دفاع مقدس
12.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با نوای مهدی خندان
"این دل تنگم غصه ها دارد
گویا میل کربلا دارد "
فرمانده دلیر تیپ یکم عمار
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
سردار شهید آقا مهدی خندان
شهادت: عملیات خونین والفجر ۴
صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع)
دفاع مقدس
با نوای مهدی خندان "این دل تنگم غصه ها دارد گویا میل کربلا دارد " فرمانده دلیر تیپ یکم عمار لشکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" موقعی که بچه ها سینه کش خوابیده بودند مهدی بلند شد و شروع کرد به رجز خواندن :
🇮🇷"منم مهدی خندان ، پسر امام قلی خان، معاون تیپ عمار آن ها که میخواهند با مهدی خندان بیایند به پیش"
حاج آقا پروازیان
یکی از حماسی ترین صحنه های نبرد دشوار و سنگین عملیات والفجر ۴ لحظه با شکوه به شهادت رسیدن شهید مهدی خندان فرمانده تیپ یکم عمار لشکر ۲۷ بر بلندای ارتفاعات کانی مانگا می باشد که بخش هایی از این شور آفرینی توسط شاهدان عینی حجت الاسلام پروازی و آقای منصور نامور بازروایی شده است که تقدیم حضورتان می گردد.
دفاع مقدس
" موقعی که بچه ها سینه کش خوابیده بودند مهدی بلند شد و شروع کرد به رجز خواندن : 🇮🇷"منم مهدی خندان ،
مهدی خندان، فرمانده تیپ عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) در پاییز ۶۲ همزمان با اربعین حسینی در مرحله سوم عملیات والفجر ۴ در ارتفاعات کانیمانگا، هنگام عبور از میدان مین و سیم خاردار، توسط گلوله تیربار دشمن به درجه رفیع شهادت میرسد
«منم؛ خندان، مهدی خندان، پسر امام قلی خان!» حدود 20 متر بهطرف آن موضع چهارلول جلو رفت، که یک موضع تیربار دوشکای دشمن، متوجه حرکت او شد و او را هدف قرارداد.
اولین تیر به اطراف سر مهدی اصابت کرد و ضربه گلوله دوشکا، بهقدری شدید بود که مهدی را روی سیمهای خاردار پرت کرد. بعدازآن؛ تیرهای بعدی پیاپی به بدن او اصابت کردند. کماندوهای دشمن از رأس قله 1904 سرازیر شده و با آرایش دشت بان، در حال پایین آمدن بودند.
بهواسطه نور ماه، صحنه کاملاً بهطور واضح قابلدیدن بود. شبح قامت کماندوهای دشمن، کاملاً برای ما مشخص بود. دیگر جای ماندن نبود و مقاومت بیشتر هم فایدهای نداشت. نیروهای مستقرشده در پشت آن سیمهای خاردار، عقبنشینی خودشان را شروع کرده بودند.
درعینحال؛ سعی کردیم جسد شهید مهدی خندان را به عقب بیاوریم. سینهخیز، خودمان را به مهدی رساندیم و دو طرف لباس او را گرفتیم و به حالت نیمخیز، روی زمین به عقب کشیدیم. باوجودآنکه بهواسطه وجود سنگهای بزرگ و ناهمواریهای زمین، حمل جسد بیجان خندان سخت بود، اما چندنفری این کار را کردیم.
کماندوهای دشمن هم حالا دیگر خیلی به ما نزدیک شده بودند. در همان گیرودار؛ لباس شهید خندان به سیمخاردار گیر کرد و به پشت- به حالت نیمخیز- روی سیمها افتاد.
تلاش ما برای جدا کردن لباس و جسد بیجان مهدی از تیغههای سمج سیمهای خاردار، نتیجه نداد و مجبور شدیم خودمان را به عقب برسانیم. این شد که پیکر او، روی سیمهای خاردار باقی ماند.
از جمله رویدادهای شگفت مرتبط با شهادت معاون تیپ عمار، پیشبینی صحیح وی نسبت به حوادث پیش رو بود. چه اینکه او به روحانی معتمد لشکر 27، محمدرضا پروازیان، سه روز جلوتر گفته بود، من هفتادودو ساعت دیگر به شهادت میرسم. پروازیان با توجه به آن ماجرا گفته است: وقتیکه به پشتروی سیمخاردار دشمن افتاد، من از برادری که امروز هم زنده است، همان موقع پرسیدم: فلانی ساعت چند است؟ گفت 11:15 دقیقه.
یعنی از همان وقتیکه سه روز قبل مهدی به من گفته بود، هفتادودو ساعت دیگر شهید میشوم تا لحظهای که شهید شد، دقیقاً هفتادودو ساعت طول کشید.
منبع: بابایی، گل علی، کوهستان آتش
♥️ مهدی خندان، چهره خاص و قد بلندی داشت. چهارشانه بود. با محاسن بلندی که داشت خیلی به دل می نشست. وقتی شور شه با وفا, ابالفضل را برای ما می خوند, ما را بیشتر به شور می آورد...توی عملیاتها هم وقتی به چهره او نگاه می کردیم روحیه ما چند برابر می شد. این اواخر مهدی با همان پای قطع شده باز هم به جبهه می اومد. همیشه می گفت: آدم نباید در مقابل این دشمن خوابیده شهید بشه. دوست داشت ایستاده شهید بشه!... بعدها هم شنیدم این شیر جبهه ها, وقتی که ترکش های فراونی خورده بود خودش رو گیر داده بود به سیم خاردارهای ارتفاعات کانی مانگا روی قله 1904, می دونست که قرار شهید بشه، شنیدم که دستاشو پیچیده بود دورِ سيم خاردارها تا نیوفته، و سرانجام ایستاده شهید شده بود....
خاطره اى از سردار شهید, مهدی خندان
دفاع مقدس
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽آخرین دقایق قبل از شهادت مهدی خندان
به روایت حاج نصرت اکبری ،حاج منصور نامور
صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع)
دفاع مقدس
به یاد عاشقان رها در خون شهیدان واحد اطلاعات عملیات لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) شهید مجید زادبود(والفجر ۴
✍"دوباره در مقابل آزمایشی سنگین قرار گرفته ام آزمایشی که خیلی ها لیاقت آن را داشتند و در آن سرافراز به لقای معشوق خود شتافتند و خیلی ها هم شاید لیاقت آن را پیدا نکنند. از خدا میخواهم که سستی و تزلزل را از من بگیرد تا دراین راه و دراین آزمایش بتوانم سرافراز بیرون بیایم...
در مقابل سختی ها مقاومت کرده و تا حد توان خود در مقابل دشمنان اسلام و مومنین ایستادگی کنید"
بخشی از وصیت نامه
بسیجی شهید مجید زادبود
از خبرهترین نیروهای
اطلاعات عملیاتِ تاریخ لشکر ۲۷
معاون اطلاعات عملیات
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
از شهدای مسجد جامع نارمک
خیابان سمنگان و دبیرستان دانشمند،
منطقه ۸ آموزش و پرورش تهران
شهادت : اواخر آبان ۱۳۶۲ پنجوین
عملیات والفجر ۴
رجعت پیکر:۱۳۷۱
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنرانی شورانگیز سرباز قاسم سلیمانی در شهر الحاضر حلب سوریه در میان بسیجیان و مستضعفان عالم به مناسبت ۵ آذر سالروز تشکیل بسیج مستضعفین.
.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🔷 بسیج قدرتمندترین ارتش دنیاست
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
قدرت حقیقی اینجاست!
دستِ خدا با جماعتی است
که بر محور حق گِرد آمدهاند
و اصلاً وحدت جز در میان موحدین
تحقق نمی یابد. با این معیار ؛
بسیج قدرتمندترین ارتش دنیاست.
" شهید آوینی "
#دفاع_مقدس
#سربازان_روحالله
#هفته_بسیج_گرامیباد
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
دفاع مقدس
یک فنجان کتاب☕📖 برشی از کتاب از چیزی نمیترسیدم زندگینامهی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی قسمت سیزدهم
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب از چیزی نمیترسیدم
زندگینامهی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی
قسمت چهاردهم:
بعد از ده،روز مجدّداً هر سه ما برگشتیم؛ اما این برگشتن با سفر اول خیلی فرق داشت. دیگر از شهر وحشت نداشتم، احساس غربت نمیکردم. ماشینها برایم عجیب نبودند.
پس از بازگشت شروع به ورزش کردم. اول به گود زورخانه عطایی رفتم. بعد هم به زورخانه جهان. خدا رحمت کند آقای عطایی را خودش هر عصر بود. به رغم اینکه هیکل ورزشکاری داشت، اما به دلیل پادرد ورزش نمیکرد. همه از من بزرگتر بودند. در باشگاه جهان ورزشکاری قوی هیکل بود که بعداً پس از انقلاب از دوستانم شد به نام عباس زنگی آبادی. بیش از پنجاه تا سنگ میزد و صد تا شنا میرفت. رفیق دیگری داشتم به نام عطا، راننده تاکسی بود. اگر مچ دستت را میگرفت نمیتوانستی خودت را از دست او رها کنی. اولین کلاس کاراته در کرمان برای اولین بار توسط مرحوم وزیری تأسیس شد. من جزو جوانهایی بودم که وارد شدم. سرجمع سی نفر بودیم، کمربند سبز.۱ را پشت سر گذاشتم. در بین این دو ورزش، هفته ای دو روز هم وزنه برداری و زیبایی اندام کار میکردم. کم کم به فکر اجاره خانه افتادم. به اتفاق احمد و علی محمدی که حالا در هتل به من پیوسته بودند یک اتاق از یک پیرزنی به نام آسیه در خیابان ناصریه آن روز شهید باهنر (امروز) ماهی ده تومان اجاره کردیم.
ورزش و اعتقاد به ودیعه.۲ گذاشته دینی از پدر و مادرم باعث شد به رغم شدت فساد در جامعه اما به سمت فساد نروم. حرفهای حاج محمد و آقا سید مجتبی تاثیر زیادی بر من گذاشت، اولین بار که کلمه ای بر علیه شاه شنیدم در سال ۵۳ بود. در سالن غذاخوری با علی یزدان پناه مشغول صحبت بودیم، چهارم آبان ۵۳ بود روز تولد شاه. من داشتم شعری را در روزنامه که به مناسبت تولد ولیعهد.۳ نوشته شده بود میخواندم، دیدم او ناراحت شد. گفت شما میدونید همه این فسادها زیر سر همین خانواده است؟ ناراحت شدم و گفتم کدوم فسادها؟ علی از لُختی زنها و مراکز فساد حرف زد. حرفهای او مرا ساکت کرد. آن وقت شاه در ذهنم خیلی ارزشمند بود، این حرف مثل پتکی بود بر افکار من. چند روز گیج بودم، علی مسیر خود را به خوبی انتخاب کرده بود. به حاج محمد ایمان داشتم. مرد مُتدَیّنی بود، پیش او رفتم و حرف های پسرش علی را بازگو کردم دست گذاشت روی بینی اش با شدت گفت هیس هیس. من ترسیدم، نگاه کردم، کسی آنجا نبود. متعجب شدم، حاج محمد سعی کرد با محبتِ بیشتر به من حرفهای علی را فراموش کنم.
روز بعد حاجی دوباره من را صدا کرد و سؤال کرد به کسی چیزی نگفته ای که، گفتم نه. دَه تومان انعام به من داد. گفتم اما میخواهم بدونم علی راست میگه؟ شاه پشت سر همۀ این فسادهاست؟
۱. رتبه بندی مهارت در کاراته را با نُه رنگ کمربند از سفید تا سیاه نشان میدهند که سبز چهارمی است. البته این درجهها در سبکهای مختلف متفاوت است.
۲. ودیعه امانت اینجا امانت الهی مدنظر است
۳.محمدرضا پهلوی فرزند و ولیعهد و جانشین رضاخان
ادامه دارد...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس