🍉 هـندوانه ی شب یلدا ...
👈 📷 #کمک_های_مردمی
#هدیه_مردم_اصفهان۱۳۶۲
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌹خاطره ای از شهید قدیر حیدری
✍دوازده سالش بود،اما همیشه گریه میکردکه من میخواهم بروم جبهه،رضایت بدهید.میگفتم:تو هنوز سنت کم است،هروقت که بزرگ شدی میروی.
آنسالها گذشت.۱۷سالش بود و چندباری هم بجبهه رفته بود وآخرین باری که بمرخصی آمد،شب یلدا بود.همه دور هم جمع شده بودیم.صبح فردا هم قراربود برود
🌗آنشب تا دیروقت بیداربودیم هنوز خواب بچشمانش نرفته بودکه بااضطراب ازرختخواب بیدار شد و رفت وضو گرفت. چهرهاش خیلی خندان بود،گفتم:چی شده خیلی سرحالی؟گفت:قراره من شهید بشم،جایم را هم بمن نشان دادند!نماز شب که خواند من هم همراه او بیدار بودم اما کم کم ازهوش رفتم وچیزی نفهمیدم.صبح که بیدار شدم آماده رفتن بود
از زیر قرآن ردش کردم و درجلوی در، پشت سرش آب ریختم؛بیصبر شده بودم و بدنبالش بسپاه رفتم.سوار ماشین شده بود،همینکه مرا دید ازماشین پیاده شد و گفت:چرا آمدی؟زبانم بندآمده بود وفقط تماشایش میکردم.انگار وقت دیگری برای اینکارنبود! گفت:حالا که آمدهای،بیا با همین ماشین میرسانمت.ته دلم هم همین را میخواست،اما انگارهنوز "باشد" را نگفته بودم که داشتم از اتوبوس پیاده میشدم
گفتم:پسرم ان شاءالله بسلامت برگردی گفت:مادر دعا کن که من به آرزویم که شهادت است برسم.اینرا که گفت،توی دلم آشوب بپا شد،آشوبی که دقیقاً تا روز اول عید همراهم بود ودرست روز اول عید بود که عیدیام را ازخدا گرفتم.وقتی خبرشهادتش راآوردنددیگر آشوبی درکار نبود
راوی:مادر شهید
▫️▫️▫️
🌷شهيدحيدری سال۴۸در روستایی نزدیک قزوين بدنيا آمد تاپايان ابتدايي تحصيل كرد وفروشنده بود.اودر ۲۴ اسفند ۶۳ درجزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش بسینه بشهادت رسید
روزهایمان
برای دیدنتان
کوتاه بود ؛
خدا کند شب یلدا
به شما برسیم ...
#یلدا_با_شهدا 🍉
#دفاع_مقدس
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
📜 خاطره ای از شب یلدای زمستان ۱۳۶۵ در جبهه
📆 سال ۶۵ و در شب یلدای آن سال ما در منطقه "علی شرقی، علی غربی" و تپه ۱۶۰ بین دهلران و موسیان ایران و مرز عراق در سنگری تنها به وسعت شش متر و در فاصله کمتر از ۱۰۰ متری با نیروهای عراقی بودیم و چون در تیررس عراقیها بودیم سقف سنگر را بسیار پائین آورده بودیم تا از دور دیده نشود.
💫 در آن شب ۱۵ نفر بودیم و چون سنگرمان کوچک بود به سختی کنار یکدیگر نشستیم. اما سفرهای پهن کردیم و توی آن آینه، قرآن، کاسه آب و اسلحه گذاشتیم و عکس همرزمان شهیدمان را هم به کنارشان قرار دادیم؛ آن سفره شب یلدا هیچگاه از ذهنم پاک نمیشود و شب خاطرهانگیزی شد.
☺️ در آن شب توسط یکی از بچههای اهواز، هندوانهای تهیه شد، من نیز تخمه و پستهای که یک ماه قبل وقتی در مرخصی بودم تهیه کردم، را توی سفره گذاشتم و بچههای شمال هم چند دانه ازگیل و گلابی جنگلی آوردند. سوغات بچههای طارم زنجان هم زیتون بود.
بیوک آذری زبان نیز نُقلهای معروف و خوشمزه از ارومیه آورده بود و خلاصه هر کسی به نحوی نقشی در آماده کردن سفره شب یلدا آن هم در شرایط سخت منطقه و در فاصله کمتر از ۱۰۰ متر با عراقیها ایفا کرد.
✅ اینها همه در شرایطی بود که ما باید برنامهمان در ۴۰ دقیقه تمام میشد و به دلیل نزدیکی با نیروهای عراقی نگهبانی هم میدادیم.
قرار بود سه روز بعد از آن شب به یادماندنی عملیات بزرگ "نهر عنبر" توسط نیروهای ارتش، سپاه و بسیج در منطقه دهلران و موسیان علیه نیروهای عراقی انجام شود.
😉 آن شب در کنار سفره یلدا هرکس در فضای صمیمی لطیفهای شیرین یا خاطرهای از دوست شهید خودش تعریف میکرد.
در پایان همگی با خواندن دو رکعت نماز از خدای بزرگ خواستیم تا در این شب که جزء فرهنگ ملی و باستانی ما است و خانوادههای ایرانی در کنار هم جمع شدهاند ما را دعا کنند تا در این عملیات مهم پیروز شویم.
😍 چه حالت روحانی و وصفناشدنی بود وقتی بچهها با دادن نامه خود به یکدیگر وصیت میکردند هرکس که زودتر شهید شد دیگری نامهاش را به خانوادهاش برساند و این عملیات هم با پیروزی ما همراه شد.
🌴 کانال "دفاع مقدس"
🌿 انار برایتان شکسته ام که غمم را
🌾 به این بهانه برایتان دانه دانه بگویم
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
💠 انار خوران شب یلدا !
اصلا جبهه همه چیزش متفاوت بوده!
حتی انارخوری در شب یلدا !
در این شب های سرد که دور کرسی ، آهان ببخشید اشتباه گفتم: دور مودم و وای فای نشستیم و هرکدام سرمان به دوستان مجازی خودمون گرمه، یاد اونا بخیر که بدون اینکه بدونیم یا بهمون پیامک بدن، یا توی شبکه های مجازی عکس سلفی "من و ترکش یهویی" بذارن! توی سخت ترین و سردترین و زیر آتش خمپاره، یاد ما بودند!
یادشون بخیر
شادی اونایی که رفتند و سلامتی اونایی که هنوز هستند و می سوزند و می سازند، تا عاقبت بخیر بشن! صلوات -
کانال "دفاع مقدس"
☀️ چه عجب گر دل من روز ندید
🌔 زلف شما صد شب یلدا دارد . . .
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
📷👆 مقدمات شب یلدا توسط رزمنده ها☝️☝️
ا🌓▫️🌓▫️🌓▫️🌓▫️🌓
💠 خاطرهای از #شب_یلدا در جبهه!
#زمان_جنگ
🌸 بچهها را بيدار كرديم و به ستون يك در حالى كه بيسیمچى در جلو و عقب و من كه آن شب به عنوان بَلَدچى گردان بودم در كنار فرمانده گردان براى شناسائى منطقه به حركت افتاديم و تا صبح پياده روى كرديم.
🍀 در ميان افراد نوجوان چهارده ساله تا پيرمرد هفتاد و پنج ساله به چشم ميخورد كه همگى از روحيهاى برخوردار بودند كه انسان در كنار آنها اصلأ احساس خستگى نميكرد.
🌼 وقتى از مناطق شناسائى بازگشتيم دقيقأ صبح شده بود كه نماز صبح را به جماعت خوانديم و به چادرها رفتيم و همه خوابيديم. ميتوانم بگويم كه آن شب يكى از بهترين شب يلداهايم بود كه از خواندن شاهنامه خبرى نبود و هيچكس براى كسى فال حافظ باز نكرد، در آن شب از انار و هندوانه خبرى نبود، از آجيل و تخمهای که مردم فهيم ما برايمان فرستاده بودند نيز خبرى نبود، چون بچههای باقی مانده در چادرها، ترتیب همه را داده بودند😄
🌺🌿 ولى نامههاي لابلاى آجيلها که مردم فرستاده بودند، ما را سخت سرگرم كرده بود!
🌴 کانال "دفاع مقدس"