🔷 «کمک کردن در وجودش بود و اگر کمکی از دستش بر میآمد دریغ نمیکرد. مثلاً یادم هست در زمان ساخت مستند شهری در آسمان، در یکی از شبهایی که در خرمشهر در حال استراحت بودیم، یک دفعه سوال کرد: بچهها در دادگاه آشنایی ندارید؟
🔸من خیلی تعجب کردم. گفتم: چطور حاجی؟ ماجرا را تعریف کرد. ماجرا از این قرار بود که روزی در یکی از خیابانهای تهران در حال عبور بوده که تصادفی رخ میدهد و ایشان مجروح را به بیمارستان میرساند، خلاصه در کلانتری بازداشتش میکنند و مامورها هم برخورد بدی با او انجام میدهند، پروندهای درست میشود و شخص مجروح با سوءاستفاده از موقعیت پیش آمده از آوینی شکایت میکند و بقیه ماجرا!
🔸من خیلی ناراحت شدم، گفتم: حاجی حَقِّت بوده! گفت: این چه حرفیه؟ گفتم: اگر دوباره این اتفاق بیفته باز هم کمک میکنی؟ گفت: این کار انسانی بوده، آره بازم این کار رو میکنم.
🔸البته آن شخصی که برای آوینی آن مشکل را ایجاد کرده بود بعد از شهادتش آمد و عذرخواهی کرد و شرمنده شد. آوینی اینطور فکر میکرد که در این معاملههای دنیایی ضرر نمیکند. در حالی که عقل مادی امروز به آدمها یاد داده دنبال دردسر نباشند.
🔸آوینی از مسئولیت شانه خالی نمیکرد. مثلاً مسئول مجله سوره که بوده، وقتی لیست حقوق را امضا میکرده، میبینند آبدارچی حقوقش از شهید آوینی بیشتر است. اطرافیان با سوال و تعجب با این قضیه برخورد میکنند اما آوینی میگوید تعداد افراد خانواده ایشان بیشتر است.»
♦️منبع: «اصغر بختیاری مدیر تولید مستند روایت فتح، خبرگزاری تسنیم، ۲۱ فروردین ۱۳۹۸»
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 توضیحات شهید آوینی در خصوص علت خاص بودن مستند «روایت فتح» با طرح چند پرسش از حاضرین
🔸صدای عادی و خودمانی شهید آوینی در این کلیپ بسیار شنیدنی است.
🌷شهید احمد فردوسی
همرزم شهید :
احمد در گردان امام محمد باقر (ع) در هفت تپه به نماز شب و ناله هایش معروف بود.
گودالی را به صورت قبر در بیرون از چادر آماده کرده بود که معمولاً نیمه های شب به بعد در آن مشغول عبادت می شد و در تمام روزها بعد از نماز صبح زیارت عاشورا می خواند و نقش به سزایی در معنویت چادرمان داشت تا حدی که گویی نافله شب انگار در چادر به جماعت اقامه می شد.
شهید فردوسی مکان/ شهادت: ۳۱ فروردین ۶۵ / فاو
⚪️ سنگر کمین
بعضی از پستها و نگهبانیها خطری بود، مثل سنگرهای کمین. رفتنش با خودش بود آمدنش با دیگران! جاهایی که تا عرش خدا به اندازه شاید یک بند انگشت فاصله بود. اجابت دعا در آن شرایط رد خور نداشت. برای همین به نگهبان گفته می شد: اگر سرت را روی سینه ات گذاشتند التماس دعا! یا اینکه: ما را بی خبر نگذاری اگر شهید شدی، رسیدی یک زنگی بزن از حالت مطلع بشویم.
از کتاب فرهنگ جبهه
سید مهدی فهیمی
#خاکریز_طنز
🌷دانش آموز ۱۳ ساله کرجی «السلام علیك یا اباعبدالله» گفت و به شهادت رسید🕊🕊
🔹️ شهید ۱۳ ساله، هم چکرا علیرضا محمودی پارسا در دوران حضور در جبهه یکبار به شدت مجروح شد و پس از بهبودی مجددا به جبهه بازگشت.
◇ وی ۲۷ بهمن سال ۱۳۶۱ مجددا بر اثر اصابت خمپاره و گلوله از ناحیه شکم و سینه به شدت مجروح شد و پس از تحمل دو روز درد شدید در نیمه شب جمعه ۲۹ بهمن سال ۶۱ در حالتی که حضور مقدس ابا عبدالله را بربالین خود احساس میکرد و بر ایشان سلام میداد جان خود را تقدیم جانان کرد.
◇ علیرضا با شروع جنگ تحمیلی آماده اعزام بود که به علت كمی سن به او اجازه حضور در جبهه های جنگ را نمی دادند.
◇ سرانجام در فروردین سال ۶۱ به جبهه كامیاران رفت بعد از ۳ ماه برگشت و مشغول امتحانات شد و با موفقیت كامل, کلاس دوم راهنمایی را به پایان رساند.
◇ در اول تیرماه، بار دیگر عازم جبهه سومار گردید و در حمله مسلم ابن عقیل با رمز یا اباالفضل علیه السلام از ناحیه سر و گردن و صورت مجروح گردید.
◇ خبر شهادت همسنگر و هم پیمانش او را به شدت متاثر ساخت و دیگر تحمل ماندن را نداشت.
◇ در چند مرحله مجروح شد و در بار آخر طی ۲ روز جراحت درد سختی را بر جان پذیرفت و در ساعت ۲:۳۰ دقیقه نیمه شب جمعه ۲۹ بهمن ماه ۱۳۶۱ با جمله «السلام علیك یا اباعبدالله» به سوی معبود شتافت.
#شهدای_دانش_آموز
#شهید_علیرضا_محمودی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهادت، پایان نیست
آغاز است🕊🕊
🌿 رویایی که حاج احمد کاظمی دید
🌴 دست عنایت فاطمه زهرا (س) بر سر شهید کاظمی
عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد.ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس.
میگفت:«کسی نفهمه زخمیشدم.همینجا مداوام کنید».دکتر اومد گفت:«زخمش عمیقه،باید بخیه بشه».بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی هوش شد.
یه مدت گذشت.یکدفعه از جا پرید.
گفت:«پاشو بریم خط».قسمش دادم.
گفتم:« آخه توکه بی هوش بودی،چی شد یهو از جا پریدی»؟
گفت:«بهت میگم.به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی.
وقتی توی اتاق خوابیده بودم،دیدم خانم فاطمه زهرا(س)اومدند داخل.فرمودند:«چیه؟چرا خوابیدی؟»؟ عرض کردم:«سرم مجروح شده،نمیتونم ادامه بدم». حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:«بلند شو بلند شو،چیزی نیست.بلند شو برو به کارهایت برس»
⚪️ حاج احمد گفت:من تا حالا شکی نداشتم که در این جنگ ما بر حق هستیم ولی امروز این موضوع را با تمام وجود درک کردن
📚بر گرفته از کتاب «مهر مادر» اثر گروه شهید هادی
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌷شهید احمد کاظمی، فرمانده لشگر زرهی ۸ نجف اشرف در دوران جنگ تحمیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مصاحبه با شهید احمد کاظمی در آستانه آزادسازی خرمشهر
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
9.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 حتما ببینید و بشنوید
📽 کلیپ 《کربلای غزه》
✍ شاعر: علیرضا قزوه
🎙 با نوای: حاج صادق آهنگران
قدس از کربوبلا میگذرد میدانی
غزه از خون خدا میگذرد میدانی
ما همه گوش به امر علی و روحالله
هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله
غزه طشتی است پر از خون حسین و یحیی
غزه خاکی است معطر شده از عاشورا
غزه جوشیدن خون سر یحیای نبی است
غزه چون شام غریبان حسینبنعلی است
شام، قدس است و شما شبشکنانید همه
هله ای قوم بتازید و بمانید همه
بر سر شام یزیدان همه فریاد شویم
خطبه شبشکن حضرت سجاد شویم
هله چاووش بخوان صبح ظفر نزدیک است
قدس میخندد و لبخند سحر نزدیک است