eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 شهید محمدرضا زاهدی (علی زاهدی) فرمانده تیپ ۴۴ قمر لشگر ۱۴ امام حسین (ع) دوران دفاع مقدس
🕊🕊 پایانی عاشقانه💕 روزی از کوچهٔ ما وقتِ گذر خواهی دید نقش اعلامیه ام را به روی سنگِ سپید کاش قسمت شود آنروز کنارِ نامم جای «مرحوم فلانی» بنویسند شهید...🌷 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌷 تا ابد مدیون شهداییم🌷
دفاع مقدس
🌴هویزه - شهر شور و عشق و ایمان است
🗂 فتح ماندگار 🔴 اجبار ارتش بعثی به عقب‌نشینی از هویزه 🌴 روز ۱۸ اردیبهشت خبر آمد که دشمن دست به عقب‌نشینی زده است. لذا تیپ‌های ۳۷ نور و ۴۱ ثارالله موظف به تعقیب دشمن شدند و تا ساعاتی بعد بدون درگیری تا خاکریز سوم دشمن پیش رفتند. تیپ ۴۳ بیت‌المقدس هم با پیشروی روی جاده اهواز-خرمشهر در ساعت ۱۱ صبح با نیروهای قرارگاه فتح الحاق برقرار کرد. بدین ترتیب، هویزه، پادگان حمید و روستاها و مناطق بسیاری به آغوش میهن اسلامی بازگشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 درود بر فرمانده کاوه روایت شهید صیاد شیرازی از سردار رشید اسلام، شهید محمود کاوه، فرمانده لشگر ویژه شهدا دوران جنگ تحمیلی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆📷 بازدید شهید کاوه از نیروهای خط شکن لشگر ویژه، قبل از عملیات در منطقه و چومان مصطفی (شمال شرق عراق) زمان: شهریور ۱۳۶۵ چند روز قبل از شهادت محمود کاوه اعلی الله مقامه الشریف
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم پخش نشده از اقامه نماز جماعت به امامت شهید کاوه 🌷 ۱۱ شهریور ۱۳۶۵ — سالروز شهادت سردار دلاور سپاه، شهید محمود کاوه 💠 فرمانده مومن و رشید لشکر ویژه شهدا —- اعجوبه جنگ‌های چریکی در درگیری‌های کردستان در دهه ۶۰ ------------------------------------------- 📡 کانال (ایتا، روبیکا) اینجا بیت شهداست☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 تصاویری بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از عملیات غرورآفرین با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید شهیدان اهل قلم 🎙 : ‌‌عقل گفت : کنج عافیت و سلامت را رها کردن و گام در راهی چنین پر مخاطره نهادن شرط مصلحت نیست...! عشق بانگ برآورد : "الرحیل" ، که دنیا خانه فناست و به هیچکس وفا نمی کند و چون طوفان ابتلائات برخیزد خانه سست بنیاد عافیت را در هم می پیچد و ویران می کند ، زمین سیاره رنجی است که جز اهل صبر و رضا در آن مأمنی نمی جویند. دنیا نه جای درنگ است و نه جای فراغت ، بلکه محمل رنجی است که آدمی پای بر آن می نهد تا روح ، در کشاکش ابتلائات عظیم ، راهی بسوی عالم قُرب بجوید و مُهیای رجعت شود. عقل گفت : اکنون زمان مبارزه و جنگ و جهاد است و در جنین عرصه ای سخن از عشق و محبت گفتن خطاست...! عشق پرسید : چیست که تو را از دیار مألوف و خانه امن بیرون کشانده و در کوه و بیابان در زیر تازیانه سرما و گرما ، در دامن رنج و خطر افکنده است ، درنگ نکردم و برخاستم و در هیاهوی نبرد و در میان غرش سلاح ها به دامن عشق در آویختم و فرشتگان که تاب تماشای نور عشق نداشتند ، در پس حجاب عقل پنهان شدند. سوخته دلی و سوخته جانی را جز از بازار پر آتش عشق نمی‌توان خرید. چرا که جز پروانگان بی‌پروای عشق ، کسی جرات بال سپردن به شعله این شمع را ندارد....
🌷۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ - شهادت رزمنده دفاع مقدس، داود حق وردیان 🌴عملیات آزادسازی خرمشهر ولادت: ۱۵ فروردین ۴۱ -منجیل گیلان اَلا مــــــادر بہ قـــربــــونِ جمــــالِت رخ چون بدر و ابرویِ ڪمانِت برو میــدان ڪہ تو نذرِ حسینی سـَروِ رعنای من، شیرم حلالت 💕وداع با مادر❤️ شب‌ها هر از گاهی که بیدار می شدم می‌دیدم زمزمه‌ای از داخل اتاق او به گوش میرسه وقتی در رو آهسته باز می‌کردم می‌دیدم فرش رو کنار زده و روی خاک نشسته و گریه می‌کنه می‌گفتم داوود جان تو این راه رو میری مدرسه و میای، آخه تو که گناهی نکردی چرا گریه می‌کنی؟ می‌گفت: مادر جان برای شما دعا می‌کنم داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، در زمان نوجوانی او شبی، خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید و به همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد." ۱۰روز قبل از شهادتش تماس گرفت بعد از شنیدن مژده فرزند دار شدن گفت: اما من مژده بزرگتری برای شما دارم که ۱۰روز دیگر موعدش فرا می‌رسه ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 19 اردیبهشت 1389 — کشف پیکر شهید ، فرمانده سپاه ششم و قرارگاه سرّی نصرت ا🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌴🌱 🎥 فیلمی دیده نشده از سردار آشنای هور 🔹 در این فیلم سردار احمد غلامپور، از مسئولین قرارگاه (فرد سمت راست) در حال گفتگو با شهید علی هاشمی ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ ✍️ بخشی از وصیت نامه شهید علی هاشمی، فرمانده سرّی ترین قرارگاه اطلاعات جنگ، قرارگاه نصرت: مرگ می‌آید، ولی چه بهتر که خودمان به سراغ مرگ برویم در خون بغلتیم، نه اینکه مرگ به سراغ ما بیاید و در رختخواب ذلت بمیریم. 🔹 سردار هور وقتی به فرماندهی سپاه‌ششم منصوب شد، کلید فرماندهی را به رئیس ستادش داد، نمی‌خواست پشت میز فرماندهی بنشیند! می‌گفت هرکس می‌خواهد مرا ببیند بیاید در جزیره مجنون ... ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
💠 19 اردیبهشت 1389 — کشف پیکر شهید #علی_هاشمی ، فرمانده سپاه ششم و قرارگاه سرّی نصرت ا🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌴🌱
▫️علی هاشمی، متولد اهواز(۱۳۴۰)- از فرماندهان جنگ - به دلیل آشنایی با مناطق عملیاتی جنوب نقش مهمی در طول ایفا نمود. وی از طراحان عملیات خیبر و عملیات بدر بشمار می رود. 🔹با آغاز جنگ، علی هاشمی در محور «کرخه کور» و «طراح» به مقابله با پیشروی سپاه دشمن پرداخت و به تدریج تیپ 37 نور را تاسیس نمود و با این یگان، در عملیات «بیت المقدس» در آزادی خرمشهر شرکت نمود . ▪️این تیپ در آستانه عملیات والفجر مقدماتی منحل شد. سپس علی هاشمی فرمانده سپاه سوسنگرد شد و بعدها از دل همین سپاه منطقه ای بود که «قرارگاه نصرت» شکل گرفت و در سومین سال جنگ، محسن رضایی، علی هاشمی را به فرماندهی آن برگزید. ▪️«عملیات خیبر» ثمره یک سال تلاش شبانه روزی نیروهای قرارگاه نصرت، تحت فرماندهی او بود. اولین عملیات آبی- خاکی جنگ و اولین عملیاتی که ده‌ها یگان رزمی سپاه، در سطحی بسیار وسیع توانستند باتلاق ها و نیزارهای منطقه هور را پشت سر بگذارند که این در نوع خود اقدامی بی نظیر و تاریخی بود. ▪️یک سال بعد نیز، قرارگاه نصرت در طرح ریزی «عملیات بدر» ایفای نقش کرد و در حین این عملیات بسیاری از نیروهای زبده این قرارگاه به شهادت رسیدند. 🔸وی در تیر ماه سال 66 به فرماندهی «سپاه ششم امام صادق» منصوب شد که چند تیپ و لشکر، بسیج و سپاه خوزستان، لرستان و پدافند منطقه هور از «کوشک» تا «چزابه» را در تحت پوشش قرار می داد. ▪️روز چهارم تیر ماه سال 1367، متجاوزان بعثی، حمله‌ای گسترده و همه‌جانبه را برای بازپس‌گیری منطقه هور آغاز کردند. علی هاشمی در آن زمان، در قرارگاه خاتم چهار، در ضلع شمال شرقی جزیره مجنون شمالی مستقر شده بود. ▫️هیچ کس به درستی نمی داند که در این روز دردناک، چه بر سر فرماندهان «قرارگاه نصرت» آمد. شاهدان می‌گفتند که هلی‌کوپترهای عراقی در فاصله کمی از قرارگاه به زمین نشسته‌اند و هاشمی و همراهانش سراسیمه از قرارگاه خارج شده و در نیزارها پناه گرفتند و دیگر هیچ خبری از آنها نشد... ⚪️ پس از آن، جستجوی دامنه‌داری برای یافتن او و افرادش آغاز شد اما به نتیجه ای نرسید. از طرف دیگر، بیم آن می‌رفت که افشای ناپدید شدن یک فرمانده عالی رتبه سپاه، جان او را که احتمالا به اسارت درآمده بود به خطر اندازد؛ لذا تا سال‌ها پس از پایان جنگ، نام علی هاشمی کمتر برده می‌شد. پس از سقوط صدام هم خبری از سرنوشت فرمانده سپاه ششم به دست نیامد. ⏳در 19 اردیبهشت 89، خبر کشف پیکر شهید علی هاشمی اعلام شد و مادر صبور او پس از 22 سال انتظار، توانست بقایای پیکر فرزند خود را در آغوش کشد💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ فیلم و تصاویر "سردار هور"، شهید علی هاشمی، فرمانده سپاه ششم و قرارگاه سرّی نصرت 🌴 دوران 💠 19 اردیبهشت 1389 — کشف پیکر شهید ------------------------------------------- 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
حسین فخری-در سوک شهادت علی هاشمی.mp3
2.98M
📢 صوت | مرثیه‌سرایی در سوگ شهادت علی هاشمی 🎤 با صدای استاد حسین فخری 🌴 علی! ای یاور و همسنگر دیرینه ما💕 ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
✍️فرازی از وصیت نامه شهید علی هاشمی👇 🔹 خداوندا از اینکه به من لیاقت فرمودی که خونم به زمین ریخته شود نمی دانم شکر آن را به جا آورده ام یا نه. 🔹 خدایا از اینکه در رختخواب ذلت نمردم خیلی شکرگزارم. بنده حقیر کوچکتر از آن هستم که وصیتی داشته باشم ولی به خاطر این که ما که می رویم و شماها عقیده و هدف ما را بدانید و آن را ادامه دهید این چند کلام را می نویسم: ▫️ای امت، سیل خروشانی که هرگونه ذلت و خواری را با خود می برید و در لجن زارها می سپارید، مبادا امام تنها بماند هرچند که این منافقان و ضد انقلاب ها، این آرزو را دارند ولی شما این آرزویشان را با جسد هایشان به گور بفرستید ▪️شما امت شهید پرور اسطوره صبر و ایستادگی هستید، مبادا کاری کنید که درچشم دشمنان خود را ضعیف نشان دهید💫 ▫️ای امت شهید پرور ایران، ما رفتیم، ولی مسئولیتش را بر دوش یک به یک شما گذاشتیم و آن رسوای منافقین است، و حفاظت از خون شهدا. شما همیشه خون ما را زنده نگه دارید تا اسلام زنده بماند.🌹🇮🇷 ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرازی از سخنرانی سردار شهید علی هاشمی فرمانده دلاور قرارگاه فوق سری نصرت مستقر در منطقه عملیاتی جزیره مجنون در جمع رزمنده ها و فرماندهان یگان ها 🌴 دوران دفاع مقدس 💠 19 اردیبهشت 1389 — کشف پیکر شهید ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◀️ مداح و ذاکر اهل بیت، حسین فخری 📚 نوحه یاور دیرینه ما - فاطمیه 1389 🗓 4 تیر ماه سالروز شهادت سرلشکر شهید علی هاشمی ------------------------------------------ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🌷علی هاشمی، سردار مظلوم هور . . . 🌿 سردار جنوب، فاتح خیبر، بدر، شلمچه، اروند . . . 🔴سقوط سنگین جزایر 🎤به روایت احمد غلامپور👇 بخش اول: 💠 آنروز حدود ساعت 10 صبح بود که همراه علی اصغر گرجی، رئیس ستاد سپاه ششم و علی هاشمی فرمانده سپاه ششم در جزیره مجنون در قرارگاه فرماندهی نشسته بودم و در مورد وضعیت جزایر بحث می‌کردیم. 🔹علی هاشمی که انگار در این دنیا نیست می‌گفت من جزیره را بزرگ کردم و به راحتی آن را رها نمی‌کنم. او درست می‌گفت. من شهادت می‌دهم که حاج علی از سال 62-61 وجب به وجب این جزیره را همراه نیروهایش شناسایی می‌کرد و بهترین عملیات سپاه را در اواخر سال 1362 راه‌اندازی کرد. قول و قرارهایی که با علی هاشمی گذاشتیم از زحمات با اخلاص حاج علی هاشمی همین بس که فرماندهی آنوقت کل سپاه می‌گوید عملیات خیبر مدیون فعالیت‌های سردار علی هاشمی است. به قول آقا محسن، علی هاشمی اولین سپهبد سپاه بود که فرمانده سپاه ششم شد ولی آن موقع ما درجه و مدارج نظامی نداشتیم. ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 19 اردیبهشت 1389 — کشف پیکر شهید ، فرمانده سپاه ششم و قرارگاه سرّی نصرت ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🌷 چهارم تیر ماه 1367 - سالروز شهادت سردار هور، شهیدعلی هاشمی ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🌷علی هاشمی، سردار مظلوم هور . . . 🔴 سقوط سنگین جزایر 🎤 به روایت احمد غلامپور👇👇 بخش دوم: از اواخر سال 1366، وضعیت جنگ عوض شد و تمام دنیا علنا به کمک صدام آمدند و هر کس سعی می‌کرد بخشی از نیازمندی‌های عراق را برطرف کند. برخی کشورها نیروی انسانی او را تأمین می‌کردند. برخی هواپیماهای جنگی، برخی سلاح‌های شیمیایی، برخی اطلاعات منطقه ایران و . . . صدام در اوج حمایت‌‌های زورمداران دنیا از اسفند ماه 66 شروع به تهاجمات سنگین خود تحت عنوان دفاع متحرک نمود. عراقی‌ها در گام اول با همکاری مستقیم هوایی آمریکا‌‌یی‌ها توانستند در عرض چند ساعت شهر بندری فاو را اشغال کرد و در دنیای غوغای تبلیغاتی راه انداختند. در قرارگاه وقتی با حضور فرماندهی کل سپاه جلسه برگزار شد او ضمن هشدار در مورد حرکت بعدی عراق گفت آنها در گام بعدی حتماً به سراغ شلمچه خواهند آمد. در آن ایام سعی کردم به لحاظ مسئولیتم تمام یگان‌ها را سرکشی نموده و آنها را جهت یک درگیری تمام عیار آماده نمایم. متأسفانه عراق آنقدر در محور شلمچه جلو آمد که نتوانستیم مانع سرعت آن‌ها شویم. پس از شلمچه همه می‌دانستیم مقصد بعدی عراق در جبهه جنوب، تصرف جزایر مجنون است. 💠 با فرماندهی کل سپاه چندین بار به قرارگاه، سپاه ششم که معروف به قرارگاه خاتم چهار بود رفتم و با علی هاشمی جلسه داشتیم. آقا محسن تأکید داشت هر کاری کردید باید مانع از سقوط جزایر شوید. علی هاشمی وقتی بحث سقوط جزایر را از زبان آقا محسن شنید، گفت این بچه‌هایی که الان در جای جای جزایر دارند نفس می‌کشند، نمی‌توانند بگذارند عراق به راحتی جزایر را بگیرد. علی هاشمی بلافاصله در ارتباطی که با استانداردی خوزستان و مدیران آن برقرار کرد، آنها را به همراه نماینده امام در استان خوزستان به قرارگاه آورد و موقعیت حساس منطقه را برایشان توضیح داد. هر روز که به 1367.4.4 نزدیک می‌شدیم دغدغه‌های علی هاشمی بیشتر می‌شد او به ندرت به اهواز می‌آید. تمام فکر و دغدغه ذهنی‌اش شده بود جزایر. گاهی اوقات که با او تلفنی حرف می‌زدم و از اوضاع سؤال می‌‌کردم می‌گفت: حاج احمد مثل کوه ایستاده‌ایم. علی امید داشت با حمایت‌های مدیریت‌های اجرایی استان و تهران بتواند جلوی چکمه‌پوشان تقویت شده بعثی را بگیرد. عاقبت به آن لحظه‌ای که همیشه در خاطرم از او فراری بودم مبتلا شدم و شمارش معکوس از دست دادن برادری رشید را با گوش دلم شنیدم. روز 1367.4.4 ساعت 8 صبح راهی جزیره شدم و همراه برادر علی اصغر گرجی‌زاده رئیس ستاد سپاه ششم و علی هاشمی و مسئولین اطلاعات مشغول بررسی اوضاع جزیره شدم. علی می‌گفت عراق از امروز صبح شروع به ریختن آتش روی نقطه نقطه جزیره کرده و در بسیاری از حملات توپخانه‌ای از گلوله‌های شیمیای استفاده کرده است. حاج عباس هاشمی، جانشین وی در گزارشش اشاره داشت که بسیاری از بچه‌های خط مقدم در اثر استنشاق گاز شیمیایی زمین‌گیر شده‌اند و حتی نمی‌توانیم آنها را به عقب منتقل کنیم. او در حالی که به شدت عصبی بود می‌گفت حاج احمد بعضی از توپ‌‌چی‌های ما با شلیک اولین گلوله در اثر تنفس گاز سیانور در جا به شهادت رسیدند. اوضاع جزیره بیش از حد بحرانی بود و هر لحظه منتظر بروز حادثه‌ای بزرگ و تلخ بودیم. علی هاشمی در هر نوبت که صحبت می‌کرد می‌گفت خیالتان را راحت کنم تا جزیره هست من هستم و عراق مگر از روی جسد من رد شود و آن را بگیرد. من وسط حرف او آمدم و گفتم نه خیر این طور نیست شما باید عقب بیایید چون وضع اصلاً عادی نیست با بسیاری از یگان‌های مستقر در خط مقدم صحبت کردم که هیچ کدام امیدی به روند اوضاع نداشتند. هرچه می‌شنیدم اخبار نگران‌کننده بود. ساعت 10 صبح بود که برادر مرتضی قربانی با من تماس گرفت و گفت: حاج احمد دارم محاصره می‌شوم به داد من برس. من هیچیک را ندارم. به علی هاشمی گفتم: ظاهراً ‌هر لحظه وضع بدتر می‌شود. من می‌روم کمک برادر قربانی و برمی‌گردم تو هم مراقب مسائل و جزئیات خط باش و وقتی تأکید کردم علی جان اوضاع دارد نگران‌کننده می‌شود او با آرامشی همراه با طمئنینه گفت: ای بابا حاج احمد حالا کجا تا خرابی اوضاع! و افزود که فعلاً که الحمدالله خبری نیست.
🌷علی هاشمی، سردار مظلوم هور . . . 🔴 سقوط سنگین جزایر 🎤 به روایت احمد غلامپور👇👇 بخش سوم (پایانی): 💠 از این برخورد علی نگرانیم بیشتر شد. گفتم: علی جان خبری نیست یعنی چه؟ حتماً عراق باید بیاید تا دم در سنگر شما که اینجا را رها کنی و او باز با همان آرامش خاص خود گفت: حاج احمد نگران نباش مواظب هستم. بالاخره گفتم: علی جان من باید بروم سراغ مرتضی قربانی. فشار عراق روی یگان مرتضی خیلی زیاد است تو هم سریع جمع و جور کن بیا عقب. منتظرت هستم. از در سنگر فرماندهی بیرون آمدم و در محوطه قرارگاه نگاهی به اطرافم کردم و رو به آسمان نمودم و گفتم: خدایا هر چه هست دست توست. سوار ماشین شدم و به راننده گفتم سریع برو طرف جاده قمر. برادر قربانی امانم نمی‌داد و مدام با بیسیم می‌گفت حاج احمد برس به دادم. وضع خوب نیست. برای چند لحظه از مقر فرماندهی قرارگاه دور نشده بودم و هنوز به تقاطع شهید باکری نرسیده بودم که هلکوپترهای عراقی را دیدم که بالای سر قرارگاه هستند، حدود 7 هلی کوپتر بودند. برای چند لحظه گفتم: خدایا کمک؛ قرارگاه علی هاشمی را عراقی‌ها محاصره کردند. باز به خودم روحیه دادم نه. آنها دارند گشت می‌زنند. از ماشین پیاده شدم، دیدم سربازی گفت: آقای غلامپور تلفن شما را کار دارد. در آنجا یک ماکس یک کاناله قرار داده بودیم جهت ارتباط تلفنی. تعجب کردم که چه کسی می‌دانست من دارم میایم اینجا. بلافاصله به طرف تلفن رفتم و گوشی را گرفتم و گفتم: بفرمایید. ناگهان صدای برادر گرجی (رئیس ستاد) در حالی که با صدای بلند حرف می‌زدم در جانم نشست: آقای غلامپور عراقی‌ها، عراقی‌ها، قرارگاه سقوط کرد. و مرتب سؤال می‌کردم: تو الان کجا هستی؟ سریع بگو چه شده؟ و او گفت بعد از این که شما رفتید بلافاصله عراقی‌ها هلی‌برن کردند و دقیقاً روی مقر قرارگاه فرود آمدند و الان دیگر قرارگاه سقوط کرده. داشتم صدای هلهله و سروصدای عراقی‌ها را می‌شنیدم که گوشی قطع شد. مجدداً بلافاصله قرارگاه علی هاشمی را گرفتم که کسی گوشی را برداشت و به جز صدای هلهله عراقی‌ها چیزی شنیده نمی‌شد که نشان می‌داد که قرارگاه سقوط کرده است. 5 دقیقه بعد مرتضی قربانی از راه رسید و در حالی که با سرو صورت خاکی و ناراحت بود گفت: خط ما سقوط کرد. به او گفتم: خدا بزرگ است، ناراحتی ندارد و بعد گفت خودم هم نزدیک بود اسیر شوم که گفتم حالا که نشدی آرامش داشته باش. با تلفن خبر سقوط قرارگاه را به آقا محسن دادم که احساس کردم پشت گوشی برای یک لحظه بهت وجودش را گرفت و پرسید: علی هاشمی چه شد؟ گفتم: هیچ خبری ندارم. و با لحن خاصی گفت: بالاخره اسیر شد؟ گفتم: معلوم نیست. و با همان ابهام توأم با ناراحتی پرسید: یعنی چه؟ بالاخره چه شد؟ من هم همه چیز را برایش توضیح دادم و گفتم دیگر نمی‌دانم بعد از تماس برادر گرجی‌زاده چه اتفاقی افتاده است. آیا علی توانسته خود را از مهلکه محاصره نجات بدهد یا خیر. آن روز، روز تلخ جزیره بود و من از فرط خستگی نای حرف زدن نداشتم. عراقی‌ها هم چهار نعل داشتند جلو می‌آمدند. به طوری که ساعت یک بعدازظهر دیگر جزیره به صورت کامل سقوط کرد. غم از دست دادن جزیره یک طرف و غم علی هاشمی یک طرف. گروه‌های اطلاعات را فرستادم بروند تا شاید خبری بیاورند ولی خبری نبود. یک فروند هلی‌کوپتر فرستادیم شناسایی تا شاید خبری بیاورند باز هم هیچ خبری نشد. ولی تا سه روز تلاش فراوان زمینی و هوایی هیچ خبری از علی نشد. ساعت 3 عصر 67.7.7 بود که آقا محسن تلفنی در حالی که ناراحت بود گفت: از برادرمان علی خبری نشد؟ جواب دادم آقا محسن متأسفانه نه. ولی خوب یادم هست که علی هاشمی در آخرین حرفی که در جلسه در قرارگاه در جزیره به من و فرماندهان زد این بود که عراق مگر از روی جسد من عبور کند که جزیره را بگیرد. و باز آقا محسن کوتاه سؤال کرد، یعنی؟!! گفتم: آری یعنی از هور به آسمان رفته است. و برای همین است که روز 1367.4.4 یادآور یکی از روزهای تلخ و پرخاطره زندگیم است که باور نمی‌کردم این گونه برادرم حاج علی هاشمی را از دست بدهم. حس غربتی که از آن روز در فراق برادرم حاج علی هاشمی به جانم شعله کشید! فراقی که هنوز از آن می‌سوزم... «و ان‌شاءالله بهم لاحقون» ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
هدایت شده از DEFA MEDIA I دفاع مدیا
طلبکاری‌هایم را بخشیدم از مالِ دنیا یک تیشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگی بدهید. eitaa.com/defamedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙حاج صادق آهنگران 🕌 من قهرمان کربلای این زمانم.... 👆🌴 حسینیه جماران -- در محضر حضرت امام روح الله (قدس الله نفسه الزکیه) ۱۳ فروردین ۱۳۶۰ ‌ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
⚪️ ای ساربان، آهسته ران کآرام جانم می‌رود... ▫️ سلیمانیه عراق / اسفند۶۴ 📷 انتقال پیکر شهدا به پشت جبهه / منطقه عملیاتی والفجر ۹ ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ «ذوالجناح رزمندگان» ▫️به روایت حاج بخشی 🌿 گردانی در لشکر سیدالشهداء(ع) داشتیم به نام گردان «صابرین»، یا به قول رزمندگان لشکر «گردان قاطریزه». این گردان وظیفه‌اش از یک طرف رساندن آب و غذا و مهمات به رزمندگان در خط مقدم بود و از طرف دیگر انتقال مجروحین و شهدا به عقب جبهه 💠 حاجی بخشی, پیر روشن ضمیر جبهه ها، نقل می کرد: 🎙...به من مأموریت دادند که برای استفاده عملیات در مناطق کوهستانی تعدادی قاطر بخرم و من هم برای خرید این چهارپا به مناطق عشایری و روستایی رفتم در یکی از روستاها تعدادی قاطر انتخاب کردیم و قرار شد که نزد اهالی روستا بماند تا ما کامیون تهیه کنیم و آنها را به جبهه انتقال دهیم ما رفتیم و با کامیون برگشتیم و قاطرها را سوار کامیون کردیم. یکی از آنها کم بود. سراغش را گرفتیم و گفتند که صاحب قاطر برده لب رودخانه تا آبش بدهد.با ماشین رفتیم سمت رودخانه که از وسط  روستا رد می‌شد و با منظره عجیبی مواجه شدیم. دیدم یک پارچه سبزی روی این حیوان انداخته و با علاقه‌ای خاص دارد آن را شستشو می‌دهد و با این حیوان حرف  می‌زند. من به شوخی گفتم: «بابا چه کار می‌کنی؟ رهایش کن کار داریم. داری لوسش می‌کنی.» آن روستایی با صفا در جواب ما گفت: «حاجی این حیوان از این به بعد سعادتمند است. او انتخاب شده و مرکب مجاهدان راه خدا خواهد شد. و ذوالجناح رزمندگان خواهد بود» حاجی بخشی می‌گفت: این مرد روستایی آنقدر گفت تا اشک ما را درآورد.😭😭 ☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫