دفاع مقدس
💠 خاطرات شهید محمد توسلی قسمت دوم در آن لحظات از یاد نمی بردیم که این محمد، همان کسی است که در همه
💠 خاطرات شهید محمد توسلی
قسمت سوم (پایانی)
وقتی وانتی که حامل شهدا و مجروحین بود سر رسید، خود را به بیمارستان رساندم تا برای تخلیه و انتقال آنان کمک کنم. منظره جان سوزی بود. شهدا و مجروحین را با عجله روی هم انداخته بودند و خون از قسمت بار وانت سرازی بود.
یک به یک شروع کردیم به انتقال شهدا؛ دو الی سه پیکر بیشتر نمانده بود که متوجه جسم بی جان محمد شدم که کف وانت دراز شده و تمام صورت و محاسنش را خون پوشانده بود.
روی جسد خم شدم تا از اشتباه خود مطمئن شوم ولی همان طور خشکم زد تا اینکه صدای یکی از برادران مرا به خود آورد.
دیگر نتوانستم بایستم و همان جا کف وانت نشستم. نمی دانم چه کسی مرا پایین آورد و برد جلوی در ورودی بیمارستان نشاند، و چه مدت بهت زده سر به دیوار گذاشته بودم.
گوشم پر بود از صدای هیاهو و گریه که ناگهان کسی در حالی که با دست بر سرش می زد یا حسین گویان و به سرعت از مقابلم گذشت و وارد بیمارستان شد. حاج احمد بود، برگشت. بلند و محکم گفت: محمد شهید شده. بغضم ترکید.
حاج احمد همان جا به دیوار تکیه داد و نشست، سرش را میان دستش گرفت و بلند ناله کرد. من برای اولین بار بود که گریه او را می دیدم؛ بی پروا هق هق می کرد.
به کمک چند نفر از بچه ها بلندش کردیم؛ نمی توانست سر پا بایستد، دائم می گفت: محمد! جواب مادرت را چی بدم.
و یک دفعه خودش را از دست ما رها کرد و به سمت سردخانه دوید. هنگامه عجیبی بود، هر کس در گوشه ای به دیوار تکیه داده بود و زاری می کرد.
احمد دست برد و کشوی سردخانه را بیرون کشید، تمام شهدا را به دلیل کمبود جا روی هم گذاشته بودیم و محمد هم در بین آنها بود، دستانش را بر دور آنها حلقه کرد و سرش را روی صورت محمد گذاشت و بلند و سوزناک گریه کرد.
همه گرد سردخانه جمع شده بودیم، حتی کردهایی که آنجا بودند با دیدن این صحنه به ما پیوستند و همگی با هم اشک می ریختیم.
دیگر هیچگاه ندیدم که احمد برای شهادت کسی چنین کاری را تکرار کند. با وجود اینکه همیشه به ما تذکر می داد برای شهدا در مقابل مردم محلی گریه نکنیم آن روز بی ملاحظه بر پیکر خونین محمد نوحه سرایی کرد و اشک ریخت.
هنگام خروج از بیمارستان چشم حاج احمد به جنازه محمد چهار چشم افتاد. یکی از سرکردگان ضد انقلاب که در جریان همین کمین کشته شده بود که گوشه حیاط بیمارستان درازش کرده بودند.
در حالی که با دستش جلوی دهان و بینی خود را گرفته بود، رفت بالای سر جسد او و نگاهی به آن انداخت، نفرت و انزجار را به راحتی می شد از چشمانش خواند، برگشت رو به ما و گفت: اگه کسی جنازه این بی دین را ببرد به سردخانه ای که محمد آنجاست، با من طرف است. ولش کنید همین جا، خوراک سگها شود این بی شرف.
بعد از آن هر بار به تهران می آمدیم و به بهشت زهرا می رفتیم، حاج احمد بر مزار محمد می رفت و آرام اشک می ریخت، به خصوص آخرین مرتبه ای که پیش از سفر بی بازگشتش به لبنان به بهشت زهرا رفتیم، مدت زیادی در کنار قبر او زانو زد و گریه کرد.
حالا هم هر وقت دلم برای حاج احمد با محمد تنگ می شود، سری به قطعه 24 می زنم و با محمد درد دل می کنم، شاید احمد هم در کنار او باشد.
منبع:"ستارگان آسمان گمنامی"نوشته ی محمد علی صمدی،نشر فرهنگسرای اندیشه،تهران-1378
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
خاطرات سرکارخانم مریم کاتبی - قسمت 1.ogg
164.6K
🔵 خاطرات #سرکارخانم_مریم_کاتبی (امدادگر و پرستار دوران دفاع مقدس و پرستار بیمارستان مریوان- در زمان فرماندهی حاج احمد متوسلیان) درمورد واقعه ی شهادت #شهید_محمد_توسلی
قسمت: اول
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📡 کانال"دفاع مقدس" 🕊🕊
اول دیماه ۱۳۶۴ -- سالروز شهادت
"داریوش باقریان"
سرباز وطن، خدمتگزار اسلام
📌او در سال ۱۳۴۴ چالوس در شهرستان شهید پرور چالوس در استان مازندران متولد شد. ایشان در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام رشد و تکامل یافت.
🔸داریوش باقریان در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع ابتدایی به پایان رساند.
وی سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و به اسلام خدمت می کرد که در اول دی ماه ۶۴ در منطقه کردستان شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای حسن کیف به خاک سپرده شد.
#شهید_داریوش_باقریان
اول دیماه ۱۳۶۰ -- سالروز شهادت
"مجتبی استکی"، عاشق کار و تلاش در جهت حاکمیت خط امام (ره)
✍ خدمات ارزنده شهید استکی در پذیرش مسئولیت های مختلف و فعالیت شبانه روزی ،نشان می داد که عاشق کار وتلاش در جهت حاکمیت خط امام (ره) در نظام جمهوری اسلامی بود .
او به کار وخدمت گذاری به مردم عشق می ورزید و حمایت از خط امام را فریضه واجب می دانست.او معلمی دلسوز و فداکاربود که تمام وجودش را وقف خدمت به آموزش و پرورش می نمود و در راه خدا و برای خدا خالصانه و بی ادعا به کار می پرداخت.
آرای قاطع مردم منطقه و استقبال پر شور از نامزدی و نمایندگی ایشان دلیل روشنی بر علاقه و اعتقاد مردم به این جوان از خود گذشته و متدین بوده است.
مجتبی استکی هم ،راه برادرش رحمن استکی را پیمود و در کنار یکی از برادران هم خط و همراهش شهید امامقلی جعفرزاده فرماندار مکتبی و مبارز شهرکرد، در اول دی ماه ۱۳۶۰ بدست جنایتکاران منافقین در مشهد مقدس فریاد خروشنده امامش را لبیک گفت و به شرف شهادت نائل آمد.
▫️این قربانی اسماعیل گونه مانند تمام سربازان امام (ره)، با بدن خونین به دیدار حق شتافت.
#شهید_مجتبی_استکی