14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📆 ۴ آبان ۱۳۵۹
🎥 پس از ۴۵روز مقاومت جانانه جوانان خرمشهری، سرانجام در چنین روزی خرمشهر به اشغال کامل قوای متجاوز بعثی عراق درآمد
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🎞👆 سقوط خرمشهر از نگاه دوربین ارتش عراق.
🔹گروه همسنگران واحد۱۰۱
(اطلاعات عملیات تیپ الغدیر)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
دفاع مقدس
📆 ۴ آبان ۱۳۵۹ 🎥 پس از ۴۵روز مقاومت جانانه جوانان خرمشهری، سرانجام در چنین روزی خرمشهر به اشغال کام
چهارم آبان ۱۳۵۹ روز کامل شدن اشغال شهری است که رزمندگانش نزدیک به دو ماه نبرد و تلاش شبانهروزی کوشیدند با انجام دادن تکالیف الهی خود دشمنان را از گسترش تجاوز به میهن بازدارند.
چهارم آبان ۱۳۵۹ پایان حماسه خونینشهر است؛ حماسهای که از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد و طی ۱۵ ماه در مقابله با عوامل داخلی دشمن که قصد داشت خرمشهر و خوزستان را بدون وارد شدن در یک جنگ مستقیم و بدون پرداخت بهای سنگین تجزیه کند ناکام گذاشت. دشمن در طول دو ماه برخورد کجدار و مریض به ایجاد آمادگی و ارزیابی برای هجوم مستقیم پرداخت و با تهاجم سراسری در آخر شهریور ۱۳۵۹ جنگی همهجانبه را با مردم بیدفاع آغاز کرد.
چهارم آبان ۱۳۵۹ روز کامل شدن اشغال شهری است که رزمندگانش نزدیک به دو ماه نبرد و تلاش شبانهروزی کوشیدند با انجام دادن تکالیف الهی خود دشمنان را از گسترش تجاوز به میهن بازدارند. اگرچه خرمشهر به اشغال دشمن درآمد ولی شاهد حماسههای ایستادگیها و جانبازیهایی بود که داغ اشغال سهروزه خوزستان را بر گُرده حکومت عراق و داغ سقوط نظام جمهوری اسلامی و شکست انقلاب اسلامی را بر تارک مستکبران و حکومتهای مزدورشان گذاشت.
حماسهآفرینان خونینشهر با مقاومت خود استراتژی جنگ سریع یا پیروزی برقآسای دشمن را به شکست کشاندند و عراق را در تکمیل هدف و طرح جدید خود یعنی اشغال خرمشهر و جزیره آبادان ناکام گذاشتند. در چهارم آبان ۱۳۵۹ تلاش شبانهروزی جوانان و پاسداران خرمشهر، برخی ارتشیان غیور و دیگر رزمندگانی که برای ادای تکلیف به این مشهد آمده بودند به اتمام میرسد و بازماندگان این حماسه عظیم میروند تا مشهدی دیگر بیابند و کسب آمادگی کنند تا خونینشهر را از چنگال دشمن رهایی بخشند و منتظر قضای الهی شوند تا در کدام میدان به انجام دادن وظیفه بپردازند.
۴ آبانماه سال ۱۳۵۹، سیو پنجمین روز حمله سراسری عراق در حالی آغاز شد که نیروهای دشمن بر خرمشهر تسلط یافتند.
نیروهای دشمن فلکه فرمانداری و ساختمان فرمانداری را اشغال کردند و بر تنها راه ارتباطی خونینشهر با خارج، یعنی پل خرمشهر، تسلط یافتند و امکان هرگونه تردد به شهر خرمشهر را قطع کردند. با ملاحظه این وضعیت از سوی فرمانده عملیات خرمشهر به رزمندگان، دستور تخلیه شهر داده شد.
با بررسی اسناد و مدارک موجود، میتوان کمبود امکانات و تجهیزات نظامی و نبود پشتیبانی مؤثر از نیروهای ارتش، سپاه و داوطلب (مدافعان خرمشهر) مستقر در شهر را از دلایل اصلی سقوط خرمشهر دانست.
۴آبان ماه سالروز سقوط خرمشهر
خرمشهر حکایت مقاومت روزهای نخست جنگ تحمیلی و سرگذشت سلحشورانی است که با دست خالی، متجاوز مسلح را در بیش از یک ماه نبرد به روز سیاه نشاندند و جسم خود را سنگر کردند تا از اسلام و سرزمین ایران دفاع کنند.
ارتش بعثی در فکر تصرف سریع این شهر و از آنجا محاصره و تسخیر آبادان بود و رویای هجوم به دشتهای خوزستان و سیطره بر اهواز را در ذهن خویش میپروراند اما هیچ وقت تصور نمیکرد در خرمشهر تلفات سنگینی را متحمل شود
سرانجام خرمشهر پس از 35 روز مقاومت قهرمانانه، به دست دژخیمان بعثی اشغال شد؛ جنگ است دیگر، گاهی ما پیروز میشویم و گاهی آنها اما آنچه حایز اهمیت است کیفیت رزم و دفاع است که برد و باخت را مشخص میکند.
یادمردان دلیر سرزمین اسلامی که جانانه
تاشهادت درمقابل دشمنان بعثی ایستادندهمیشه جاودان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُم
💠 لیلاهای سرزمین من
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌴 عشق رباب
راوی: کبری عارف زاده
دو ماه پس از اشغال خرمشهر وقتی روزها و ساعتهای ما بهسختی میگذشت
من و بقیه دخترها در بیمارستان طالقانی مشغول امدادرسانی به مجروحان جنگی
بودیم. غم دوری از شهرمان سخت ما را دلتنگ کرده بود. در اتاق بالای
بیمارستان مکانی را برای خلوتهای خودمان درست کرده بودیم. گاهوبیگاه به آنجا میرفتم و با یاد شهدای شهرمان اشک میریختم.
رباب با آنکه باردار بود اما در بیمارستان کنار بقیه امدادگران تا جایی که در توان
داشت کمک میکرد. چیز زیادی به زایمانش نمانده بود. همسرش اسماعیل برای خداحافظی آمده بود. او رفت. ولی رفتنش غمی را در نگاه رباب باقی
گذاشت. عملیات شروع شده بود. صدای انفجارها و بمبارانها بیشتر از هرروزبه
گوش میرسید. از پشت پنجرههای بیمارستان میتوانستیم آسمان شهرمان را ببینیم و در آرزوی اینکه در زیر آسمان شهرمان دوباره قدم بزنیم لحظه شماری
میکردیم. مجروحین عملیات را به بیمارستان میآوردند. صحنههای دلخراشی بود. کارمان دو برابر شده بود. به ما آماده باش صد در صد داده بودند.
روزها سپری میشد و اخبار فراوانی از عملیات میآمد. مجروحین و شهدای
زیادی می آوردند. بعضی از آنها بعد از مداوای سطحی منتقل میشدند به
استانهای دیگر. اردیبهشت ۶۱ طبق معمول به بیمارستان میرفتیم. رانندهمان
آقای شاه حسینی با ناراحتی گفت:
- شنیدی رضا شهید شده؟
- کدام رضا؟
- رضا موسوی.او دومین فرمانده سپاه خرمشهر بعد از شهید جهانآرا بود. وقتی به بیمارستان رسیدیم به طرف خلوتگاهمان در بیمارستان رفتیم. دعای توسل و زیارت عاشورا خواندیم و به یاد فرمانده شهیدمان اشک ریختیم.
روزبهروز زایمان رباب نزدیکتر میشد و مادرش آمده بود که در این لحظات
کنارش باشد. اردیبهشت ۶۱ شهدای زیادی را آورده بودند. بهطرف سردخانه
رفتیم. دیدن چهره شهدا غممان را افزون میکرد. ناگهان در بین پیکرها شهیدی
که در پتو پیچیده بودند و فقط جورابهایش را میدیدم توجهم را جلب کرد.
نزدیکتر شدم. اشتباه نمیکردم. او اسماعیل خسروی همسر رباب بود. روزی که برای خداحافظی آمده بود خودم جورابهایش را شسته بودم. حالا چطور باید به رباب میگفتیم که همسرش شهید شده؟ هیچکدام از بچهها حاضر نبودند این خبر را بدهند. تصمیم گرفتیم به مادرش بگوییم.
آن روز رباب بیتاب بود و پریشان به اینطرف و آنطرف میرفت. به سمت
مادرش رفتیم و حال و احوالی پرسیدیم. اما چهره هرکدام ما حکایت از خبری
دردآور داشت. پرسید:
- چیزی شده؟
- نه.
- خبری از اسماعیل آمده؟
بیاختیار با شنیدن نام شهید اشک از چشمانمان سرازیر شد. مادر شِلِه عربیاش را از سر درآورد و زیرآب گرفت و خیس کرد و دوباره به سر گذاشت. این اوج دردش را نشان میداد. مادر به سمت دخترش رفت که خبر را به او بگوید اما تا آمد حرفی بزند دختر با نگاه به چهره مادرش گفت:
- اسماعیل شهید شده؟همه مات و مبهوت مانده بودیم. انگار رباب همه چیز را از اول میدانست. وضو گرفت و به خلوتگاه رفت. بعد از چند ساعت بهطرف سردخانه رفت. گلاب تهیه کرد و چهره همسرش را با گلاب شست و برای همیشه از او خداحافظی کرد.
شهید اسماعیل خسروی را در گلزار شهدای آبادان دفن کردند. بعد از چند روز دخترش ودیعه به دنیا آمد. هیچگاه این خاطره از یادم نمیرود و هرگاه یادش
میافتم بیاختیار اشک از چشمانم سرازیر میشود.
دوران جنگ تحمیلی
10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۴ آبان ماه ۱۳۵۹ -- اشغال خرمشهر توسط ارتش صدام
12.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
🌿 #صبح_جمعه ؛ گوش جان را متبرک و معطر نماییم به کلام شهدا 👆
🎞. مانند این کلیپ را کمتر می توانید پیدا کنید .....
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 #سفره_حضرت_زهرا (س)
جبهه
رزمندگان اسلام
🌷گفتار شهید آوینی
دوران جنگ تحمیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
عهد بستهایم
با شهیدان که پرچم را
به مهدی (عج) برسانیم ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#این_پرچم_امانت_شهداست
⚪️ پنکه
در گرمای وحشتناک چذابه بودیم و سنگر های خفه کننده اون. آب گرم و خاک های نرمی که همه جا همراهمون بودن. همه این ها قابل تحمل بود اگر در کنار تدارکات نبودیم. ولی مشکلات ما از روزی شروع شد که در اهدایی های مردمی، چشممان به جمال پنکه ای افتاد که توسط شهید دست نشان (مسئول تدارکات) از لندکروز پیاده شد.
این مشکل وقتی حادتر می شد که می دیدیم گرما هست، 😰 پنکه هست، موتور برق هم هست ولی تا می آمدیم روشن کنیم به یاد بچه های توی خط 😮 می افتادیم که جلو بودن و اینها رو نداشتن.
تقوی، به کمرمون فشار میآورد ولی بهرحال اونم حدی داشت😉
روزهای اول
محکم و استوار از نگاه کردنش، همچون نامحرمی، پرهیز کردیم.
روز دوم
فقط با نیم نگاهی براندازش کردیم و استعفراللهی گفتیم و رد شدیم.
روز سوم یا چهارم
وقتی صدای موتور برق بلند شد ناخودآگاه دستمان بسمت دوشاخهاش رفت و با پریز آشنایش کردیم.
عذاب وجدان رو هم با این فتوا که حالا اگر روشن باشد یا خاموش چه توفیری بحال بچه های جلو دارد و دل مردم خوش است به استفاده از اهداییهایشان، آرام کردیم و با لبخندی از رضایت در گوشه ای پلاس شدیم.😴
بیست دقیقه 😐 نگذشته بود که👮 پیک فرماندهی از طرف شهید عبداله محمدیان پیام آورد که پنکه را خاموش کنید و دیگر روشن نکنید.
تقوا و شدت حواس جمعی عبداله ما رو بخود آورده و....
یادش بخیر جبهه،
که مستحباتش واجب بود و مکروهاتش، حرام.