eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
949 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
💠 #نیم_کیلو_باش_ولی_مرد_باش 🌄 هم قد گلوله توپ بود … گفتم : چه جوری اومدی اینجا ؟ گفت : با #التماس !
15.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 | مصاحبه نوجوان بسیجی، شهید مرحمت بالازاده در حال اعزام به منطقه عملیاتی 🌷او که به دلیل‌ سنّ ‌کم، نتوانسته‌ بود به‌ برود، متوسل‌ به‌ _آیت‌_الله‌_خامنه‌ای ‌رئیس‌ جمهور وقت شد تا واسطه‌ شده و او را به جبهه‌ بفرستند . . . ادامه ماجرا 👇👇👇 در کانال "دفاع مقدس" اینجا بیت شهداست☝️☝️ 🌱 انتشار مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
📽 #فیلم | مصاحبه نوجوان بسیجی، شهید مرحمت بالازاده در حال اعزام به منطقه عملیاتی 🌷او که به دلیل‌
💠 اصرار برای دیدن آقای خامنه‌ای‼️ فریاد می‌زد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم» حضرت‌آقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» «حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره». حضرت‌آقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و می‌فرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟» شهید بالازاده می‌گوید: آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند! حضرت‌آقا می‌فرمایند:چرا پسرم؟ 🌷 شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده می‌گوید: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم هر چه التماسش می‌کنم, می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم, اگر رفتن 13 ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا می‌خوانند؟» حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و می‌فرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمی‌گوید، فقط گریه می‌کند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می‌رسد. 🌴 حضرت‌آقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید» 🌿 حضرت‌آقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و می‌فرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» 💠
🌷 ۱۷ خرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت ابراهیم محمدحسن نیا طبری 🌱 متولد: بابل (استان مازندران) - 1338/02/19 ⚪️ اولین مسئول بسیج مقاومت سپاه بابل ششمين فرزند مذهبي و متدين نياطبري بود. پس از اخذ ديپلم در رشته علوم تجربي در سال 58 به عضويت سپاه در آمد. خرداد 61 ازدواج نمود كه حاصل اين ازدواج يك فرزند دختر است. او در جبهه با مسئوليت های مختلف با دشمنان اسلام و انقلاب به نبرد پرداخت. مدتي نیز به عنوان جانشين محور در منطقه عملیاتی مشغول خدمت بود. سردار رشید در تاريخ 17 خرداد 62 در منطقه جفير بشهادت رسيده و جاویدالاثر شد. ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ فرازی از وصیت شهید: ای انسان هیچگاه مغرور نباش، اگر مغرور شدی از خدا و اولیائش دور می شوی! . . . ما باید از تعلقات دنیوی رها شده و خود را به وسایل و اسباب آخرتی تجهیز کنیم.
▪️16 خرداد 1387 — سالروز درگذشت نویسنده نامدار، مترجم، روزنامه‌نگار، کارگردان، مستندساز و ترانه سرا ⚪️ او از استادان سینما بود و علاقمند به رزمنده ها و جبهه های جنگ؛ لذا تصمیم داشت اثری با محوریت شخصیت شهید حاج محمد ابراهیم همت خلق کند اما عمرش کفاف نداد و این اثر هیچ گاه خلق نشد. نادر ابراهیمی استادِ بزرگانی چون "ابراهیم حاتمی کیا" (فیلمساز دفاع مقدس) نیز بود و به واسطه او بود که سفری به مناطق عملیاتی در جبهه داشت.
دفاع مقدس
▪️16 خرداد 1387 — سالروز درگذشت #نادر_ابراهیمی نویسنده نامدار، مترجم، روزنامه‌نگار، کارگردان، مستن
🔵 ماجرای تقدیم یک رمان به رهبر انقلاب ▪️ رمان «آتش بدون دود» ؛ نوشته "نادر ابراهیمی" که فیلمی هم بر اساس آن ساخته شده بود در نخستین صفحاتش آمده: «پیشکش به بزرگی که به درستی، خلوص و بزرگی باورش کرده‌ام؛ به مردی که مرا به نوشتن الباقی «آتش بدون دود» واداشت. نامش برای این خاک، مبارک باد و برای همه‌ عاشقان وطن! و ای کاش زمانی برسد که او همچنان باشد و دیگر، درد نباشد، ایرانی دردمند هم.» این مقدمه که در ابتدای جلد اول مجموعه هفت جلدی «آتش بدون دود» آمده اشاره به فردی خاص ندارد اما وقتی مستند «بار دیگر مردی که دوست می‌داشتیم» پخش شد بر همه روشن شد که این مقدمه و پیشکش در واقع به محضر رهبر انقلاب بوده است. رهبر انقلاب که سه جلد ابتدایی این رمان را خوانده بودند پس از انقلاب، نادر ابراهیمی را به ادامه نگارش این رمان ترغیب کرده بودند.
دفاع مقدس
▪️16 خرداد 1387 — سالروز درگذشت #نادر_ابراهیمی نویسنده نامدار، مترجم، روزنامه‌نگار، کارگردان، مستن
برای مردی که دوست نمی داشتمش! امشب کاملا اتفاقی، در شبکه 4 تلویزیون که هیچ وقت نمی بینمش، مستندی دیدم که اشکم را درآورد. این مستند نه درباره شهدا و دفاع مقدس بود، نه درباره مدافعان حرم یا شهید سیدمرتضی آوینی و حاج قاسم سلیمانی! از خیلی سالها پیش اسمش را شنیده بودم، ولی با آن سیبیل های نوک تیزش، همواره او را روشنفکران کنار گودنشین می پنداشتم از تیره همانها که ازشان متنفر بوده و هستم. تا همین امشب. از نوجوانی سریالی را به یاد دارم که عاشقش بودم و با قهرمانان آن همزاد پنداری می کردم. "سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن" که تیتراژش زیبایش را مرحوم محمد نوری خوانده بود: "ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود، خون دلها خورده ایم" حتی چند بار به بعضی دوستان کارگردان پیشنهاد دادم سریالی دقیقا مثل هامی و کامی ساخته شود که دو جوان به مناطق جنگی سفر کنند تا به این طریق هم شهرهای جنگی معرفی شود، هم فضای جبهه را نشان دهیم. "بار دیگر مردی که دوست می داشتیم" به کارگردانی "محمد حسن یادگاری" آتیشم زد. سوزاندتم. اشکم را درآورد. آه از نهادم بلند کرد. چرا زودتر از این با این مرد آشنا نشدم که 11 سال بعد مرگش باید اتفاقی او را بشناسم؟ چه بهره ها که می توانستم از او ببرم. خوش به حال شاگردانش بخصوص "ابراهیم حاتمی کیا" که جزو شاگردان خاص و محبوب او بوده و همو نادر ابراهیمی را به جبهه ها برد. می گویند: "اگر می خواهی بدانی کسی چقدر مومن است، به نماز و روزه اش نگاه نکن، به صداقت و امانتداری اش توجه کن" و بواقع مرحوم نادر ابراهیمی، هم امانتدار بود و هم صادق. اخلاق و غیرت آن آدم در 50 سال پیش در سینمای زمان شاه، و خلاصه غیرت و مرام و معرفتش که در کلام دوستان شاگردان و خودش شنیدم، سخت مرا شیفته و عاشقش کرد. حتما این مستند ارزشمند را دانلود کنید و ببینید تا متوجه شوید زمین چه گوهرهای ارزنده ای در خود داشته و دارد. و قدر آنها را که همچنان خاموش و آرام در گوشه ای کار خود را می کنند و در بوق و تلویزیون نیستند، بیشتر بدانیم. متاسفانه تا امروز توفیق نداشتم هیچ کدام از آثار او را بخوانم، و قطعا خواهم خواند تا از سرچشمه فیضش سیراب گردم. قطعا اگر "بار دیگر مردی که دوست می داشتیم" فقط توانسته باشد منِ سنگ را تکان دهد و بسیاری از آنچه را که خود می دانم در وجودم تغییر دهد، برای کارگردان کافی است. و این معجزه مستندساز است! شادی روح مرحوم نادر ابراهیمی و سلامت و موفقیت محمد حسن یادگاری صلوات حمید داودآبادی
دفاع مقدس
▪️16 خرداد 1387 — سالروز درگذشت #نادر_ابراهیمی نویسنده نامدار، مترجم، روزنامه‌نگار، کارگردان، مستن
ما برای آن که ایران گوهری تابان شود… خون دل‌ها؛ خورده‌ایم… ✍️ شعر از : نادر ابراهیمی
نادر_ابراهیمی_ما_برای_پرسیدنِ_نامِ.mp3
3.91M
📢صوت| : ما برای جاودانه ماندن این عشق پاك خون دل‌ها خورده‌ایم، خون دل‌ها خورده‌ایم ما برای آنكه ایران، خانه خوبان شود رنج دوران برده‌ایم ، رنج دوران برده‌ایم ➖ شعر از: نادر ابراهیمی ┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
💠 جنگ در نگاه نادر ابراهیمی ▫️ این نویسنده فقید در بخشی از کتاب «با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ» که سفرنامه او به مناطق جنگی جنوب کشور است نوشته است: «بارها از کنارشان گذشته‌ام و صدای نارسای‌شان را شنیده‌ام. روشنفکران اخته ما کسانی هستند که - بدون شوخی‌ - ادعای عشق به مردم، به ملت، به طبقه کارگر، به آزادی و به زحمت‌کشان جامعه دارند؛ اما ذره‌ای، ذره‌ای، ذره‌ای از این عشق را در چنته روح شرحه‌شرحه خویش ندارند و اگر خطری، کمترین خطری میهن، ملت، مردم، طبقه کارگر، آزادی، دردمندان، روستاییان و توده ملت را تهدید کند، بلافاصله با شتابی که برازنده وقار و تبار ایشان نیست، یکصد و پنجاه دلیل برای ضرورت عدم حضور اختگان دانا - یا شبه‌روشنفکران‌ - در خطرگاه ارائه می‌دهند. و من باز می‌اندیشم؛ شبه‌روشنفکران ما - این اختگان دانا - همان انقلاب‌های ملی، مردمی، طبقاتی، جامعه‌گرایانه و جملگی جنگ‌های استقلال‌طلبانه، آزادی‌خواهانه، تدافعی، و ضداستعماری تمام ملت‌های جهان را به دلیل آنکه خطری برای خود ایشان ندارد، می‌ستایند؛ آن هم با چه مجذوب‌شدگی شهوانی و خماری شگفت‌انگیزی؛ اما نوبت به میهن خوب خودشان و مردم دلدار مؤمن آگاه خودشان که می‌رسد، اگر مردمی‌ترین جنگ و جهاد جهان در جریان باشد، از آنجا که اگر بخواهند بستایند، ناگزیرند به شکلی مشارکت کنند و اگر چنین کنند دیگر از دیدگاه عیاشان گریخته از وطن «روشنفکر و هنرمند بزرگ متعهد» به شمار نمی‌آیند، نه فقط سکوت اختیار می‌کنند ـ که کاش می‌کردند ـ بلکه سنگ بنا را بر این می‌گذارند که «بله... انگلیسی‌ها این جنگ را به راه انداخته‌اند. من خبر موثق دارم. آمریکایی‌ها دستور داده‌اند که ما حمله کنیم. من می‌دانم. آلمانی‌ها و فرانسوی‌ها از حکومت ما خواسته‌اند که با یک جهان اسلحه درگیر شویم. من... من... دقیقاً روشن است که آمریکایی‌ها، روس‌ها، من... رادیو اسرائیل را گوش کنید... بله آقا... .» و چنین است که به راستی روشنفکران اخته و اختگان دانای ما مایه شرمساری و بی‌آبرویی ملت و مردم خود هستند. روشنفکر اخته دقیقاً همان کسی است که وقتی در ویتنام، ویت‌کنگ‌های شجاع، با کمک ده، دوازده شمعک و تیرک که دیگران دور تا دورشان زده بودند و محکم کرده بودند، علیه استعمار فرانسوی‌ها - و نه هر دو با هم‌ - می‌جنگیدند، او، یعنی همین روشنفکران اخته و ذلیل میهن من با همه شور و هیجان و اعتقاد و مردانگی و غیرت و همت و حمیتش، برای ویت‌کنگ‌ها کف می‌زد، جیغ می‌کشید، تحریک می‌شد، عرق می‌ریخت، عرق می‌خورد، سیگار می‌کشید، می‌جوشید، می‌خروشید، به خود می‌پیچید، می‌لولید و مرتباً در شب‌کافه‌های بی‌کارگی خود می‌گفت: به! مبارز یعنی ویت‌کنگ، قهرمان یعنی ویت‌کنگ، مرد یعنی ویت‌کنگ، زن یعنی ویت‌کنگ، وطن‌پرست استقلال‌طلب آزادی‌خواه یعنی ویت‌کنگ، قهرمان یعنی ویت کنگ، معتقد به مرام یعنی ویت‌کنگ... ! ای‌وای! کاش که یک موی ویت‌کنگ‌ها در تن این ملت بود! کاش که یک جو از غیرت ویت‌کنگ‌ها در مردم ما بود! افسوس... افسوس... . و چون دور به دلاوران سربلند بی‌باک غیرتمند هوشمند آگاه به راستی مؤمن میهن خویش - ایرانِ قدسی - رسید و هم‌وطنان صاحب‌مرامِ از هستی خود گذشته‌اش، در سردترین سرما و گرم‌ترین گرما، در کویر، در باتلاق، در مرداب، در جنگل،‌ در کوه، در برف، در باران، در رودخانه، در طوفان و در ظلمت شب‌ها، نه فقط با آمریکایی‌های مصرف‌کننده ال ـ اس ـ دی و نوکران درمانه ایشان، زیر نام عراقی‌ها، بل آشکارا و مسلما با تمامی جهان ستم و استعمار این عصر - از آن سوی غرب تا این سوی شرق‌ - درگیر شدند و جنگیدند و از پا درنیامدند و درهم‌کوبیده نشدند و نشکستند. این روشنفکر اخته، این اخته ناجوانمرد بزدل، صدها تهمت به تک‌تک رزمندگان وطن زد، و صدها زخم‌زبان، و هرگز دلش به خاطر آن‌همه نامردی و نامردمی که در حق هم‌وطنان مبارز خویش کرد و آن‌همه بلا که بر سر بچه‌های معصوم ما آوردند، و آن‌همه جنایت و فساد که در این خاک مطهر کردند، به درد نیامد و وجدان له‌شده خفته معتادش - از ترس‌ - بیدار نشد، و حتی یک‌بار نگفت: «تبارک‌الله احسن الخالقین» و نگفت کجا هستند ویت‌کنگ‌ها تا ببینند که مردان ما در حرارتی بین ۲۲ درجه زیر صفر تا ۵۱ درجه بالای صفر می‌جنگند و خم به ابرو نمی‌آورند. باکی نیست. چیزی به نام شرمساری تاریخی هم وجود دارد.»