eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
10.3هزار ویدیو
842 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
۳۵سال بی‌خوابی جانباز دفاع مقدس 🔹‌غضنفر موسوی متولد ۱۳۳۴ در روستای رهیز از توابع شهرستان سمیرم در سال ۶۴ در عملیات والفجر ۸ شیمیایی و دچار مشکلات اعصاب و روان و طی درمان‌های متعدد و با شوک برقی از تیرماه ۶۵ دچار بی‌خوابی شده و امروز ۳۵ سال است که شبانه‌روز بیدار است. ‌ ‌ 🔸او می‌گوید خلسه تنها راه درمان خستگی‌اش است. «در مکان خلوت و آرام که حالت خلسه بیشتر ‏هست تسبیحات حضرت زهرا (س) را ‏می‌خوانم که از گردن به پایین سبک می‌شود و احساسشان نمی‌کنم». 🔹خلسه حالت خاصی از آگاهی که بدن در وضعیت آرامش بوده و ذهن کاملاً آگاه و بیدار باشد. در این حالت امواج ذهنی در شرایط آلفا قرار می‌گیرند و تلقین‌پذیری انسان افزایش می‌یابد. 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
پروانه نیستم اما سال‌هاست دورخودم مي چرخم ومی‌سوزم "رفتنت" درمن شمعی روشن کرده است انگار! 👆📷 پدر در حال تلقین و تدفین شهید نوجوانش, شهید محمدعلی آسایش جاوید 🌷 🌷🕊 🌈 🌗 🌷 شهیدی که با سن کم اش، نماز شبش ترک نمی شد. 💫شد وقت آن که درد نهان را دوا کنيم 💫روي نياز خويش بسوی خدا کنيم 💫ای خفتگان بستر راحت سحر رسيد 💫خيزيد تا گذر به خدا از رجا کنيم. 🌷محمد علی، نوجوان 16 سالی که نماز شبش ترک نمی شد. همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت،آنچه در خواب نرفت،چشم من و یاد تو بود. 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
اگر آیندگان پرسیدند که چرا به جبهه رفتم و شهید شدم؛ بگویید: من از آموزگاری چون حسین(ع) در سرزمینی چون کربلا و در زمانی‌ چون‌عاشورا درس عشق و شهادت و آزاد مردی گرفته‌ام و معلم به من گفت : « إِنِّیْ لا أَرَیَ الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَالحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ إِلّا بَرَما » مرگ برای من چیزی جز شهادت و افتخار و زندگی با ظالمین جز خواری و ذلت نیست. . طلبه مجاهد و عارف متولد روستای قناتغستان کرمان شهادت: ۱۷ سالگی ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ فاو؛ عملیات والفجر ۸ 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
💠 جهان معرکه امتحان است برادر و بهترین ما کسی است که از بهترین آنچه دارد در راه خدا بگذرد... 🌷 شهید سیدمرتضی آوینی 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 زندگی و خاطرات شهید حسین خرازی ، فرمانده لشگر مقدس امام حسین (ع) 🆔 @Defa_Moqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
به کجا چنین خرامان؟! پدر! فدای دستهای پینه بسته ات! چرا این قدر قدّت خمیده؟! مادر! فدای چشمان منتظر نشسته ات بر در خانه! نکند با پسرت قهر کرده باشی که هنوز به خانه نیامده! به کجا چنین خرامان؟! شمیران می روی یا ولنجک؟! جماران ساکن هستی یا جمشیدیه؟! پسرت کجاست؟ در هاروارد آمریکا برای صدور انقلاب زحمت می کشد و سنگ اصولگرایی پدرش را بر سینه می کوبد؟ یا در دانشگاه آزاد شعبه انگلیس! از اساتید معظم! تلمّذ می نماید که چگونه دسترنج سالها انقلابی گری و سختیهای پدرش را، یک شبه بر باد دهد؟! کجاست که این گونه خسته و شکسته، تصویرش را بر دوش می کشید؟! در هتل اوین! ظلمی را که نظام جمهوری اسلامی بر او و خاندان طلبکارش روا داشته! تحمل می کند؟! یا همچون پدر مجاهد و مبارزش! در جزیره بد آب و هوا و پر از گرد و غبار کیش! سختی ها را به جان می خرد؟! فیش حقوقی ات را رو کن مَرد! رو کن تا بفهمند بچه های کم سن و سال - و به قول اینان بی تجربه شما! - برای آن که جلوی کماندوهای تا دندان مسلح بعثی و اشغالگران وحشی - که از 15 کشور عربی و غیرعربی آمده بودند تا خاک کشورمان را اشغال کنند، و هرآنچه امروز بر سر عراق و سوریه و افغانستان و لبنان می آورند، 35 سال پیش بر سر ما بیاورند! - نارنجک به کمر بسته، زیر تانک دشمن پول پارو می کردند! مشکل از شماست پدر جان! شما که برای انقلاب، زندان و تبعید و شکنجه نشده اید که نسل اندر نسلتان، نوه و نتیجه و ندیده و نبیره تان از چشمه جوشانی که از انقلاب بر حلقومشان جاری شده، سیراب گردند! ایراد از توست مادر جان! که بچه ات رفت جنگ و فارغ التحصیل سوئیس و لندن و واشنگتن نشد تا بفهمد یک سطل آب، چقدر طلا دارد! دیر نیست! مطمئن باشید! یوم القیامت، نه اصولگرا می شناسند نه اصلاح طلب! نه چپ می پذیرند و نه راست! نه حزب می خرند و نه جبهه! نه سردار، نه دکتر، نه آیت الله نه سابقه جبهه نه ... و آن روز، فقط تقواست که خریدار دارد! مگر نه اینکه: اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَالله اَتقیکُم! و آن روز، آنان که جان خویش را در طبق اخلاص گذاشتند، شفیع پدر و مادر خویش می گردند! خوش به سعادتتان. دست ما مدعیان شکسته و خسته را هم بگیرید! هرچه باشد، چند گاهی بر عشق اهلبیت (ع) و مظلومیت فرزندتان گریستیم و خواستیم که خوب شویم! اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا (داودآبادی) 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
سرفه امانش نداد . . چه میتوانست بگوید؟! وقتی تمام فهم یک شهر از جانباز سهمیه دانشگاه است و بعد از مرگ شاید اسم یک کوچه...
ایرونی یعنی همین... یعنی نمیزاره کسی نگاه چپ به خاک و ناموسش بندازه... ایستادند ... چه کردیم ؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 شهید آوینی از زبان خودش 🌿 ۲۱ شهریور ماه زادروز شهید سید مرتضی آوینی 🌷روحش شاد و یادش گرامی🌷 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
🌷 شهید مهدی باکری: 💠 پاسدار یعنی کسی که کار کند، بجنگد، خسته شود، نخوابد تا وقتی که خود به خود خوابش ببرد، خیلی از چیزهایی که بر همه مباح است بر پاسدار حرام است. 📷 تصویر: شهید کاظمی در دوران دفاع مقدس 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ماجرای اعزام به جبهه شهید مرحممت بالازاده 🌷 🌴 دوران 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
💠 💦 به آقای خامنه‌ای بگویید دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند فریاد می‌زد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم» حضرت‌آقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» «حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره». حضرت‌آقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و می‌فرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟» شهید بالازاده می‌گوید: آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند! حضرت‌آقا می‌فرمایند:چرا پسرم؟ 🌷 شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده می‌گوید: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم هر چه التماسش می‌کنم, می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم, اگر رفتن 13 ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا می‌خوانند؟» حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و می‌فرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمی‌گوید، فقط گریه می‌کند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می‌رسد. 🌴 حضرت‌آقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید» 🌿 حضرت‌آقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و می‌فرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» 🆔 @DefaeMoqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کلیپی‌ از صحنه‌ها ی‌حماسی‌ جنگ به‌همراه مصاحبه با بسیج ی‌نونهال شهید مرحمت 🌴 او که بدلیل‌ سنّ ‌کم، نتوانسته‌ بود به‌ جبهه‌ برود، متوسل‌ به‌ آیت‌ الله‌ خامنه‌ای ‌رئیس‌ جمهور وقت شد تا واسطه‌ شوند و او را به جبهه‌ بفرستند! 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
💠 جوابی که داد هنوز بعد از چند سال شرم‌زده ام می‌کند. 🔹گفت: راستش من مدتی است دنبال شغل می‌گردم که دیگر حقوق پاسداری را به خانه نیاورم ...‼️ 🌷شهید ، محمودرضا بیضایی🌷 🆔 @DefaeMoqaddas
💢 از حقوقم‌ کم‌ کنید!! ▫️بهترین های ما نشدند که بدترین ها با یقه بسته و با تسبیح اعتقاد و اعتماد مردم را نابود کنند. ▪️شهید ذبیح الله عالی در دوران جنگ به ساری نامه می نویسند که حقوقم بیشتر از نیاز من است و از آن کنید!! ✍️ متن نامه را بخوانید: بسمه تعالی به: کارگزینی سپاه ساری از: پاسدار عملیات ذبیح الله عالی موضوع: کسر نمودن حقوق ماهیانه محترماً به عرض می رسانم چون اینجانب دارای چهار هکتار زمین زراعتی آبی و خشکه می باشم و دارای درآمد زیاد می باشد و همین طور حقوق من زیاد می باشد. لذا درخواست می نمایم که در اسرع وقت از من حدود دو هزار تومان کسر نمائید. خداوند همه ما را خدمتگزار اسلام و امام قرار بدهد. ذبیح الله عالی ا▫️▪️▫️ ما باید از خودمان، از نخبگان، از روشنفکران، از حوزویان و آحاد جامعه بپرسیم که چه شد لباس خاکی را از تن در آوردیم و بجای آن یک عده با کت شلوار انگلیسی مانند زالو به جان اعتماد این مردم افتادند. چرا از آن فرهنگ فاصله گرفتیم؟ چه کسانی با اشرافیت به جامعه آدرس غلط دادند و در کمال وقاحت امروز خود را منتقد نظام دانسته و پُزِ اپوزیسیون میگیرند 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
💢 از حقوقم‌ کم‌ کنید!! ▫️بهترین های ما #شهید نشدند که بدترین ها با یقه بسته و با تسبیح #قلابی اعتقا
✨شهید ذبیح الله عالی✨ ▫️در تابستان سال ۱۳۳۲، در روستای کردکلا بخش جویبار در خانواده‌ای کشاورز متولد شد. چون پدرش پیش از تولد او فوت کرده بود، در اواخر سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۶ در منطقه عملیاتی دهلران، گردان مسلم بن عقیل (ع) تحت فرماندهی عالی پیش قراول عملیات بود. آن‌ها از خطوط مقدم گذر کردند تا اینکه در پاسگاه چیلات در خاک عراق به محاصره نیروهای دشمن درآمدند و عالی پس از نبرد دلیرانه در تاریخ سوم اسفند ۱۳۶۲ به همراه گروهی از نیرو‌هایش به شهادت رسید. ✨درتابستان سال ۱۳۳۲، ، در روستای کردکلا بخش جویبار در خانواده ای کشاورز متولد شد. ابتدائی را در روستای محل تولد خود خواند و پس از آن به قائم شهر مهاجرت کرد. ✨در کنار تحصیل به ورزش کشتی محلی علاقه بسیار داشت و دارای روحیة پهلوانی و منش مردانگی بود. ✨قبل از انقلاب كشاورزی می كرد. پس از پیروزی انقلاب مدت ۲ سال در یکی از هنرستان های بابل و مدتی هم در كمیته انقلاب در قائم شهر مشغول خدمت بود. ✨در ۱۳۶۰ به عضویت رسمی سپاه ساری درآمد. به علت بضاعت خوب مالی كه داشت در یك درخواست كتبی از سپاه محل كارش خواست تا حقوق او را به اندازه ۲۰۰۰ تومان از اصل حقوقش کسر و صرف کمک به جبهه نمایند. این در حالی بود که در آن دوران حقوق هر فرد سپاهی از ماهی ۳۰۰۰ تومان تجاوز نمی کرد. ✨در اسفند ۱۳۶۰ به عنوان جانشین گردان در منطقه عملیاتی مریوان تا اردیبهشت ۱۳۶۱ انجام وظیفه نمود. در آبان ۱۳۶۱ به عنوان فرمانده گردان مسلم عقیل (ع) لشکر 25 کربلا منصوب شد. 📕عروج: ✨در اواخر سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۶ در منطقه عملیاتی دهلران گردان مسلم بن عقیل (ع) تحت فرماندهی "عالی" پیش قراول عملیات بود. آنها از خطوط مقدم عبور کردند تا اینکه در پاسگاه "چیلات" در خاک عراق به محاصره نیروهای دشمن در آمدند و "ذبیح الله عالی" پس از نبردی دلیرانه در تاریخ اسفند ماه ۱۳۶۲ به همراه تعدادی از رزمندگان، همچون مولایش اباعبدالله (ع) به شهادت رسید و پیکر بی سر او در منطقه جا ماند. سرانجام در سال ۱۳۷۲ پیکر شهید ذبیح اللّه عالی توسط گروه های تفحص کشف و پس از تشییع در گلزار شهدای کردکلا به خاک سپرده شد. 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
خالی بندان جبهه توی جبهه، همه جور آدمی و همه چی داشتیم: شجاع و دلیر و نترس و مومن بود، ترسو مثل من و خالی بند هم مثل برخی دوستان تک و توک به چشم می خوردند! برای نمونه دو سه تا از اون خالی بندها رو براتون تعریف می کنم تا بهتر با فضای جبهه آشنا شوید: 1 - رفیق فابریک سعید طوقانی بهار سال 1364 در جبهه بودم که یکی از دوستانم گفت: - یکی از بچه های دسته ما هست که خیلی با شهید سعید طوقانی رفیق بوده. با وجودی که با سعید رفاقتی داشتم، این حرف برام خیلی مهم بود. مشتاق شدم او را ببینم و خاطراتش را از دوستی با سعید بشنوم. صبح روز بعد، رفتیم دم چادرشان. وقتی دوستم اسمش را صدا زد، جوانی حدودا 20 ساله، سیه چرده و لاغر اندام آمد. تا گفتم: - شنیدم با خدابیامرز سعید طوقانی خیلی رفیق بودی؟ شروع کرد به تعریف کردن خاطرات خودش با سعید. آن قدر تند و تند می گفت که نتوانستم همه را حفظ کنم. در بین حرف هایش گفت: - من توی تهران یک موتور سنگین سوزوکی 1000 دارم که سعید عاشق اون بود. هر دفعه می اومد دم خونۀ ما، می گفت بذارم سوارش بشه. خب سعید جثه اش کوچیک بود ولی خب دیگه رفیق بود نمی شد بگم نه! سعید می نشست پشت فرمون و منم ترکش می نشستم. لامصب همچین گاز می داد که نزدیک بود از پشت بیفتم. خلاصه آن قدر از سعید خاطره تعریف کرد که من بهش حسودیم شد. چند روز بعد قرار شد برم تهران. دو سه تا عکس با اون گرفتم و گفتم که اینها رو چاپ می کنم و می دهم به علی، داداش سعید طوقانی. نمی دانم چرا رنگش پرید. روزی که خواستم برم، اومد دم چادر، یک نامه بهم داد و گفت که بدهم به داداش بزرگ ترِ سعید. خداحافظی کردم و رفتم. راستش کنجکاوی و فضولیم نگذاشت نامه را نخونم. توی همون قطار نرسیده به تهران، نامه را باز کردم و خوندم. در کمال تعجب دیدم توش نوشته: "سلام علی آقا. من ... خیلی دوست داشتم با داداش شهید شما آقا سعید رفیق باشم که توفیق نشد. من به آقا حمید که این نامه را برای شما می آورد، گفتم که با سعید خیلی رفیق بودم. خواهشا آبروی من را حفظ کن و لو نده که من را نمی شناسید. ممنونتون میشم. نامه را پاره کردم و ریختم دور و به داداشِ سعید هم اصلا نگفتم چنین کسی را دیدم. (داودآبادی) 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
خالی بندان جبهه توی جبهه، همه جور آدمی و همه چی داشتیم: شجاع و دلیر و نترس و مومن بود، ترسو مثل من و
خالی بندان جبهه 2 رزمنده خالی بند من خودم بعضی جاها توی جنگ خیلی ترسیدم. یکی دو بار هم وسط عملیات در رفتم. خب هرکول نبودم که، منم آدم بودم و یک جاهایی می ترسیدم و کم می آوردم. اینها رو گفتم تا بگم: ترسو بودم، ولی هیچ وقت خالی بند نبودم! نیمه های شب توی عملیات، می خواستیم وارد خط شویم. در عقبه که بودیم، یکی از بچه ها با خودش "نانچوکا" (وسیله ورزشهای رزمی که دو چوب با یک زنجیر به هم متصل شده اند ولی او بجای چوب از دو لوله فلزی استفاده کرده بود) از زیر پیراهن درآورد و شروع کرد به ادا و اطوار رزمی. گفتم: این مسخره بازی ها چیه درمیاری؟! گفت: می خوام مثل شهید صفا مظفری با نانچوکا برم به جنگ دشمن. صفا مظفری فرمانده گردان سلمان بود که در عملیات والفجر 8 در فاو، با یک نانچوکای آهنی و بدون اسلحه، زد به دل دشمن و چند نفر را هم ناکار کرد و در نهایت به شهادت رسید. خندیدم و گفتم: ان شاءالله که مثل صفا مظفری بشی. شبی که قرار شد برویم جلو، در تاریکی سنگر اجتماعی متوجه شدم یک نفر گوشه سنگر پنهان شده است. در آن تاریکی رفتم جلو و پرسیدم تو کی هستی؟ همان جوان نانچوکا به دست بود که بدجور ترسیده بود. خیلی بیشتر از من! گفتم: این جا چی کار می کنی؟ آرام در گوشم گفت: تو رو خدا جلوی بچه ها چیزی نگو. گفتم: خب تو می خواستی با نانچوکا بیایی جلو و با عراقی ها بجنگی. ملتمسانه گفت: حون مادرت هیچی نگو. من یه غلطی کردم و یه چیزی گفتم. صداش رو درنیار. گفتم: خب باشه. همین جا توی تاریکی بشین، وقتی ما رفتیم جلو، بیا برون. کسی هم نیست که بفهمه. ما رفتیم و او ماند. (داودآبادی) @DefaeMoqaddas
تربت قتله گاه امام حسین علیه السلام،هدیه شهید به مادرش... محرم حدود 20 سال پيش بود كه تو يه اتفاق، پام ضربه ي شديدي خورد؛ به طوري كه قدرت حركت نداشتم. پام رو آتل بسته بودند. نزديك هاي صبح بود كه گفتم يه مقدار بخوابم، تا صبح با دوستان به مسجد بِرَم. توی خواب ديدم تو مسجد المهدي هستم و با دوتا عصا راه میروم. پسرم محمد هم که شهید شده بود آنجا بود. عصا زنان رفتم قسمت زنونه و داشتم اين ها رو نگاه مي كردم كه ديدم محمد سراغم اومد و دستش را انداخت دور گردنم. بهش گفتم: مامان، چه قدر بزرگ شدي! گفت: آره از موقعي كه اومديم اين جا، كلي بزرگ شديم بعد گفت: مامان! چيه؟ گفتم: چيزي نيست؛ پاهام يه كم درد مي كرد، با عصا اومدم. محمد گفت: ما چند روز پيش رفتيم كربلا. از ضريح برات يه شال سبز آوردم. مي خواستم زودتر بيام كه شهید آزاديان گفت: صبر كن با هم بريم. بعد تو راه رفته بوديم مرقد امام (ره). گفتيم امروز كه روز عاشوراست، اول بريم مسجد، زيارت بخونيم بعد بيايم پيش شما. بعد دستاشو باز كرد و كشيد از سر تا مچ پاهام. بعد آتل و باندها رو باز كرد و شال سبز را بست به پام و بعدش هم گفت: از استخونت نيست؛ يه كم به خاطر عضله ات است كه اون هم خوب مي شه. از خواب بيدار شدم ديدم واقعيت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزي به پاهام بسته شده بود... آروم بلند شدم و يواش يواش راه رفتم. پدر محمد از خواب بيدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدي؟ چيزي نمي تونستم بگم. زبونم بند اومده بود، فقط گفتم: حاجي! محمد اومده بود. اونم اومد پاهام رو كه ديد، زد زير گريه. اين شال يه بويي داشت كه كلّ فضاي خونه رو پر كرده بود. مسجدي ها هم موضوع را فهميده بودند. واقعاً عاشورايي به پا شده بود. بعدها اين جريان به گوش آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) رسيد. ايشون هم فرموده بودند: كه اين ها رو پيش من بياريد. پيش ايشون رفتم، كنار تختشون نشستم و شال رو بهشون دادم. شال رو روي دو چشم و قلبشون گذاشتند و گفتند: به جدّم قسم، بوي حسين (علیه السلام) رو مي ده. بعد به آقازاده شون فرمودند: اون تربت رو بياريد، مي خوام با هم مقايسه شون كنم. وقتي تربت رو كنار شال گذاشتند، گفتند كه اين شال و تربت از يك جا اومده. بعد آقا فرمودند: فكر نكنيد اين يه تربت معموليه. اين تربت از زير بدن امام حسين (علیه السلام) برداشته شده، مال قتل گاه ست؛ دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسيده... بعد ادامه دادند: شما نيم سانت از اين شال رو به ما بديد، من هم به جاش بهتون از اين تربت مي دهم. بهشون گفتم: آقا بفرماييد تمام شال براي خودتان. ايشون فرمودند: اگه قرار بود اين شال به من برسه، خدا شما رو انتخاب نمي كرد؛ خداوند خانواده ي شهدا رو انتخاب كرد تا مقامشون رو به همه يادآور بشه ... اگه روزي ارزش خون شهداي كربلا از بين رفت، ارزش خون شهداي شما هم از بين مي ره. بعد هم نيم سانت از شال بهشون دادم و يه مقدار از اون تربت ازشون گرفتم.... 🌹صلی الله علیک یا سید و سالار شهیدان،یا اباعبدالله الحسین علیه السلام...🌹 📘به نقل از مادرشهيد محمد معماريان 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
📝 روایتی داستانی برای لحظه ثبت این تصویر: آقایون فرمانده دل بدید دیگه یه عکسِ ها! برادر همت دقت کن برادر _من حواسم هستT هادی منو میخندونه برادر خرازی دل بده حواست کجاست؟ _احمد متوسلیانم تو عکس بود خوب بودا, صبر می‌کردیم یِکم ایشالا عکس بعدی برادر رشید بیا تو کادر آقا جان _باشه باشه برادرا اون پایین دل بدید بعدا میشه بحث کرد _باشه آقا شما عکستو بگیر جونم احمد کاظمی با این لبخند، بقیه هم مثل شما دل داده بودن الان عکسو گرفته بودیم _عزیزی؛ اینا جنبه ندارن بگیر شما [خنده] بردار باقری لبخند بزن آقا عکسه‌ها.. _اقا بگیر عکستو کار داریم عملیات رو زمینه باکری:_آقا برای تلوزیونِ یا رادیو؟! [خنده جمع] شما امر کن آقا مهدی _میذاشتیم حمیدم میومد تو راه بود... می‌گیریم بازم حاجی می‌گیریم آقا گرفتما, برادر رشید, آقا رحیم و... یک دو سه 📷 عکس یادگاری فرماندهان سال ۱۳۶۲ قبل از عملیات خیبر 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهید احمد کاظمی: 🌿 ما اهل اینجا نیستیم، ما اهل جایی دیگه هستیم! ▫️ . . . باید برای اونجا خیلی تلاش بکنیم 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
📷 تصویری دیده نشده از سرداران ⚪️ از چپ: شهیدان احمد کاظمی، مهدی باکری، حسن شفیع زاده، حسن طهرانی مقدم . . . ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 توانمندی همه را وارد کار می‌کرد 🔹 سردار کاظمی مثل بقیه نبود فکر نمی‌کرد این چپی است، این راستی. از پتانسیل همه استفاده می‌کرد، توانمندی همه را وارد کار می‌کرد، در برخورد با آدم‌ها سعه صدر داشت؛ درست مثل آنچه یک شیعه باید باشد. مدیر شیعه که دیگر جای خود دارد. پس مدیر باید بتواند پتانسیل نیروهایش را ببیند، با نگاه کریمانه نگاهشان کند و از آنها بهترین استفاده را بکند. 🎤 به روایت شهید طهرانی مقدم 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
📷 تصویری دیده نشده از سرداران #دفاع_مقدس ⚪️ از چپ: شهیدان احمد کاظمی، مهدی باکری، حسن شفیع زاده، حس
شهید حسن شفیع زاده (همراه و هم سنگر شهید تهرانی مقدم) فرمانده توپخانه قرارگاه خاتم الانبیا (ص) تاریخ ولادت: ۱۳۳۶/۰۵/۲۸ محل ولادت: تبریز تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۲/۰۸ محل شهادت: ماووت عملیات : کربلای ۱۰ فرازی از وصیٺ نامہ شهید خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جهان من تو باشی، نه کس دگر. ... دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگیم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر. ... سلام بر امت شهیدپرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است. شهید شفیع زاده در سمت فرمانده توپخانه سپاه در عملیات‌های بیت‌المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر ۲، والفجر ۴، خیبر، بدر، والفجر ۸، کربلای۴، کربلای۵، کربلای ۸ شرکت داشت. وی در کنار شهیدحسن تهرانی مقدم از جمله فرماندهانی بودند که در بنیان‌گذاری یگان موشکی سپاه نقش اصلی را ایفا کردند. 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"