🌴 خدایا! اعتراف میکنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم. حداقل در هر هفته باید 2شب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای پنجشنبه و شب جمعه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و11 رکعت تمام را بجا بیاورم .
✍️یادداشتی از شهید سید مجتبی علمدار به تاریخ 16 شهریور 1369
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
کاروان کربلا یادش بخیر آنهمه عشق و صفا یادش بخیر خیمه های جبهه ها یادش بخیر شور و حال بچه ها یادش
سحرگاه اعزام یادش بخیر
و گردان گمنام یادش بخیر
لباسی که خاکی تر از خاک بود
ولی چون دل عاشقان پاک بود
🌺 15 شهریور سالگرد اعزام تاریخی و پرشور و حماسی کاروان ۶ کربلادر سال 1365 به جبهه های نبرد حق علیه باطل است که آن زمان بابل میزبان بود و مصادف با اول محرم هم بوده که چه شور و حس و حالی بود
اکثر بچه های مسجد کاظم بیک و جلسه ای و معلم و محصل دوستان صمیمی و رفقای قدیمی خوشحال از اینکه در اون اعزام همه به جبهه می رن و از طرفی حس و حال محرمی و عاشورایی داشتن یادش به خیر
اعزام راهیان کاروان ۶ کربلا که چند ماه نیروهای لشکر عرشی 25کربلا آموزش آبی خاکی و غواصی جهت عملیات کربلای ۴ دیده بودند. ( سمت چپ نفر دوم شهید مجتبی رعیتی )
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۱ شهریور ۱۳۶۵
سالروز عملیات کربلای ۳
▪️پس از تصویب حمله به اسکلههای نفتیالامیة عراق در خلیجفارس، اجرای این ماموریت بهقرارگاه نوح و لشگر امامحسین واگذار شد
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
تا کاشف غربت شهیدان گشتیم
دنبال پلاک و استخوان در دشتیم
مهدی (عج) به خدا اگر مجوز می داد..
دنبال مزار مادرش می گشتیم...💔
.
.
.🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
🌴 #احترام_سادات
🌷آمدم چادر فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود. طبق معمول به احترام سادات بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم مرخصی و تا عصر برمیگردم. بی مقدمه گفت: نه! نمیشه! گفتم: رفیقم منتظر منه. دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود.
🌷عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم: شکایت شما رو به مادرم میکنم. هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با پای برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟ به صورتش نگاه کردم. خیس اشک بود....
🌷بعد ادامه داد: این برگه مرخصی، سفید امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر. گفتم: به خدا شوخی کردم، اصلاً منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ی او، خودم هم بغضم گرفت.
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید محمدرضا تورجی زاده
(راوی: رزمنده دلاور سید احمد نواب)
📚کتاب "یا زهرا" اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
.
.🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
🌴 #احترام_سادات
🌷آمدم چادر فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود. طبق معمول به احترام سادات بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم مرخصی و تا عصر برمیگردم. بی مقدمه گفت: نه! نمیشه! گفتم: رفیقم منتظر منه. دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود.
🌷عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم: شکایت شما رو به مادرم میکنم. هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با پای برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟ به صورتش نگاه کردم. خیس اشک بود....
🌷بعد ادامه داد: این برگه مرخصی، سفید امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر. گفتم: به خدا شوخی کردم، اصلاً منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ی او، خودم هم بغضم گرفت.
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید محمدرضا تورجی زاده
(راوی: رزمنده دلاور سید احمد نواب)
📚کتاب "یا زهرا" اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
📷 عکس یالا: شهید نورجی ، سمت راست
.
.🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
🌷 شهدا در قهقهه مستانهشان و در شادی وصولشان عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون اند
.🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
🌴 امام خمینی:
🌿 اسلام بزرگ و ملت شریف افتخار می کنند به هزاران سرباز گمنام بزرگواری که در پی نام و نشان نیستند و برای کشور خویش، اسلام عزیز و ملت افتخارآفرینی کرده و پیروزی های شگرف به ارمغان می آورند.
▫️ 14 اردیبهشت 1362
.🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان کمتر شنیده شده از #شهید_محمود_کاوه
فرمانده لشکر ویژه شهدا
📆 به مناسبت سالگرد شهادت - ۱۱ شهریور ۱۳۶۵
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
🌈 #تخریبچی_هایی_که_شهید_نشدند
#عملیات_کربلای_2
#تخریبچی_جانباز ، علیرضا کریمی
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
خوشا آنان که جانان میشناسند
طریق عشق و ایمان میشناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان میشناسند
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
💠 برشی از زندگینامه شهید #ابراهبم_هادی
⏳ 17 شهریور 1357 - جمعه سیاه (کشتار مردم در میدان ژاله - شهدا- تهران توسط رژیم پهلوی)
✍️ صبح روز هفدهم رفتم دنبال ابراهیم و با موتور رفتیم به همان جلسه مذهبي اطراف میدان ژاله ( شهدا ) جلسه که تمام شد سر و صداهای زیادی از بیرون میآمد.
از صبح زود حكومت نظامي اعلام شده بود . سربازان و ماموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند.
جمعيت زيادي هم به سمت ميدان در حركت بود و مامورها مرتب از بلندگوها اعلام ميكردند كه متفرق شويد ابراهیم سریع از جلسه خارج شد.
بلافاصله برگشت و گفت:"امیر! بیا ببین چه خبره !" آمدم بیرون، تا چشم کار میکرد از همه طرف جمعیت به سمت میدان میآمد.
شعارها از درود بر خمینی به سمت شاه رفته بود و مرگ بر شاه در میدان طنین انداز شده بود.
ابراهیم هم مرتب شعار میداد و با بچههای محل صحبت میکرد. یکی از بچهها در حالی که میدوید فرياد زد :"
از سمت شهباز ( خیابان 17 شهریور کنونی) مأمورها خیابون رو بستند ! " جمعیت به سمت میدان هجوم آورد.
بعضيها میگفتند: ساواکیها از چهار طرف میدان رو محاصره کردندو....لحظاتی بعد اتفاقی افتاد که کمتر کسی باور میکرد.
از همه طرف صدای تیراندازی میآمد. حتی از هلیکوپتری که در آسمان بود و دورتر از میدان قرار داشت.
سریع رفتم موتور را آوردم.
از یک کوچه راه خروجی پیدا کرده بودم . مأموری در آنجا نبود.
ابراهیم سریع یکی از مجروحها را آورد و با هم رفتیم سمت بیمارستان سوم شعبان و سریع برگشتیم.
تا نزدیک ظهر حدود هشت بار رفتیم بیمارستان و مجروحها را میرساندیم و بر میگشتیم تقریباً تمام بدن ابراهیم غرق خون شده بود.
یکی از مجروحها جلوی پمپ بنزین افتاده بود و مأمورها هم از دور نگاه میکردند، هیچکس جرأت نداشت مجروح را بردارد.
ابراهیم میخواست به سمت آن مجروح حرکت کند که جلویش را گرفتم و گفتم: "اونا این مجروح رو تله کردن تا هر کسی رفت به سمت اون با تیر بزننش".
ابراهیم یک نگاهی به من کرد و گفت: "امیر اگه داداش خودت هم بود همین رو میگفتی ؟" دیگر نمیدانستم چه بگویم فقط گفتم:
"خیلی مواظب باش".صدای تیراندازی کمتر شده بود و مأمورها هم کمی عقبتر رفته بودند. ابراهیم خیلی سریع به حالت سینه خیز رفت توی خیابان و خوابید کنار آن مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و با یک حرکت آن پسر را انداخت روی کمرش و به حالت سینه خیز برگشت. ابراهیم شجاعت عجیبی از خودش نشان داد .
بعد هم آن مجروح را به همراه یک نفر دیگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت مأمورها کوچه را بسته بودند و حکومت نظامی شدیدتر شده بود .
من هم دیگر ابراهیم را ندیدم. هر جوری بود خودم را رساندم خانه . عصر هم رفتم درب منزل ابراهیم، مادرش خیلی ناراحت بود، هنوز خبری از او نبود.
آخر شب خبر دادند ابراهیم آمده خانه، خیلی خوشحال شدم و تلفنی باهاش صحبت کردم.
از اینکه توانسته بود از دست مأمورها فرار بکند خیلی خوشحال شدم.
روز بعد رفتیم بهشت زهرا و توی مراسم تشییع و تدفین شهدا کمک کردیم
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
🌷 #شهید_سید_عبدالله_کهندل
شهادت 17 شهریور 66
سردشت – بلفت
📷 تصویر لحظه اعزام برای #عملیات_کربلای_2
شهریورماه 1365
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
🌷 #شهید_سید_عبدالله_کهندل شهادت 17 شهریور 66 سردشت – بلفت 📷 تصویر لحظه اعزام برای #عملیات_کربلای_2
🌴 #سید_با_صفا
🌷 #شهید_سید_عبدالله_کهندل
▫️ شهادت : شهریورماه 1366 - سردشت(بلفت)
⚪️ #سید_عبدالله رو از#اردوگاه_قلاجه میشناسم
داشتم از کنار یکی از چادرها رد می شدم
دیدم یه صدای ناله میاد . توجه ام جلب شد، دنبال صدا رفتم و درب چادر رو بالا زدم دیدم یکی داخل چادر خوابیده و یک #گوشی_واکمن به گوششه و با لب های بسته و با تکان دادن دماغش از خودش صدا در میاره و از گوشه های پلک های بسته اش قطره های اشک سرازیره.💦
اول خیال کردم خودش رو به خواب زده .
یکی دوبار دستم رو مقابل صورتش تکون دادم که شاید پلکهاش حرکت کنه اما عکس العملی نشون نداد.
خواب خواب بود.
کنجکاو شدم که با واکمن داره چی گوش میده. گوشی رو از گوشش آروم برداشتم . دیدم صدای ناله اش بند اومد. گوشی رو در گوشم گذاشتم . صدای #قرائت_قرآن با لحن حزینی بود که تا اون روز نشنیده بودم. ضبطش رو خاموش کردم و گوشیش رو کنارش گذاشتم و پرده چادر رو انداختم و رفتم.
بعد از نماز ظهر و عصر در برگشت از #حسینیه اون رو کنار کشیدم و سر صحبت رو باز کردم و بهش گفتم راضی باش من خواب بودی اومدم خلوتت رو به هم زدم
از اون به بعد گاهی واکمنش رو به من می داد تا اون قرآن رو گوش بدم
#سید_عبدالله یه خورده زبونش می گرفت.
بعضی وقت ها از شدت علاقه ای که به من پیدا کرده بود می گفت:
برادر جعفر؟؟؟
من توی گردان با همه دوستم اما فقط با تو رفیقم.
من هم سر به سرش می گذاشتم و می گفتم : سیدجان .. رفیق یه دونه ر داره نه چند تا ررررررررررررررر😊
#عملیات_کربلای_2 هم با تیم ما اومد عملیات و توی مسیر برگشت از شدت خستگی غش کرد و کلی ما رو معطل کرد.
#بچه_های_تخریب توی #سردشت مستقر بودند و مقابل دشمن رو #مین_گذاری می کردند.
یه شب توی سنگر بحث #شهادت شد و هر کسی یه چیزی می گفت..
#سید_عبدالله گفت توی #تخریب شهادت سراغ من نمیاد تصمیم گرفتم از گردان برم به یه گردان رزمی.
چند وقت بعد هم تسویه گرفت و از تخریب رفت
یه روز صبح رفته بودم قاطر بگیرم. نزدیک تدارکات لشگر10 دیدمش. با هم روبوسی کردیم.
گفتم #سید_عبدالله برگشتی؟؟
گفت آره اومدم گردان کمیل لشگر27. سراغ همه بچه ها رو گرفت و از هم جدا شدیم
چند روز بعد تازه از شناسایی برگشته بودم که یکی از بچه ها گفت : #سید_عبدالله_شهید شده.
و یادم میاد شنیدم که گفتند وقتی با آمبولانس عقبش می بردند چندین بار روح از بدنش جدا شده باز یرگشته و توی آمبولانس بلند شده و نشسته بود.
#سید_عبدالله_کهندل به آرزوش رسید و ما موندیم و حالا حالا ها آرزو می کنیم:
به هرکس قسمتی دادی خدایا
شهادت قسمت ما می شد ایکاش🤲
✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی از حاج قاسم سلیمانی در ایام دفاع مقدس در جمع رزمنده ها (زمانی که فرمانده لشگر 41 ثارالله کرمان بود)
➕ کوهپیمایی سردار شهید 🎞 (احتمالاً دهه هفتاد)
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
🍃حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا...
شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عج)...
🍃می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد....
🍃بعد از حسیــن، کاکا علے شـد فرمانده تخریـب...
دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد.
گفتـم کاکا علے این چـیه پوشیدے زشتـه!
گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ!
گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟
گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده.
روی آسـتین جاے یک پارگے بود.
گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟
گفت: جاےترکـشیه که به بازوے ایرلو رفته.
هر وقت خسـته میشـم. دلم مےگـیره سرم رو مےگذارم رو این پارگےآروم میشم!
#شهید_علی_ناظمپور(کاکاعلی)
سمت: فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی(ﻋﺞ)
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 چکار کنم شهید بشم⁉️
🆔 @Defa_Moqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
ڪاش اون موقع هم لاین و
اینیستاگرام و ... بود
این رزمنده عڪسشو مےذاشت و
مےنوشت
من و پاے قطع شدم
همین الان یهویـے
براے دفاع از میهن و نامــوس
⁉️ بہ نظرت چقدر لایڪــ مےخورد؟!
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 آنچه فراموش نشود، یاد و خاطره شهداست🌷
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 "بدون تعارف"،دیدنی و جذاب با حاج صادق آهنگران
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلم قدیمی و ماندگار #دیار_عاشقان
🎞 فیلم جنگی ساخته: ۱۳۶۲
▫️ علی، که سرباز احتیاط است، به جبهه فرا خوانده میشود. او که زندگیش را در صلح و آرامش گذرانده مایل نیست به خط مقدم اعزام شود. روزها را به کار در آشپزخانه میگذراند تا این که با دوست قدیمی اش، مجتبی، که بسیجی است، رو به رو میشود. رابطه علی و مجتبی، و بعد مرگ مجتبی، علی را متحول می سازد…
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سکانسی از فیلم #اخراجی_ها
💠 هیچ وقت کسی را از روی ظاهر قضاوت نکنیم‼️
🆔 @DefaeMoqaddas
✅ کانال "دفاع مقدس"