36.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعزام نیرو به منطقه عملیاتی والفجر ۱۰
اسفند ۱۳۶۶
دوران دفاع مقدس
🌷"پاسدار شهید حجت اللّه صنعتکار"
▫️فرمانده گروهان
🌱 متولد: اسفند ۱۳۳۹
🕊 شهادت: اسفند ۱۳۶۳ -- جزیره مجنون ، #عملیات_بدر
⚪️ مزار: گلزار شهدای قزوین
📷👆 اولین و آخرین بوسه شهید بر صورت فرزند دلبندش💕
ده روز بعد، در بحبوحه عملیات بدر، سر این سردار شجاع بر اثر اصابت توپ دشمن از تن جدا شد و همانند اربابش امام حسین (ع) به شهادت رسید🕊🕊
عاشقان ر اسر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب ,داشتن سر عجب است
تن بی سر عجبی نیست رود گر بر خاک
سر سردار ره عشق به پیکر عجب است
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
🌷"پاسدار شهید حجت اللّه صنعتکار" ▫️فرمانده گروهان 🌱 متولد: اسفند ۱۳۳۹ 🕊 شهادت: اسفند ۱۳۶۳ -- جزی
🌷 شهید حجت اللّه صنعتکار
▫️ سه روز قبل از شهادت، به او اطلاع دادند، صاحب فرزندی شده است. وقتی خبر را شنید حال دیگری داشت، عملیات هم شروع شده بود و نمی خواست در کنار بچه ها نباشد، اما با اصرار فرمانده اش (شهید احمد اللّهیاری) راهی وطن شد تا پسر تازه متولد شده اش را ببیند.
دیدار او با فرزند دلبندش یک روز بیشتر طول نکشید و بلافاصله به منطقه بازگشت با چند شیرینی که بین بچه های گردان پخش کرد.
سپس آماده شد تا برای پاتکی که در راه بود حرکت کند. قبل از رفتنش می گفت: این عملیات یک چیز دیگری است و نمی شود به این راحتی ها از خیرش گذشت! انگار او از همه چیز مطلع بود!!
او در مصاف با دشمن با گام های استوار به پیش رفت و همدوش با همرزمانش نبرد سختی را با متجاوزین آغاز کردند. در این میانه آتش و خون، گلولهٔ توپی زوزه کشان به سمت او آمد، گویا او را هدف گرفته بود!! در این هنگام به ناگاه سر این سردار شجاع بر اثر اصابت مستقیم گلوله توپ از تن جدا شد و خون از رگ های گلویش به آسمان فوران کرد🌷
پیکر بی سر شهید تا چند قدم جلو رفت و در مقابل چشمان بهت زدهٔ دوستانش بر زمین افتاد....
(نقل از همرزمان شهید)
🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱ا
📄 بخشی از وصیتنامه شهید:
✍️ بدانید که آگاهانه در این راه قدم نهادم....
چرا که خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین{ع} و از حسین{ع} تا شهیدان کربلاى جنوب و غرب ایران، مرا خطاب قرار می دهند که:
چیست تو را؟ براى چه نشسته اى؟
ما در عصرى زندگى می کنیم که ظلم، سراسر جهان را فرا گرفته است؛ ما باید خون را نثار کنیم و آنقدر کشته بدهیم که اسلام عزیز تا ظهور مهدى عزیز{عج} پیروز شود و قسط و عدل الهى در سایه توحید برقرار گردد.
پدر و مادر عزیز و خواهر و برادرم، امیدوارم که متوجه این مسئله شده باشید که من این راه را خودم انتخاب کردم و در این باره هیچکس مسئول نبوده و نخواهد بود...
امید است که این چند قطره خون ناقابلم، درخت اسلام عزیز را آبیارى کند💦💦
پیام من به برادران و خواهران عزیز این است حامى اسلام و امام و در نهایت حافظ قرآن و دستورات آن باشند.
در خط و راه امام قرم بردارندد و از روحانیت مبارز دست نکشند..
خداوند مرا به میهمانى دعوت کرده بود و حال نیز عاشقانه به ملاقات معبودم شتافتم🕊🕊
از طرف من به تمام دوستان بگویید که راه امام و شهیدان را بپیمایند و نگذارید که دشمنان، قلب امام را برنجانند و همیشه سعى در برملا نمودن نقشه های منافقان و کافران داشته باشید...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
به دردِ عشق نداند ؛
کسی چه درمان گفت ...
اسفند ۱۳۶۳
عراق ، منطقهی روطه
عکاس : محمدحسین حیدری
#مجروحین
#عملیات_بدر
14.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #نماهنگ | روزهای عشق و حماسه - #عملیات_بدر // اسفند۶۳
🌿 شور، عشق و جنگ آوری رزمندگان اسلام در جبهه های نبرد
🌴 دوران #دفاع_مقدس
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
19.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #پیچیدگی_نفس_انسان
📽 برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند #روایت_فتح (عملیات بدر -- زمستان۶۳) و گفتاری شنیدنی از سید اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🎙 #شهید_آوینی : حالا انسان میفهمد كه اساس تمام امور ، باور است و این شك است كه انسان را با درد و رنج هزار تكه میكند.
وای از پیچیدگی نفس انسان..! شیطان را از در میرانی ، از پنجره باز میآید و چه وسوسهها كه در انسان نمیكند! میگوید: برو با تقوای بیشتر خود را بساز ، ایمانت را قوی كن و باز گرد. با سلاح تزكیه و تقوا میآید كه تو را از جنگیدن باز دارد. اما مگر همین تزكیه و تقوا نیست كه تو را به جنگیدن امر میكند؟ پس لبیك بگو و حركت كن. بجنگ. اگر بروی ، دیگر امكان اینكه از بار نخست قویتر بازگردی وجود ندارد.
خدایا ، وقتی انسان این بچههای بسیجی را میبیند كه با چه اطمینانی از بهشت و دوزخ سخن میگویند ، از خودش شرمنده میشود. آنوقت ما چطور خود را روشنفكر بدانیم و این واژه را با خود حمل كنیم؟ به قول اماممان ، امروز این مردمند كه چراغ راه روشنفكرانند. ما تازه ادعا داریم كه میخواهیم مسائل مردم را حل كنیم. مسائل خودت را حل كن ، مسائل مردم پیشكشت! پس چرا ما به خود مغروریم؟ آخر چه داریم؟ ذرهای از صفا و خلوص این مردم ، ای برادر ، برای من و تو كتابی است كه تا آخر عمر هم نخواهیم توانست كه بخوانیم. خدایا چه كنم؟ چرا من نمیتوانم مانند این مردم عاشق باشم؟ عاشق تو... عشقی كه منتهای آمال من است...
#دفاع_مقدس
#روایت_فتح
#رزمندگان_اسلام
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
18.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدان: باکری، کاظمی، کاوه و شاهمرادی در عملیات بدر
زمستان ۶۳
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💢 توسل به حضرت زهرا (س)
✍ خاطره ای زیبا و شنیدنی از بسیجی غواص #شهید_رضا_بیگدلی در عملیات عاشورایی #بدر
🖌... روز سوم #عمليات_بدر كم كم داشت به پايان خود نزديك می شد و خورشيد ، پرتو طلائيش را از دامن زمين و آسمان بر می چيند .
بچه های ما كه در اين سوی دجله و در پشت خاكريزی موضع گرفته بودند در طی آن روز دومين پاتك سنگين دشمن را با مقاومت و نبردی نزدیک با تقدیم تعدادی شهيد و زخمی دفع كرده بودند . وقتی كه لختی از شب گذشت و تمام منطقه در كام تاريكی فرو رفت ، عراقی ها دوباره تجديد قوا كرده و دوباره بارانی از آتش به سر و روی مان باريدن گرفت .
اين سومين باری بود كه دشمن با ضد حمله خود دست به تلاشی مذبوحانه می زد ، عراق زبده ترين فرماندهان و پرآوازه ترين تيپها و نيروهايش را وارد منطقه عملياتی بدر كرده بود تا شايد بتواند رزمندگان اسلام را به عقب رانده و پيشروی آنها را سد كنند.
نيروهای عراقی تا پشت كانالی در آنسوی دجله ، پيش آمده و در آن سوی جاده موضع گرفته بودند ، بچه های ما هم در اين طرف جاده سنگر گرفته و مقاومت می كردند.
آن شب كه سومين پاتك دشمن آغاز شد، برادران واقعاً سنگ تمام گذاشته و پايداری جانانه ای از خود نشان دادند. من به همراه دو نفر ديگر فقط خشابها را پر می كرديم و بچه های ديگر آتش می كردند.
از بس شليك كردند كه لوله تعدادی از تفنگها سرخ شده و خميد! ولی انگار عراقيها اين بار خيلی لجوجتر از پيش بودند و خيال اينكه دست از سر ما بردارند را نداشتند.
آنها می خواستند به هر بهائی كه شده، ما را از مواضع تصرف شده بيرون كنند، لذا هر لحظه بر شدت آتش خود می افزودند و اين در حالی بود كه مهمات ما كم كم ته می كشيد تا جايی كه غير از چند عدد نارنجك ، چيز ديگری باقی نمانده بود.
فرمانده گردان از بسیجیان دلاور (شهید) رضا بیگدلی و (شهید) حسین شاکری خواست كه سریعاً با چند نفر از بچه ها بروند و هرطوری كه است مقداری مهمّات دست و پا كنند.
رضا و حسين هم بیدرنگ چندتا از بچه ها را برداشته و برای یافتن مهمات راهی اطراف خط پدافندی شدند و طولی هم نکشید که با دست پر برگشتند،حسين با يك جعبه نارنجك و رضا هم با يك جعبه فشنگ دو هزارتايی کلاش .
زمزمه (مهمات آمد) بلافاصله بين بچه ها پيچيده و جان تازه ای به پیکر خسته رزمندگان دمیده شد.
شاد و خندان به استقبال شأن رفته و با شوخی از رضا پرسيدم: اينها را از كجا گير آورديد!؟ نكنه برادرهای عراقی هديه كردند؟
رضا چيزی نگفت،اما يكی از همراهانش گفت: برای یافتن مهمات راه افتاديم و همين طوری كه اطراف را وارسی و سنگرها رو می گشتيم ، به کنار كاميونی رسیدیم كه در كنار جاده خاکی چپ كرده بود. اطراف کامیون پر بود از جعبه های مهماتی که در اطراف پراکنده شده بودند .
خیلی خوشحال سراغ اولین جعبه رفته و با باز كردنش دیدیم که فشنگ دوشکا است ، چندتا دیگه از جعبه ها رو هم باز کردیم و با تأسف دیدیم که همه شأن گلوله دوشکا و ضد هوایی است ، حسابی حالمان گرفته شد و از شدت ناراحتی و مظلومیت رضا شروع کرد به گریه کردند و هق هق کنان گفت: بياید با ذكر يا زهرا (س) جعبه ها را باز کنیم تا شاید بی بی كمكمون كنه و شرمنده رفقا نشیم!
با دیدن اشک های مظلومانه رضا حال همه عوض شد و همگی زدیم زیر گريه و اشک ریزان و ذکر گویان مشغول باز کردن جعبه ها شدیم. باور كردنی نبود،اما با باز کردن اولین جعبه دیدیم که پر از فشنگهای كلاش هست ، بقدری خوشحال شديم که همگی شروع به خندیدن کرده و بدون درنگ ، جعبه را برداشته و شتابان سمت خاکریز آمديم .
آن شب بچه ها حسابی گل كاشتند. عراقيها هم وقتی ديدن حريف شأن نمی شوند ، يك به يك شروع به فرار کرده و با استفاده از پوشش نخلها از روی پلی كه كنار تلمبه خانه كنار دجله قرار داشت ، عبور کرده و به سمت نخلستان عقب نشينی نمودند. بچه ها هم تا آنجا که توانستند شکارشان کردند...
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
بسیجی غواص #شهید_رضا_بیگدلی که دیماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_چهار ، منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت فرمانده دسته غواصان خط شکن گردان حضرت ولیعصر (عج) #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر به محضر دوست پرواز نمود و پیکر او هنوز برنگشته ....
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خط لشکر ۸ نجف در عملیات بدر
دوران جنگ تحمیلی
خاطره ای از روزهای سخت خیبر
شهید_باکری
✍. اولین روز عملیات خیبر بود. از قسمت جنوبی جزیره ، با یک ماشین داشتم بر می گشتم عقب. توی راه دیدم یک ماشین با چراغ روشن داشت می آمد. این طور راه رفتن توی آن جاده ، آن هم روز اول عملیات، یعنی خودکشی.جلوی ماشین راگرفتم. راننده آقا مهدی بود. به ش گفتم « چرا این جوری می ری؟ می زننت ها .» گفت « می خوام به بچه ها روحیه بدم. عراقی ها رو هم بترسونم. می خوام یه کاری کنم او نا فکر کنن نیروهامون خیلی زیاده.»