eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
949 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
💠 فرمانده ای که حضرت امام تلفنی از طریق قرارگاه با وی صحبت کردند و پیروزی ارتش را تبریک گفتند. 📽 ا
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 فرمانده ای که حضرت امام تلفنی از طریق قرارگاه با وی صحبت کردند و پیروزی ارتش را تبریک گفتند. 📽 امیر دلاور ارتش: سرتیپ آذر فر، فاتح عملیات کربلای هفت 🌴 دوران 2️⃣ قسمت دوم 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
💠خاطره ای از شهید محمود کاوه یک اسیر گرفته بودیم از آن گردن کلفت ها. دو تا چیز را لازم داشتیم بدانیم، یکی اینکه بقیه کومله ها کجا رفته اند و دیگری این که با اسرای ما چه کردنده اند.اسیر لب از لب باز نمی کرد. می گفت:«گردنم رو هم بزنین، چیزی نمیگم.» محمود از راه رسید و جریان را برای او تعریف کردند. دست گذاشت روی شانه آن اسیر و شروع کرد با او قدم زدن. چند دقیقه ای نگذشت که برگشتند. محمود جایی را نشان داد و گفت:«اونجا را بکنید.» خودش هم با یک گروه رفت دنبال کومله ها،اسیر را هم برد. ما محلی را که شهید کاوه گفته بود کندیم، جنازه بچه هایی را که اسیر شده بودند،پیدا کردیم. — راوی: همرزم شهید 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
فرمانده بود امابرای گرفتن غذامث بقیه رزمنده هاتوی صف می ایستاد سرصف غذاهم جلویی هابه احترامش کنارمی رفتند می خواستنداوزودترغذاش روبگیره اوهم عصبانی می شد ول می کرد ومی رفت نوبتش هم که می رسید آشپزهاغذای بهتربراش می ریختند اوهم متوجه می شدومی دادبه پشت سریش... 🌷 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
10.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 فیلم - مصاحبه با شهید محمود کاوه ،فرمانده لشکر ویژه شهدا 🌴 دوران 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس
🌴 سید راستگو مرگ فقط یک دروازه است بین دو جهان بعضی از مردم از این دروازه با سختی و صعوبت عبور می کنند و بعضی به آسانی و راحتی از آن می گذرند.شهادت بهترین راه گذشتن و رسیدن به عالم ابدی است،چرا که شهادت یکی از عنایتهای پروردگار متعال است.هنگامی که شهید از دنیا می رود، یعنی از یک مکان به مکان دیگر منتقل می شود، مانند کسی است که با هدایای گرانبها به آسمان می رود، به این دلیل است که شهادت برای مسلمانان قیمت و ارزش بسیار دارد و حتی در میان امتهایی که به خدا ایمان ندارند، وقتی که مردم جان خود را برای وطن و هموطنان خود قربانی می‌کنند و برای هدفی که به آن ایمان دارند فدا می‌شوند، این موضوع ارزش تلقی می‌شود و آن را تحسین می‌کنند. 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس
📷 اسرای عراقی در کنار یک روحانی ایرانی در جشن پیروزی عملیات والفجر 8 شادی می کنند! @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
📷 اسرای عراقی در جشن پیروزی والفجر 8 عروسک صدام را دار می زنند! سال 1364 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
💠 طنزجبهه یکبار سعید خیلے از بچه‌ها ڪار ڪشید. فرمانده دستہ بود. شب برایش جشن پتو گرفتند. حسابے کتکش زدند. من هم ڪه دیدم نمے‌توانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمےڪمتر کتک بخورد! سعید هم نامردے نڪرد، بہ تلافےآن جشن پتو، نیم‌ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت. همہ بیدار شدند نماز خواندند!!! بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچه‌ها خوابند. بیدارشان ڪرد و گفت: اذان گفتند چرا خوابید؟ گفتند ما نماز خواندیم!!! گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟ گفتند سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من براے نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح! 🌷شهید سعید شاهدے🌷 🆔 @DefaeMoqaddas
🌈 🌷 ▫️ زمستان سال 62 بود که خانواده از خواستند که تشکیل زندگی دهد. پدرش در نزدیکی منرلشان برای و خانه مناسبی خرید و دستی به سر و روی خانه کشید تا حجله گاه فرزند دلبندش محمود باشد. اما محمود میخندید و میگفت: این خانه مبارک صاحبش باشد.اما من دوست ندارم سندی از دنیا به نام من باشد. . دیماه 62بود که محمود خود را در (ع) و (س) انداخت و یقین داشت که آنها در میهمانی او شرکت میکنند... بساط جشن عروسی محمود در تالاری در تهران مهیا شد و میهمانان او بچه های رزمنده و بسیجی بودند...او اصرار داشت که با لباس را جشن بگیرد اما دست بردار نبود و به خواهش مادر کت و شلوار سفیدی به تن کرد...دو هفته بیشتر در کنار شریک زندگی اش نبود و ساکش را بست و خودش را به جبهه رساند. سردار شهید محمود بهرامی در تاریخ 7 اسفند ماه سال 62 در جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکر مطهرش خردادماه سال 75 در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها به خاک رفت 🆔 @DefaeMoqaddas
🌈 شهید محمود بهرامی 🌷محمود آقا از وقتي كه نامزد بوديم مرتب در جبهه بودند و اولين شرط ايشان هم اين بود كه من مانع به جبهه رفتن او نشوم. من هم به او پاسخ دادم كه من خيلي دوست دارم در جبهه ها باشم ولي چون زن هستم اين امكان را ندارم. در مدت زمان يك ونيم سالي كه با او آشنا شدم وي8-7باربه جبهه رفت.ازدوري اوخيلي اذيت میشدم. تمام دغدغه من هم اين بود كه او سالم بر مي گردد يا خير. زمانيكه خبر شهادت او را به من دادند من تازه عروس بودم و يك هفته از ازدواج مان مي گذشت.من در مدرسه در حال تحصيل بودم كه پدرم به دنبالم آمد كه من را به خانه ببرد. تعجب كردم و گفتم شما هيچ وقت دنبال من نمي آمديد. پدرم در طول راه من را آماده كرد و گفت از محمود خبر داري؟من گفتم نه ..محمود آقا فقط يك نامه اي داده است. شک کردم و از پدرم پرسیدم ... شما خبری دارید؟ که پدرم در جواب گفت : دوستان محمود آقا خبر دادند كه گويا جراحت هايي در جبهه برداشته است. به پدرم گفتم آيا محمود شهيد شده؟ چون شما هيچ وقت دنبال من دم در مدرسه نمي آمديد.اینجا بود که پدرم خبر شهادت محمود رو دادند. —(راوی: همسر شهید) 🆔 @DefaeMoqaddas