دفاع مقدس
🌷 ۲۰ آذر ۱۳۶۰ (عملیات مطلع الفجر)-- سالروز شهادت غلامعلی پیچک ، مسئول ارشد سپاه در جبهه غرب (میانی)
۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ -- سالروز شهادت
مبارز سیاسی دوران طاغوت
و فرمانده جبهه های غرب در زمان جنگ تحمیلی
🌷 شهید والامقام «غلامعلی پیچک»
بعد از پیروزی انقلاب، دقیقاً روزهای آغازین اسفند ۱۳۵۷ وارد پادگان جمشیدیه شد و زیر نظر سید علیاصغر موسوی معروف به کریم امامی، سعید گلاب بخش معروف به محسن چریک و علی قربانی آموزشهای چریکی را دید.
اسم گروهی را که آموزش میدیدند را هم، خود شهید پیچک، حزب الله گذاشته بود. او اواخر اسفند همان سال برای ادامه خدمت به پادگان عشرت آباد(ولی عصر--عج) معرفی شد.
پیچک در همان اسفند ۵۷ در بخش فرهنگی سپاه منطقه ۶ در کنار پاسدارانی مثل احمد متوسلیان به فعالیت مشغول شد.
غلام علی در کسوت پاسدارای از انقلاب، هر مأموریتی را انجام میداد. از روزهای هرج و مرج ابتدایی تا اشغال پاوه. در پاوه با شهید اصغر وصالی مسئولیت چند عملیات را و پاکسازی شهر را به عهده میگیرند.
هر مرحله از زندگی او تا قبل از شروع جنگ، مبارزه با عناصر ضدانقلاب بود. آزادی بانه، نجات خلق ترکمن، درگیریهای کردستان از او یک چریک واقعی ساخته بود.
با به صدا در آمد شیپور جنگ در شهریور ۱۳۵۹ شهید پیچک از یکسو همچنان در محورهای عملیاتی استان کردستان درگیر نبردی نابرابر با گروههای شبهنظامی تجزیهطلب بود.
در همین روزها، در تشکیلات ستاد عملیات غرب کشور سپاه زمزمههایی به گوش میرسید مبنی بر اینکه قرار است به پیشنهاد شهید بروجردی، فرمانده ستاد عملیات غرب کشور پیچک را از کردستان به جبهه سر پل ذهاب منتقل کند.
و مسئولیت فرماندهی محور راست آن جبهه در نبرد با یگانهای تابع سپاه دوم ارتش بعث را به واگذار کند.
کریم امامی در همین رابطه میگوید: «… پیچک طی برهه سیزده ماهه شهریور ۱۳۵۸ تا مهر ۱۳۵۹، در جنگهای کردستان بهواقع قابلیتهای مدیریتی و رزمی خودش را نشان داده بود. همه جا او را به عنوان فرمانده قَدر میشناختند.
با شروع جنگ، منطقه سرپل ذهاب در معرض هجوم دشمن قرار گرفت؛ فکر میکنم حدود دی ۱۳۵۹ بود که من فرماندهی پادگان ابوذر سرپل ذهاب را به پیچک تحویل دادم.
▫️▫️▫️▫️▫️
از روز اول اسفند ماه ۱۳۵۹ با حکم شهید محمد بروجردی، مسئولیت فرماندهی عملیات ستاد غرب سپاه به غلام علی پیچک محول شد.
در اواخر فروردین ۱۳۶۰ بود از طرف شورای عالی دفاع مقرر شد تا به صورت همزمان، عملیاتی در جبهه جنوب و جبهه غرب انجام گیرد.
به همین منظور، سرتیپ قاسم ظهیرنژاد، فرماندهی وقت نیروی ارتش و ابوشریف فرماندهی وقت واحد عملیات ستاد مرکزی سپاه، از تهران به غرب آمدند و با محمد بروجردی و سرهنگ محمود بدری، برای ابلاغ آن مصوبه جلسهای برگزار کردند.
و مصوب شد تا در منطقه بازی دراز عملیاتی آغاز شود.
شهید پیچک که از قبل به اهمیت استراتژیک منطقه غرب واقف بود، به خوبی میدانست با فعال کردن اینجبهه خواهد توانست ضریب آسیبپذیری دشمن را به مراتب افزایش دهد.
او در مدت کوتاهی توانست طرح کلی عملیات بزرگ بازی دراز را آماده کند.
این عملیات در اواخر اردیبهشت ۱۳۶۰ به پایان رسید. برای فاتحان نبرد بازی دراز چه هدیهای از ملاقات امام خمینی بالاتر؟ آنها رهسپار تهران شدند و هنگامی که با امام روبرو شدند سر از پا نمیشناختند.
عکسهای این دیدار هنوز هم از معروفترین عکسهای دفاع مقدس است.
اما فراز پایانی عمر غلامعلی پیچک در روزهای آذر ۱۳۶۰ به عملیات مطلع الفجر گره میخورد.
روزهایی که شهید پیچک دلگیر از اتفاقات پیش آمده در فرماندهی، از مسئولیت برکنار میشود.
بعد تصمیم میگیرد تنها بهعنوان یک رزمنده در کنار بقیه رزمندگان در عملیات شرکت کند.
سرانجام این مجاهد فی سبیل الله و سردار گمنام سپاه اسلام، سرانجام در عملیات مطلع الفجر(منطقه عمومی سرپل ذهاب) در نوک پیکان گردان وارد نبرد علیه دشمن شد. کار او در منطقه قاسم آباد بر روی ارتفاعات #برآفتاب به درگیری تن به تن با نیروهای بعثی کشید و نزدیک ظهر ۲۰ آذرماه ۶۰ بر اثر اصابت گلوله به گلو و سینه بشهادت رسید. نعش بیجان او در میدان درگیری جاماند و پس از شش روز یا یک هفته او را پیدا کردند، در حالی که بوی خوشی از پیکر مطهر (کاملا سالم مانده) ساطع بود....و گویا هنوز رد خون تازه در گلو و سینه این شهید عزیز دیده می شد.👇
✍️ فرازی از وصیت نامه شهید غلامعلی پیچک:
جنازه مرا بر روی مینها بیندازید که منافقین فکر نکنند ما در راه خدا از جنازهمان دریغ داریم. مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است.
بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی (ع) بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگونی نمیترسیم، "از انحراف میترسیم"
💠 خاطره ای از دوران انقلاب
🌷 شهید غلامعلي پیچک ، دانشجوی انقلابی و از مبارزین سیاسی
⚪️ تا پیش از انقلاب، با غلامعلی پیچک هم دوره بودیم. هر دو در رشته انرژی اتمی تحصیل می کردیم. او علیرغم ظاهری ساده، فردی زیرک بود و فعالیت های سیاسی مخفیانه علیه رژیم پهلوی انجام می داد. یک بار برایم تعریف می کرد:
🔹 در خیابانی در تهران با موتور سیکلت در حال حرکت بودم و تعداد زیادی اعلامیه نیز همراهم بود که اگر به دست مأموران می افتادم مجازات سنگینی در انتظارم بود
(در زمان شاه، هر گونه فعالیت سیاسی ممنوع بود و چنانچه کاغذ و اعلامیه افشاگرانه ای علیه رژیم دست کسی می دیدند، دیگر سر و کار آن فرد نگون بخت با ساواک جهنمی شاه بود!!)
▪️پیچک چنین ادامه داد: همانطور که در خیابان در حرکت بودم، دیدم مأمورین خیابان را بسته و همه را تفتیش می کنند . با خود گفتم اگر برگردم متوجه شده و دنبالم می آیند، لذا تصمیم گرفتم به راه خود ادامه دهم. نزدیک آنها موتور سیکلت (که چند بسته اعلامیه -سند جرم!!- را با آن حمل می کردم) را گوشه ای پارک کردم و یک راست رفتم به طرف مأمورها. آنها هم مرا بازدید بدنی کرده و مورد تفتیش قرار دادند و وقتی مطمئن شدند چیز مشکوکی همراهم نیست به من اجازه عبور دادند. من هم با خونسردی به سمت موتور آمدم، سوار شده و از آنجا دور شدم. به این وسیله به یاری خدا آن روز از چنگ دژخیمان شاه خلاصی یافتم!
➖ (نقل از: سیاوش جبه داری، دانشجوی انرژی اتمی و هم دوره شهید پیچک)
🌴 کانال دفاع مقدس
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥👆 #فیلم | خاطراتی از سردار شهید غلامعلی پیچک
⚪️ کولاک بچه محل های طیب در دفاع مقدس
▫️ عبــاس از زرنگهـای گـردان میــثم بـود؛ خوب می جنـگید. ریـز نقش بود اما یک دنیا جیـگر و معـرفت داشت. همیشه به اصـغر (شهیدارسنجانی) می گفت: «حـاجی! ما بچه ی باغ بیسیم هستیم! بچه محـل طیـب؛ رفیق نیمه راه نیستیم.»
🔹 عبـاس را گذاشتند توی آمبولانس.
اصغر رفت جلو زد به شیشه و گفت:
«زرنـگ! طیب گفت خمیـنی بچـه ی حضـرت زهـراست (س)؛ تو این آقا سـید رو تنـها میگذاری و در میـری؟! اونم تو این شب عاشـورا؟ »
◇ عباس گفت: «زخمی ام حاج اصـغر.» اصغر گفت: «زخمی چیه مشدی؟! یه ترکش نقلی خوردی.»
◇ عبـاس هیچ چیز نگفت؛ فقط به اصغر نگاه کرد و آمبولانس رفت. چند دقیقه ی بعد عباس برگشت! روی پابند نبود؛ خسته و نفس بریده؛ از سرش خـون می آمد. بی معطلی رفت سمت سه راهی شهـادت. اما معلوم بود جـان و بنیه اش رفته.
◇ پشت سرش، یک پیرمرد آمد و گفت: «من راننده ی همان آمبولانس ام! بابا شما به این بچه چی گفتید؟! وسط راه زیر توپ و خمپاره، یهـو گفت: «وایســا! نگــه دار!» من توجهی نکردم، فکر کردم بچه است و حالیش نیست مجروح شده.
◇ یکهو ناراحت شد؛ با کـله اش زد تو شیشه ی آمبولانس و شیشه را شکست!
بعد هـم خـودش رو پـرت کـرد بیـرون ..
📚 کوچه نقاش ها
▫️«همیشه با وضو باشید ،
▪️قرآن بخوانید .
▫️حجاب ها را از قلب خود بردارید تا با عالم غیب ارتباط داشته باشید و اسرار غیبی را بدانید و ببینید ،
▪️نگاه های خود را کنترل کنید تا بتوانید حسین و ائمه شهداء را ببینید و زیارت کنید .
▫️بینی خود را از بوهای حرام نگه دارید تا بوی حسین ( ع ) و عشق را بشنوید
...
▪️ و با زبان خود غیبت نکنید و تهمت نزنید تا بتوانید با مولایتان صحبت کنید»
📙برگرفته از کتاب بی خیال. خاطرات شهید علی حیدری.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 شاید باورش در این دوره و زمانه سخت باشد اما هیچ چیز را برای خودش نمیخواست. اگر از سمت نهاد یا سازمانی چیزی میان بچهها تقسیم میکردند آوینی خودش را کنار میکشید.
🔹نه خانه داشت، نه ماشین داشت. دنبال این چیزها نبود و برای خودش حل کرده بود این مسائل را، مناعت طبع داشت و تا روز شهادت در خانه پدریاش با خانواده زندگی میکرد.
🔸منبع: «اصغر بختیاری از اعضای گروه مستند فتح، خبرگزاری تسنیم، ۲۱ فروردین۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 سربداران حضرت صدیقه(س)
🎙 #رجزخوانی
📽 نوحه حماسی مداح لبنانی در رثای شهادت حضرت زهرا(س)
.... و در حمایت از مقاومت ( با زیرنویس فارسی )
✌️فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
#محور_مقاومت
#طوفان_الأقصی
#رزمندگان_اسلام
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
گریه کن امام حسین عليهالسلام بود.
از اونایی که گریه کردنش با بقیه فرق میکرد.
وقتی از مجلس روضه میآمد بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه میکرد.
هرجا روضه بود میدیدیش!
روزی چند بار زیارت عاشورا میخوند، همیشه هم میگفت:
« من توی بغل تو شهید میشم..!!»
حرف اون شد...
تو بغل من شهید شد اونم با گلوی بریده! روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند:
« هذا مُحبّ الحُسین عليه السلام ».
راوی: حاج حسین کاجی
طلبه شهید مرتضی زندیه🌷
گردان تخریب لشکر۱۷
شهادت کربلای۵
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🔷 ارادت شهید سید مرتضی آوینی به مادرش حضرت زهرا (س)
🔹احتمالاً زمستان سال ۶۸ بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پُر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و... در جایی از فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا (س) بیادبی میشد.
🔹من این را فهمیدم لابد دیگران هم همینطور، ولی همه لال شدیم و دم برنیاوردیم! با جهانبینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف هنرمند بزرگی است و حتماً منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم، اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند و داد زد: خدا لعنتت کند! چرا داری توهین میکنی؟!
🔹همه سرها به سویش برگشت در ردیفهای وسط آقایی بود چهل و چند ساله با سیمایی بسیار جذاب و نورانی. کلاهی مشکلی بر سرش بود و اورکتی سبز برتنش. از بغل دستیام (سعید رنجبر) پرسیدم: آقا را میشناسی؟ گفت: سیدمرتضی آوینی است.
🔸منبع: کتاب «شهید فرهنگ»
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
💠 در عالم رویا فهمیدم حضرت زهرا (س) هوای فرزندش، سید مرتضی آوینی را دارد💕
▫️روزی در خصوص مطالب چند شماره از مجله سوره که سید مرتضی آوینی سردبیرش بود به او نامه تندی نوشتم که مضمونش این بود که تو هم دیگر انقلابی نیستی و به دلایل سیاسی از آرمان هایت پا پس کشیده ای و من با تو قطع همکاری می کنم! حالم خیلی خراب بود. حسابی شاکی بودم.
پلک که روی هم گذاشتم، بی بی فاطمه (س) را در خواب دیدم و شروع کردم به عرض حال و نالیدن از مجله، که بی بی با ناراحتی فرمودند: با بچه من چه کار داری؟ من باز از دست حوزه هنری و سید مرتضی نالیدم، باز بی بی با ناراحتی فرمودند: با بچه من چه کار داری؟ من باز ادامه دادم اما برای بار سوم که این جمله را از زبان مبارک بانوی دو عالم شنیدم، از خواب پریدم. وحشت سراپای وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اینکه نامه ای از سید دریافت کردم!
سید در جواب نامه من نوشته بود: یوسف جان! دوستت دارم. هر جا می خواهی بروی، برو! هر کاری که می خواهی بکنی، بکن! ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوایم را دارند.
دیگر طاقت نیاوردم و راه افتادم به سمت حوزه هنری و خطاب به سید مرتضی عرض کردم: پیش از اینکه نامه ات برسد، خبر داشتن پارتی ات را فهمیدم و خواب آن شبم را برایش تعریف کردم.
(منبع: برگرفته از مصاحبه با «یوسفعلی میرشکاک»)
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
📷👆 لحظه شهادت سید مرتضی آوینی در #فکه
🌷۲۰ فروردین ۷۲
هدایت شده از دفاع مقدس
پاره شود پیکرت ای آسمان.mp3
6.2M
🏴در ایام شهادت مظلومانه بی بی دوعالم،حضرت زهرا(س)
#بشنوید
📢 #نوحه جانسوز حاج صادق آهنگران
🌴در رثای شهادت فرزند دلبندش اباعبدالله الحسین(ع)
پاره شود پیکرت ای آسمان
خاک زمین، بر سرت ای آسمان
یکسره نابود شوی آفتاب
دود شوی،دود شوی، آفتاب
ماه، فلک، ستارگان،خون شوید
ملائک از بهشت بیرون شوید
فرشتگاه آسمان،فرشتگان، آه آه
شمر، روان گشته سوی قتلگاه
فاطمه سر تا به قدم،سوخته
چشم به قتلگهِ او دوخته
فاطمه بر حسین خود، دعا کن
اشک فشان خدا خدا خدا کن
دست گشا و به خدا دل ببند
آه بکش راه به قاتل ببند
خنجر قاتل، تو چه بی حیایی
تشنۀ خونِ حجّت خدایی
سنگ کجا؟ آینۀ جان کجا
چکمه کجا؟ سینۀ قرآن کجا
خنجر قاتل و دل سنگ اوست
محاسن حسین، در چنگ اوست
خاتم انبیا بگویم،چه شد
سیّد اوصیا بگویم،چه شد
حضرت صدیقه، خدا خدا کرد
شمر سر حسین، را جدا کرد
گشته عیان، نشانۀ قیامت
اهل حرم، سر شما سلامت
صدای یاحسین را بشنوید
همه، مهیای اسیری شوید
حنجر تشنه نهری از خون شده
شمر ز قتلگاه بیرون شده
فاطمه، ماهت قمر نیزههاست
سر حسینت، به سر نیزههاست
سر به سر نیزه به تاب و تب است
نگاه او بخیمه زینب است
یک نگهش بمادرشفاطمه است
یک نگهش بجانب علقمه است
صورتش از خون جبین،خضاب است
بر لب او صدای آب آب است
بر سر نی،ذکر خدا بر لبش
ذذقتلگه است و اسب بی صاحبش
مردم کوفه! چه لئیم و پستید
همه حقیقتکُش و زر پرستید
پردۀ حرمت نبی،دریدید
سر از تن حسین او بریدید
چرا به روی اسبها نشستید
سینه او را ز جفا شکستید
چقدر پست و بی حیا و بدید
چرا به خیمههایش آتش زدید
┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅
دفاع مقدس
🏴در ایام شهادت مظلومانه بی بی دوعالم،حضرت زهرا(س) #بشنوید 📢 #نوحه جانسوز حاج صادق آهنگران 🌴در رث
💠 پاره شود پیکرت ای آسمان
(در رثای مصیبت های وارد شده به دردانه هستی، اباعبدالله الحسین (ع) در روز عاشورا و در صحرای کربلا)👇
پاره شود پیکرت ای آسمان
خاک زمین، بر سرت ای آسمان
یکسره نابود شوی آفتاب
دود شوی، دود شوی، آفتاب
ماه، فلک، ستارگان! خون شوید
ملایک از بهشت بیرون شوید
فرشتگاه آسمان فرشتگان، آه آه
شمر، روان گشته سوی قتلگاه
فاطمه سر تا به قدم، سوخته
چشم به قتلگهِ او دوخته
فاطمه بر حسین خود، دعا کن
اشک فشان خدا خدا خدا کن
دست گشا و به خدا دل ببند
آه بکش راه به قاتل ببند
خنجر قاتل، تو چه بی حیایی
تشنۀ خونِ حجّت خدایی
سنگ کجا؟ آینۀ جان کجا
چکمه کجا؟ سینۀ قرآن کجا
خنجر قاتل و دل سنگ اوست
محاسن حسین، در چنگ اوست
خاتم انبیا بگویم، چه شد
سیّد اوصیا بگویم، چه شد
حضرت صدّیقه، خدا خدا کرد
شمر سر حسین، را جدا کرد
گشته عیان، نشانۀ قیامت
اهل حرم، سر شما سلامت
صدای «یا حسین» را بشنوید
همه، مهیای اسیری شوید
حنجر تشنه نهری از خون شده
شمر ز قتلگاه بیرون شده
فاطمه، ماهت قمر نیزههاست
سر حسینت، به سر نیزههاست
سر به سر نیزه به تاب و تب است
نگاه او به خیمۀ زینب است
یک نگهش به مادرشفاطمه است
یک نگهش به جانب علقمه است
صورتش از خون جبین، خضاب است
بر لب او صدای آب آب است
بر سر نی، ذکر خدا بر لبش
قتلگه است و اسب بی صاحبش
مردم کوفه! چه لئیم و پستید
همه حقیقتکُش و زر پرستید
پردۀ حرمت نبی، دریدید
سر از تن حسین او بریدید
چرا به روی اسبها نشستید
سینۀ او را ز جفا شکستید
چقدر پست و بی حیا و بدید
چرا به خیمههایش آتش زدید
اگر شما حسین را دشمنید
چرا سکینه را کتک میزنید
در وسط خیمۀ افروخته
به قول آن شاعر دلْسوخته
طفل سه ساله که کتک ندارد
او که قبالۀ فدک ندارد
فاطمه را به خویش، واگذارید
به گوشوارهاش چه کار دارید
وای خدایا! نفسم، شراره است
هدف اگر غارت گوشواره است
چه شد که گوشواره را کشیدید
گوش ورا، چو قلب او دریدید
«میثم» از این شعله که افروختی
جان بنی فاطمه را سوختی
✍️ شاعر: استاد حاج غلام رضا سازگار
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄