات ثبت شده توسط دوربین من باعث خواهد شد تا مردم دور دست در مورد مردانی که سالهای جوانیشان را دستخوش شعلههای نبرد سنگین زرهی کردهاند، بیندیشند و به این باور رسیدم که آدمهای درون قاب تصویر من هرگز نخواهند مرد و من به آنان عمر جاودان خواهم بخشید."
🌹 سعید جانبزرگی بعد از اتمام جنگ، تحصیلات خود را ادامه داد و در سال 1375 ضمن کسب عنوان دانشجوی نمونه سال، در رشته عکاسی فارغ التحصیل شد. در این دوران سه مرتبه به زیارت بیتالله الحرام و یک مرتبه به کربلای معلی مشرف گردید. او در سال 1371 با دوشیزهای پارسا ازدواج کرد و صاحب 2 فرزند شد.
🌹 سعید جانبزرگی روز به روز ضعیفتر و رنجورتر میشد و اثرات مخرب گازهای شیمیایی، آشکار شده بود.سرانجام بعد از چهار مرتبه عمل جراحی در روز. 22 تیرماه سال 1381 در حالی که معاونت فرهنگی لشگر 27 محمدرسول (ص) را بر عهده داشت در بیمارستان شهید مصطفی خمینی، دار فانی را وداع گفت و با ذکر یا ابوالفضل العباس (ع) به دیدار معشوق خویش شتافت. پیکر پاک شهید سعید جانبزرگی در قطعه 29 بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.🌹
📚 کتاب: #فاتحان_قله_های_عاشقی
✍️ #ناصر_کاوه
دعوتید به کانال شهدا👇
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
🚩زندگینامه: سعید جان بزرگی:👆 🌹 سعید جانبزرگی در 12 اسفندماه سال 1344 در شهرری دیده به جهان گشود.
°•{عکاس جنـــــگ
#شهید_سعید_جانبزرگـــی🍃🌹}•°
❤️ #برشـــــےاززندگینـــــامہ⇩↯⇩
◽️جانبزرگی انسانی بود كه میخواست با تمامی وجودش تلاش كند تا اقدامات خوبی انجام دهد و تمام توان خودش را به مرحله ظهور برساند.
◽️اين اواخر كه عوارض شيميايیاش ظاهر شده بود دكترها او را از مسافرت منع كرده و دستور استراحت داده بودند ولی حاجسعيد وقتی از موضوع سفر #مقام_معظم_رهبری به دوكوهه مطلع شد با وجود مشكلات جسمی فراوان، خود را به دو كوهه رساند و در آنجا با عشق و علاقهای وصف ناشدنی عكسهایی ماندگار و هنری از لحظات حضور آقا در دو كوهه گرفت كه بسياری از آن عكسها هنوز هم در گوشه و كنار لشگر مراكز فرهنگی، تصويرگر خود حكايت میكنند.
◽️جانبزرگی در حالی که در زیر بمباران شیمیایی در شهر حلبچه مشغول عکسبرداری از وقایع و فجایع روی داده بود، خود نیز تحت تأثیر همان گازهای شیمیایی قرار گرفت و سرانجام در روز بیست و دوم تیرماه سال ۱۳۸۱ به فیض شهادت نائل آمد.
دعوتید به کانال و گروه شهدا👇
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
°•{عکاس جنـــــگ #شهید_سعید_جانبزرگـــی🍃🌹}•° ❤️ #برشـــــےاززندگینـــــامہ⇩↯⇩ ◽️جانبزرگی انسانی بو
📷 تلخترین عکس از جنایت حلبچه
🔹روزهای پایانی اسفند ماه سال ۱۳۶۶ شهر حلبچه عراق که در جریان عملیات والفجر ۱۰ آزاد شده بود، با دستور مستقیم صدام و با گازهای مختلف سمی، مورد حمله شیمیایی قرار گرفت.
🔹در جریان این حمله جنایتکارانه هزاران نفر از مردم این شهر بدون آنکه فرصتی برای فرار پیدا کنند، به شهادت رسیدند.
🔹شهید سعید جان بزرگی عکاس ستاد تبلیغات جنگ قاب های تلخ اما ماندگاری را از این جنایت تاریخی ثبت کرده است و خود نیز تحت تاثیر مواد شیمیایی استفاده شده در حلبچه در سال ۱۳۸۱ جمع یاران شهیدش پیوست.
🔹در عکس بالا که برای اولین بار از آرشیو خبرگزاری ایرنا منتشر می شود، مرحوم ذبیح الله بخشی معروف به حاجی بخشی به همراه دیگر رزمندگان در حال فعالیت برای دفن شهدای پرشمار این جنایت هستند.
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
°•{عکاس جنـــــگ #شهید_سعید_جانبزرگـــی🍃🌹}•° ❤️ #برشـــــےاززندگینـــــامہ⇩↯⇩ ◽️جانبزرگی انسانی بو
طلایی تریـن
شاتِ عکاس دفاعمقدس
« شهادت » بود . . .
#شهید_سعید_جانبزرگی
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
طلایی تریـن شاتِ عکاس دفاعمقدس « شهادت » بود . . . #شهید_سعید_جانبزرگی 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس
رفیق ؛
اینارو نگاه کن
چه چسبیدن به دنیا ..!
#شهید_سعید_جانبزرگی
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🌼 صبح را مهمان رزقِ نیکان باشیم
🍀 با جرعهای از خلوص و یکرنگی ...
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #ببینید
📽 ویدیویی از رزمندگان تیپ نجف اشرف
▫️ به مناسبت #عملیات_رمضان در ۲۳ تیر ۱۳۶۱
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 23 تیرماه 1361
🔹 سالروز #عملیات_رمضان
🔸 روایتی متفاوت از عملیات رمضان سال ۶۱ از زبان شهید ابراهیم همت
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📆 23 تیرماه 1361 (۲۱رمضان ۱۴۰۲)- سالروز #عملیات_رمضان
💦 تشنه لب ...
دادند جان، پای حسین
عاشقان حضرت پیر خمین ...
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
💠 روایتی ناب از فرماندهی احمد كاظمى در #عملیات_رمضان
🔹عملیات رمضان اگر چه با شكست روبروشد اما احمد یک حماسه خلق كرد:
▫️در رمضان پنج مرحله عملیات انجام میشود که در چهار مرحله آن قرارگاه سوم صاحبالزمان حضور دارد و تنها در یک مرحله که لشکر نصر از سمت شلمچه انجام میدهد آنها حضور نداشتند.
در مرحله پنجم اتفاق عجیبی میافتد که نمیتوان برای آن واژه مناسبی که در شان آن باشد پیدا کرد؛ در این ماجرا فقط احمد نقش دارد. در هر چهار مرحله از عملیات با عدمالفتح روبرو میشویم، یعنی نقطه هدف را فتح میکنیم ولی مجبور به عقبنشینی میشویم. قرارگاه اصلی در مرحله پنجم تصمیم میگیرد یک نقطهای را تصرف کند که بگوید حاصل عملیات رمضان این است تا جا پایی برای عملیات آینده شود. در مرحله پنجم قرار بود یک خاکریز دو جداره از مرز به سمت مواضع مثلثی بزنیم تا بتوانیم محل را نگه داریم. محسن رضایی از لشکر امام حسین، حاج رضا حبیب الهی را صدا زد و از او خواست شبانه ده کیلومتر دو خاکریز دو جداره بزند. حاج رضا حبیب الهی برای چند شب در داخل خاک ایران این کار را تمرین کرد و بعد اعلام آمادگی کرد که اگر خط را بشکنید، کارم را از دو طرف شروع میکنم.
صبح با شهید ردانیپور برای بازدید رفتیم و مشاهده کردیم که خاکریزی به ارتفاع چهار متر زده است! به طوری که از کامیون بالاتر بود و عراقیها صبح چشمانشان را باز کردند دیدند که یک خاکریز عظیم جلویشان صف کشیده است. البته صد متر مانده بود تا دو طرف خاکریز به هم برسند که صبح شده بود و کار ناتمام ماند و عراقیها تمام نیروهای زرهیشان را متمرکز این قسمت کرده بودند تا ما نتوانیم آن صد متر را تکمیل کنیم؛ آتش آنها به حدی سنگین بود که آن صد متر تبدیل به جهنم شده بود.
من و شهید ردانیپور آن منطقه را گشت میزدیم و حتی در مثلثی نزدیک بود گم شویم تا اینکه به نقطه حد شهید کاظمی رسیدیم. ما در همان نقطه صد متر بودیم که دیدیم آتش دشمن زیاد است، و لودر سالمی هم که کار بکند نیست!
در آنجا احمد کاظمی را دیدم که یک بلندگو در یک دستش و یک دعا هم در دست دیگرش داشت. دو نفربر هم در دو طرف خاکریز گذاشته بود و با بلندگو دستور میداد: "نفربر گَرد کن!" (گرد و خاک ایجاد میکرد) همزمان با آن دعای فرج را میخواند: خدایا ما هیچ نداریم و همه چیز تو هستی، همه بار گناهان بر دوش ما است و این تو هستی که باید ببخشی.
در تمام این مدت نیز پیاده این مسیری که خاکریز نداشت و با توپ و مسلسل به آنجا شلیک میکردند را پیاده طی میکرد و نیروهایش را حفظ میکرد در حالی که هر لحظه ممکن بود تکهتکه شود. احمد دو توپ 106 پشت خاکریز گذاشته بود، همچنین دو تیربار و حدود 30 نفر نیرو آنجا مستقر کرده بود و به آنها گفته بود به سمت دشمن شلیک کنید. دشمن با تمام تجهیزات خودش به آنجا شلیک میکرد و خودش آن مسیر را تردد میکرد و به نفربرها گفته بود این مسیر را حرکت کنند تا خاک مسطح شود تا لودر بتواند این قسمت را هم خاکریز ایجاد کند. در واقع هیچچیزی جز معجزه احمد را حفظ نکرد زیرا مثل این میماند که زیر دوش آب بروید و خشک بیرون بیایید.
آن لودر حدود 20 متر (یک پنجم از آن فاصله جهنمی) خاکریز زده بود که به وسیله گلوله تانک دشمن منهدم و راننده آن نیز بهشدت مجروح شد. البته شهید ردانیپور در آن زمان بیکار ننشسته بود و به قرارگاه بیسیم زده بود که لودر و بولدوزر بفرستند. اما احمد تا آمدن لودرهای جدید گفت نباید بگذاریم عراقیها بفهمند لودرمان را زدهاند و به همین جهت به نفربرها دستور داد گرد و خاک کنند و کارشان را ادامه بدهند. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا لودرهای جدید آمده بودند.
▫️احمد كاظمى به مثابه يك لشكر
روايت محسن رخصت طلب راوى و تاريخنگار جنگ تحمیلی از فرماندهى احمد كاظمى
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🌴 #عملیات_رمضان سال ۶۱ مقارن با ماه مبارک رمضان در جنوب بصره به وقوع پیوست که در این عملیات رزمندگان اسلام تا رودخانه دجله پیشروی کردند واز آب دجله وضو ساختند.
در آن روزهای گرم مرداد ماه تعدادی از رزمندگان با زبان روزه شرکت کردند. گرمای طاقت فرسا و مقاومت در مقابل پاتک دشمن و نبود خاکریز مناسب روزگار سختی را برای لشکریان رقم می زد. اسلحه و آرپی جی ها بر اثر تابش خورشید و شلیک پی درپی چنان داغ شده بودند که از روی لباس هایی که از تن درآورده و به عنوان دستگیره از آن استفاده می نمودند قابل تحمل نبود و رزمندگان برای دور ماندن از آسیب شلیک گلوله های مستقیم تانک خود را به زمین داغ منطقه می چسباندند.
و براستی سخت بود صحنه های شهادت دوستان و همسنگران. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.
—(راوی: حبیب الله ابوالفضلی)
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
💠 #عملیات_رمضان - تیر ماه سال ۶۱
🔹شرق شط العرب "شمال کانال ماهی عراق"
📷 سمت راست: جناب سرهنگ حسیبی فرمانده گردان 145 تیپ سه لشکر 92 زرهی - سمت چپ: جناب سروان صادقی
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
17.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 «صدای» شهید غلامحسین افشردی(حسن باقری) بعد از #عملیات_رمضان و گلایه های او از نیروهای تحت امرش د جبهه:
«اول جنگ، بچه های تبریز تو دهلاویه ۷۰ تا شهید دادن، خدا شاهده همه تنشون میلرزید. حالا اصلا انگار نه انگار؛ اگر فردا هم بهمون بگن صدهزارتا... فرقی نداره. من خودم جوابی ندارم برای این روز قیامت بدم. اگه برادرا جواب دارن، خوش به حالشون».
👈 تصاویر روی صدای واقعی بازسازی شده، مربوط به سریال «آخرین روزهای زمستان»
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
😊 طنز جبهه 😊
پیرمرد باصفای جبهه 💕
🌿 حاجی مهیاری و تانک عراقی
حاج مهیاری از پیرمردهای باصفای گردان حبیب بود که بالهجۀ غلیظ اصفهانیش،لازم نبود بپرسی بچۀ کجاست. آن هم به یک پیرمرد با آن سن و سال و آن حاضرجوابی و تندی بگی: حاجی جون بچۀ کجایی؟
اگر هم جرأت میکردی و میپرسیدی، اخم میکرد و در حالی که مثلاً عصبانی شده بود، میگفت:
بچه خودتی فسقلی.با پنجاه شصت سال سنم به من میگی بچه؟😂😂
حاجی مهیاری در عملیات رمضان گُلی کاشت که وِردِ زبان همۀ بچهها شد. شنیدن ماجراهای حاجی،از زبان خودش شیرینتر بود.وقتی از او پرسیدم،گفت:
"صبح روز عملیات (تیرماه 61)، وقتی رسیدیم به شلمچه ، کانال پرورش ماهی، خیلی خسته بودم، رفتم توی سایۀ یه تانک که کنار خاکریز بود، استراحت کنم.
همین که نشستم کنارش، متوجه شدم از توی اون سر و صدا میاد. اول فکر کردم بچههای خودمون هستند. بهزور از تانک رفتم بالا. درش باز بود. توش رو که نگاه کردم، دیدم سه تا نرّه خر عراقی دارن با همدیگه زِرزِر میکنند.
سریع یه نارنجک از کمرم درآوردم و ضامنش رو کشیدم. همین که خواستم بندازم توش، دیدم من با این سن و سال که نمیتونم بپرم پایین و در برم. راستش تانکه هم از این "تی-72"ها بود. نویِ نو هم بود. دلم نیومد بترکونمش!
از همون بالا داد زدم و اون بدبختا که ترسیده بودن، شروع کردن به"دخیل الخمینی"(پناه می برم به خمینی) گفتن. بهشون حالی کردم که سر خر رو کج کنند و بیان طرف خاکریز خودمون. آوردم تحویلشون دادم."
وقتی پرسیدم: "با نارنجک چیکار کردی؟"
گفت:"هیچی. چیکار باید میکردم؟ حیف بود بتّرکه. ضامنش رو زدم سر جاش و گذاشتم کمرم!"
📚 نقل از کتاب: تبسمهای جبهه
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
😊 طنز جبهه 😊 پیرمرد باصفای جبهه 💕 🌿 حاجی مهیاری و تانک عراقی حاج مهیاری از پیرمردهای باصفای گر
🔹حاجی مهیاری از آن پیرمردهای با صفا و سر زنده گردان حبیب بن مظاهر لشکر حضرت رسول بود. لهجه اصفهانی اش چاشنی حرفهای بامزه اش بود و لازم نبود بدانی اهل کجاست. کافی بود به پست ناواردی بخورد و طرف از او بپرسد: «حاجی بچه کجایی؟» آن وقت با حاضر جوابی و تندی بگوید: «بچه خودتی فسقلی، با پنجاه، شصت سال سنم موگویی بچه؟!»😂😂😂
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#رزمنده_بسیجی
#حاج_علیاکبر_ژاله_مهیاری
#گردان_حبیب
#لشگر_27
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🌴 عملیات رمضان
شرق بصره ۱۳٦۱
#دفاع_مقدس
#عملیات_رمضان
#بصره
#شرق_بصره
#تیرماه_۱۳٦۱
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 ۲۳ تیر ماه ۱۳۶۱
عملیات رمضان
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
❇️عملیات رمضان
ضربتی متقابل
🔸با ربوده شدن حاج احمد متوسلیان در لبنان، مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ ۲۷ از جانب فرماندهی کل سپاه، به حاج محمدابراهیم همت واگذار شد. این اتفاق هم زمان بود با اعلام دستور فرمانده کل سپاه؛ مبنی بر بازگشت این تیپ به ایران و حضور در عملیات برون مرزی رمضان که درمنطقه جنوب آغاز شده بود. به رغم تمامی مشکلات، با فرماندهی حاج محمد ابراهیم همت تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) در عملیات رمضان حضور پیدا کرد و پس از پیروزی در مرحله سوم برای حضور در پنجمین و آخرین مرحله عملیات آماده شد.
به فاصله شش روز پس از خاتمه مرحله سوم عملیات، در شامگاه چهارشنبه ششم مرداد ۱۳۶۱ مرحله پنجم نبرد رمضان، با هدف حضور قوای نظامی ایران در پشت شط العرب و تسلط بر معابر وصولی بصره، از طریق تصرف دژهای مثلثی دشمن آغاز شد. در این مرحله؛ تیپ ۲۷ محمدرسول الله(ص) ماموریت داشت تا ضمن تصرف قسمت شمالی دژ مثلثی سوم دشمن، به سمت چپ گسترش یافته و در آن جا با تیپ ۱۴ امام حسین(ع) الحاق کند.
تنها ساعتی پس از آغاز حرکت گردانها به سمت اهداف از پیش تعیین شده بود، که درگیری نیروهای سبک اسلحه ایرانی با واحدهای زرهی دشمن شروع شد. حاج همت که به دلیل سرماخوردگی شدید و عود کردن سینوزیتاش حال و روز خوبی نداشت، با همان وضعیت، هدایت گردانها را به نحو احسن انجام میداد. گردانهایی که در دشتی باز و بدون عارضه، به جنگ انبوه تانکهای پیشرفته دشمن رفته بودند. این رزمندگان، در اولین اقدام خود، با انهدام تیپ ۵۰ زرهی لشکر ۱۲ ارشت عراق، منتهی الیه حد راست محدوده عمل قرارگاه فرعی فتح -1 را به گورستان ادوات زرهی دشمن تبدیل کردند.
در شرایطی که نیروهای خودی، با پشت سر گذاشتن موانع و انهدام تجهیزات دشمن، همچنان در حال پیشروی بودند. به دلیل عدم برقراری الحاق بین تیپ ۱۴ امام حسین(ع) و تیپ ۸ نجف اشرف، وضعیت منطقه نبرد به کلی تغییر یافت. ضمن این که اشتباه رزمندگان سخت کوش و مخلص واحد مهندسی در احداث خاکریز تامینی و اتصال آن به دژ مثلثی چهارم- به جای مثلثی سوم - کلا شرایط عرصه نبرد را عوض کرد و نیروهای خودی؛ پس از انهدام گسترده ادوات زرهی دشمن، مجبور به عقب نشینی شدند.
🔸تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) با چهار گردان عملیاتی و سه گردان احتیاط سازماندهی، تجهیز و آماده برای عملیات شد.
این گردان ها عبارت بودند از:
۱.گردان انصار، تاقبل از شروع حمله ،به فرماندهی: شهید اسماعیل قهرمانی معاون: برادر محمود مرادی
وشب حمله، مرحله سوم، به فرماندهی : شهید سید رحمت ا... خالصی،
معاون: برادر محمود مرادی
۲.گردان حبیب، فرمانده: سید اسماعیل محمدی، معاون: علی غنیمی
۳.گردان حمزه، فرمانده: برادر نصرت ا... قریب ، معاون: شهید حسن زمانی
۴.گردان عمار، فرمانده: شهید اکبر حاجی پور، معاون:شهید عباس هادیان
گردان های احتیاط:
۱.گردان مقدادبن اسود، فرمانده:شهید بهمن نجفی ، معاون: شهید مهدی خسرو شاهی
۲.گردان میثم: فرمانده برادر صادق قاسم نژاد
۳.گردان ابوذر، فرمانده: حاج محمد نوری نژاد
معاون: شهید هوشنگ امیری کلاش.
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
عملیات رمضان.pdf
981.7K
📗پی دی اف | #کتاب
⚪️ #عملیات_رمضان
✅ بمناسبت سالگرد عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ ، جبهه جنوب
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
⚪️ خاطره ای از عملیات رمضان
#وقتی_گلوله_جای_گلوله_میخورد...!!
🌷مرحله پنجم عملیات [عملیات رمضان] شروع شد. همه چیز طبق طرح پیش میرفت. لودر و بلدوزرهای جهاد سازندگی و مهندسی سپاه به همراه رزمندهها جلو میرفتند. باید روبروی دژ خاکریز میزدند تا عراقیها، نیروهای پراکنده شده در بیابان را نزنند. قرار شد نیروهای حاج همت از غرب دژ و نیروهای احمد از شرق آن، زدن خاکریز را شروع کنند، ادامه بدهند تا در نزدیک اولین مثلث دژ، خاکریز را به هم وصل کنند.
🌷هوا که تاریک شد رانندگان نشستند پشت فرمان و تا خود صبح تماموقت کار کردند. فقط کسی از لودر پیاده میشد که زخمی و شهید شده باشد. صد متری در وسط دو خاکریز مانده بود که هوا روشن شد. تانکهای عراقی در فاصله یک کیلومتری روبروی این صد متر باقیمانده آرایش گرفته بودند و بهنوبت شکاف بین دو سد خاکی را میکوبیدند.
🌷در این یک تکه جا، گلوله جای گلوله میخورد. عراقیها میدانستند اگر دو سر خاکریز وصل شود راه نفوذشان بسته میماند. احمد با چشمهایی که مثل دو پیاله خون روی صورت خاکآلودش خودنمایی میکرد دنبال راهی بود که این فاصله را بپوشاند و آنقدر نخوابیده بود که موقع راه رفتن تلوتلو میخورد.
🌷طاقت ایستادن نداشت، با اینحال نمیتوانست دست روی دست بگذارد. رفت سراغ بچههای زرهی و مهندسی. چند راننده لودر و بلدوزر را انتخاب کرد گفت کسانی را میخواهد که داوطلب شهادت باشند. احمد به فرمانده زرهی گفت دو سه تا نفربر بیار جلو، روبروی عراقیها با سرعت به چپ و راست حرکت کنند و گردوخاک راه بیندازند تا دید آنطرف کور بشه و بتونیم خاکریز رو به هم وصل کنیم.
🌷ساعتی بعد یکی از رانندهها که حسابی خسته بود از حال رفت و از بالای لودر نقش زمین شد. کسی نبود جای او را پر کند. بچهها جمع شدند دور او و آب به صورتش زدند. بهش روحیه میدادند و قربان صدقهاش رفتند تا با همان حال و روز دوباره نشست پشت فرمان. چند دقیقه بعد گلوله توپ کنار لودر خورد و آن را به آتش کشید. رانندهی خسته، زخمی که شد به عقب فرستادنش. بقیه زدن خاکریز را ادامه دادند.
🌷نزدیک ۱۰ کیلومتر طول کل خاکریز بود که ۹۹۰۰ متر آن را در شب، ۸ ساعته زده بودند، اما ۱۰۰ متر باقیمانده در روز ۵ ساعت طول کشید. با هر زحمتی بود بالاخره نزدیکیهای ظهر دو سمت خاکریز به هم وصل شد. احمد نفس راحتی کشید و با به هم چسبیدن دو سر خاکریز جناح چپ منطقه کمی آرام شد.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید احمد کاظمی
📚 کتاب «مثل من و تو (زندگینامه شهید احمد کاظمی)» به نویسندگی یحیی نیازی محقق و نویسنده مرکز اسناد ✍️
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
21.mp3
3.8M
📢 #کتاب_صوتی | عملیات رمضان
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
🔴 #بدترين_نوع_مجروحيت....
▫️در سال ٦١ و در عملیات رمضان دچار موج گرفتگی شدم. به طوری موج گرفتگی شدید بود که اگر یک ماشین کنارم بوق می زد یقه اش را می گرفتم. دائماً درگیر بودم. در عملیات از بس ما آر.پی.جی زدیم اینطور دچار موج گرفتگی شدم. شب اول که رفتیم و می خواستیم برگردیم که فرماندهان گفتند: «به خاطر اینکه نیروی کمکی نرسیده کسانی که می توانند آر.پی.جی بزنند بایستند.» من از ماشین پایین آمدم و ایستادم.
یک شب که خودمان در عملیات بودیم. همان شب اول که خط شکن بودیم. حدوداً سه شب و نیم هم دائما در خط ایستاده بودیم تا نیروی کمکی برسد. دشمن می آمد پاتک می زد ما جواب می دادیم با حدود ٥٠ نفر جواب یک گردان تانک را با امکانات اندک می دادیم. ممکن بود یک نفر ٢٠٠ آر.پی.جی بزند. اما گلوله زیاد نداشتیم به محض اینکه گیر می آوردیم، می زدیم. روز سوم که پاتک دشمن شدید شد، مثل این فیلم ها که نشان می دهد از خاکریز می پرند توی چاله ها، با تمام توان جلویشان می ایستادیم.
طی این مدت نه استراحت داشتیم، نه غذای کافی و نه امکانات. و این موج روانی برایمان وجود داشت که نمی خواستیم منطقه را از دست بدهیم. برای همین با همان حالت، فشار زیادی را تحمل کردیم. من احساس می کردم وزن سرم ده برابر شده است. وقتی نیروی کمکی رسید و ما را عقب بردند دیدم در بیمارستان اهواز بستری شده ام و با دارو و قرص و آمپولهای آرام بخش طاقت آورده ام. ولی باز هم سرم شدیداً درد می کرد.
این بدترین نوع مجروحیت بود. تیر و ترکش هم زیاد خوردم اما این از همه آنها بدتر بود. هیچ کس درک نمی کرد که داریم چه می گوییم. هیچ تشخیص پزشکی هنوز وجود نداشت. بین نیروهای خودمان هم وقتی یک مجروح موجی می دیدند اغلب مسخره اش می کردند و می خندیدند مگر اینکه خیلی ایمانشان قوی بود. به تدریج درک این مشکل برای همه ایجاد شد وگرنه از اول اینطوری نبود.
آن موقع با قرص های والیوم و آرام بخش موقتاً درمان می کردند. اگر موج گرفتگی خیلی شدید هم بود یکسری بیمارستانها نگه می داشتند اما نمی دانستند دقیقاً مسئله چیست. اوایل جنگ واقعاً قضیه غیرقابل توصیف و درک بود. الان هم که میزان اطلاعات و درک مردم از این قضیه بالاتر رفته باز هم بدترین نوع مجروحیت، موج انفجار است....
آن موقع حتی به خانواده خودت هم نمی دانستی چه بگویی. مثلاً تصمیم می گرفتی امروز بهترین حرفها را بزنی اما دم در خانه ورق برمی گشت و سیستم عوض می شد. یا در محیط کار و هر جمع دیگری. اصلاً نمی شود تشریح کرد این فضا را....
🎤 راوى: سعید خرسندی، جانباز اعصاب و روان
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
28.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #فیلم | مصاحبه غلامرضا رهبر (خبرنگار شهید صدا و سیمای آبادان) با رزمنده مجروح، جمعی گروهان خط شکن شهید بهشتی از تیپ امام سجاد (ع) در عملیات رمضان
⏳ ۲۳ تیرماه ۱۳۶۱
وقتی دلیرمردان خطه جنوب با فریاد الله اکبر و ندای یا مهدی(عج) از موانع سخت عبور کردند و خطوط مستحکم دشمن را شکستند!!
🎞 #انتشار به مناسبت سالروز #عملیات_رمضان در شرق بصره
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
⌛️ هفدهم مرداد - #روز_خبرنگار
🌴تیرماه سال 1361 - عملیات رمضان
🌷پیکر خونین فرمانده گردان حضرت ابوالفضل(ع)- لشکر ۲۵ کربلا، شهید علی اکبر درویشی که در گرمای تابستان و بیابان تفتیده خوزستان با لبان تشنه به شهادت رسید!
⚪️ دعوتید به کانال شهدا👇
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
⚪️ پاهای استوار عبدالکریم
▫️ صدها شهید آورده بودند تهران. بردوش مردم خداجوی تشییع شده و در سالن معراج شهدا جای گرفته بودند.
سالن پر بود از تابوتهای پیچیده در پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی. میان آنها میگشتم بلکه آشنایان را پیدا کنم. رفتم به آنسمت که شهدای استان خوزستان را چیده بودند. رفتم تا ببینم از "علی کریمزاده" خبری هست یا نه.
ناگهان چشمم افتاد به اسمی آشنا که اصلا در فکرش نبودم. شهید "عبدالکریم دزفولی" ، اندیمشک. جاخوردم. نام پدرش را که از بچههای معراج پرسیدم، درست بود. برادرِ رحمان بود که در عملیات رمضان، تابستان سال 61 در شلمچه مفقودالاثر شده بود.
اصرار لازم نبود. تا از بچههای معراج درخواست کردم، اجازه دادند تابوت را بازکنم. تابوت را که بالای همه بود، آوردیم پایین. هیچ احساس خاصی نداشتم، ولی در درونم کسی میگفت اتفاق جالبی خواهد افتاد.
درِ تابوت باز شد. خودم بندهای کفن را بازکردم، مات ماندم. سری در بدن نبود ولی صحنهای دیدم که جای تعجب داشت. هر دو پای شهید از زانو به پایین داخل جوراب کلفت و ساق بلندی مانده بودند. پای چپ داخل جوراب اسکلت شده بود. پای راست را که برداشتم، یکی از بچهها گفت: - احتمالا گلولای منطقه داخل جورابش رفته که اینطور سنگین شده ... سنگینتر از پای استخوانی بود. از پای چپ هم سنگینتر.
جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است. همه به دورم جمع شدند. جوراب آبی رنگ را که کاملا به پا چسبیده بود، بهکمک قیچی پاره کردیم. پا از زیر زانو بهپایین سالم مانده بود. پوست و موها بود ولی کمی خشک شده بودند. پاشنهی پا، همچنان محکم بود. انگشتها و ناخنها کاملا سالم بودند.
از همه جالبتر، این بود محلی که انگشت کوچک پای راست قرار داشت، جوراب کمی پاره شده بود و بهواسطهی همین سوراخ، انگشت کوچک اسکلت شده بود ولی بقیهی انگشتها هیچ آسیبی ندیده بودند.
همه متعجب بودند که چه شده. پس از چهارده سال، از تمام بدن عبدالکریم، تعدادی استخوان با دوپا بازآمدند که از آن میان پای راست کاملا سالم مانده بود.
همان قدمی که آن را "بسمالله" گویان در مسیر حق جلو گذاشته بود.
— عکاس: حمید داودآبادی
🌷 شهید "عبدالکریم دزفولی" متولد: 8 آذر 1345 شهادت 26 تیر 1361 عملیات رمضان در شرق بصره. رجعت پیکر: 2/8/1375 مزار: گلزار شهدای اندیمشک
📚 نقل از کتاب: تفحص
✍️ نوشته: حمید داودآبادی
⚪️ دعوتید به کانال شهدا👇
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk