eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
950 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
PTT-20211225-WA0012.opus
212.8K
🎙 روایت مسعود سفیدگر (رزمنده غواص) از لحظات بعد از ورود عراق به منطقه قسمت دوم
PTT-20211225-WA0014.opus
408.3K
🎙 روایت مسعود سفیدگر (رزمنده غواص) از لحظات بعد از ورود عراق به منطقه قسمت سوم
📩 اسدالله لطفی( شهادت ۴ دی ۱۳۶۵ کربلای ) ، و معاون ادوات ویژه ۲۵ : . ▪️یک تذکر به آن دسته ی مردم که جبهه را جای افراد ول گرد می دانند، باید بدانند که این جوانان خالص ترین و پاک ترین افراد هستند و الان شما که در خانه تان راحت به سر می برید، این افراد بسیجی که شهید شدند و هستند و دارند می جنگند باعث شدند که شما راحت در آغوش خانواده تان بسر می برید.▪️خدایا! زمان آن رسیده که وداع کنم با دنیا و به سوی تو پرواز کنم. خدایا! بال هایم را خونین کن تا لذت وصال ات را بیشتر بچشم.خدایا! با کوله باری از گناه و با چهره ای شرم سار به سوی تو می آیم. خدایا! اگر تو دست رد به سینه ام زنی دیگر کسی را ندارم که به سوی او بروم.
▫️ . ▫️شهید محسن لطفی.متولد ۱۳۳۷ پل سفید سوادکوه.اهل روستای شیر دره.شغل رسمی : شرکت البرز مرکزی سوادکوه (شرکت ملی فولاد ایران)شغل فرعی : کارگر پمپ بنزین ـ کارگر مرغداری. سه دختر داشت که راهی جبهه ها شد.بی سیم چی ـ فرمانده گروهان بود.۴ دی ۱۳۶۵ عملیات کربلای چهار بشهادت رسید.۹ سال بعد پیکر مطهرش بازگشت.تو وصیتنامه ش نوشت: 📩 از تمام دوستان، همرزمان و امت حزب الله می خواهم که امام و انقلاب را تنها نگذارید و همیشه گوش به فرمان امام امت باشید.(( شادی روحش صلوات 🇮🇷))
▫️ (حسین)_کبیری ‌. ▫️خواهر شهید : داداشم در دوران نوجوانی خوابی دید.او یک شب خواب دید که زنی با لباس سبز رو به رویش ایستاده و به او می گوید که از همین حالا اسم تو حسین است  و تو هم چون حسین و یارانش روزی در راه اسلام و سرزمینت شهید می شوی  که بعداً به ما گفت آن زن کسی جز فاطمه زهرا نبود . از آن روز به بعد  او گفت  دیگر مرا داریوش صدا نکنید . اسم من حسین است  حتی طوری شده بود که اگر او را داریوش صدا می کردی جوابت را نمی داد تا به او بگویی حسین . از آن موقع تا آن روز ماه و ماه ها و سال ها می گذرد اما یاد و خاطره شان هم چنان در ذهن ما مرور می شود و من خیلی خوشحال ام را افتخار می کنم که خواهر دو شهید بزرگوار علی و حسین هستم این واقعاً یک سعادت است که نصیب من و خانواده ام شد .
۴ دی ۶۵ - سالروز شهادت غواص لشگر ثارالله ، شهید محسن شریفیان 💢عظمت ایثار و فداکاری این شهید را غواصان خط شکن گردان ۴۱۰ لشکر ۴۱ 🌴 عملیات کربلایی ۴ فرازی از وصیت شهید: ✍ اسلام همواره در طول تاریخ در تمام ادوار با دشمنان خود در حال نبرد بوده است و همواره مردانی بوده اند که با کمک خود به یاری اسلام می شتافته اند و در این راه با خون خود درخت اسلام را آبیاری کرده اند هم اکنون نیز تنها یاور اسلام در صحنه نبرد با باطل همین ملت مسلمان ما می باشند. ملتی که جوانانشان از علی اکبر حسین و پیرمردانشان از حبیب بن مظاهر و کودکانشان از علی اصغر و زن هایشان از زینب درس چگونه زیستن و چگونه مُردن را آموخته و همچون آنانند. امت مسلمان اتحاد خود را حفظ کنید زیرا تنها چیزی که کمر دشمن ما را می شکند همین اتحاد می باشد و همین وحدت بود که انقلاب ما را پیروز کرده و در آینده نیز پیروز خواهد کرد. وصیت من به همکلاسی هایم این است که درس هایشان را بخوانند و در همه کار خیلی خدا را در نظر داشته باشند تا در همه کارهایشان موفق و پیروز گردند و جای مرا و سنگر مرا خالی نگذارند مواظب باشند که عوامل ضد انقلاب داخلی هرگز در صفوفشان رخنه نکنند.
65.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️روایت شهید قاسم سلیمانی(فرمانده لشگر ثارالله) از عملیات کربلای ۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 حاج حسن صرافی، ملقب به 😄بلبل تیپ المهدی فارس دوران جنگ تحمیلی پیران روشن‌ضمیر روحیه بخش رزمنده‌ها ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
⚪️ شهید بشوم، تحویلم بگیرن 🤔 خبرنگار یکی از روزنامه‌ها بود. برای تهیه گزارش آمده بود. بقیه اخوی‌ها در بقیه گروه‌ها و گردان‌ها، کلی کلاس گذاشته بودند تا اینکه ما با کلی مشورت و ناز و…، قبول کردیم. البته قبلش با بچه‌ها هماهنگ کرده بودیم که چه بگوییم. روز مصاحبه شد و آمد پیش‌مان. ما هم چند نفری توی چادر نشستیم. از سمت راست ما شروع کرد؛ از یعقوب بحثی، استاد وراجی و بحث کردن. -«برادر جان! هدف شما از آمدن به جبهه چی بود؟» -«از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون، بی‌خرجی مونده بودیم. زمستون هم شده بود، دیگه بدتر. گفتیم کی به کیه، میایم جبهه ، می‌گیم به‌خاطر خدا و پیغمبر اومدیم بجنگیم، شاید هم شکم‌مان سیر شد، هم دوزار واسه زن و بچه‌مان بردیم.» نفر دومی که باید مصاحبه می‌کرد «احمد کاتیوشا» بود که قیافه‌ای معصومانه و شرمگینی به‌خودش گرفت و گفت: «ببین حاجی، همه اینها و برادرهای دیگه می‌دونن که منو به زور اینجا آوردن. ببین کف پام صافه، کفیل مادر و یه مشت بچه یتیم هم هستم، تازه دریچه قلبم گشاده، تازه از دعوا و مرافعه خیلی می‌ترسم؛ تو محل که دعوامون می‌شد، سریع غش می‌کردم. تو رو خدا حرفای منو توی روزنامه بزنین، شاید دل مسئولان جبهه سوخت و من رو به شهرمون برگردوندن.» خبرنگار داشت تندتند می‌نوشت، به‌خاطر همین تمرکزش جای دیگری بود و متوجه خنده‌های بچه‌ها نمی‌شد. نفر بعدی مش علی بود که سن و سالش از ما بیشتر بود: «والا قضیه من یه جور دیگه‌اس، کمی روم نمی‌شه بگم. منو زنم از خونه بیرون کرد. گفت گردن‌کلفت نگه نمی‌دارم. من هم دیدم که هم جانم در خطر است و هم آبرویم، اومدم جبهه .» خبرنگار، سرعت نوشتنش کم شده بود؛ مثل اینکه کم‌کم داشت متوجه می‌شد. تا اینکه نوبت من رسید. گفتم: «من هم یک رازی رو می‌خواستم با شما در میون بذارم، می‌خواستم زن بگیرم، اما کسی حاضر نمی‌شد دخترش رو به من بده و بدبختش کنه، تا اینکه تصمیم گرفتم بیام جبهه و شهید بشم و داماد خدا بشم، بالاخره خدا کریمه دیگه، نمی‌ذاره من ناکام بمونم.» خبرنگار، دیگر نمی‌نوشت. فقط داشت گوش می‌کرد. نوبت بغل دستی من بود که حرف بزند: «والا من کمبود شخصیت داشتم، کسی به حرف‌های من نمی‌خندید، توی خونه هم آدم حسابم نمی‌کردند، توی محله هم که دیگه هیچی، اومدم اینجا شهید بشم، بلکه همه تحویلم بگیرن و احساس دلتنگی کنن برام.» یعنی این حرف‌های آخر که گفته شد، دیگر کسی نتوانست خودش را کنترل کند؛ صدای خنده مثل نارنجک توی چادرمان پیچید. البته خود خبرنگار هم بدجور خنده‌اش گرفته بود.😂😂 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
⚪️ اسلام در خطر است‼️ ▫️بچه‌های گردان دور یک نفر جمع شده بودند و بر تعداد آنها هم اضافه می‌شد. مشکوک شدم من هم به طرفشان رفتم تا علت را جویا شوم. دیدم رزمنده‌ای دارد می‌گوید: «اگر به من پایانی ندهید بی اجازه به اهواز می‌روم.» پرسیدم :‌ «چی شده؟ قضیه چیه؟» همان رزمنده گفت: «به من گفتند برو جبهه، اسلام در خطر است. آمدم اینجا می‌بینم جانم در خطر است!!.»😂 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🔴 صدام، رفتنی‌ست .... و رفت دوران جنگ تحمیلی
شیشه‌ شیر بچه وسط میدان‌جنگ !! «صدام حسین هنوز باید شیر بخورد» این رجزخوانی مرحوم حاج بخشی در عملیات والفجر‌۱۰ برای صدام‌حسین بود اسفند ماه ۱۳۶۶ منطقه دربند عراق عکاس : اباصلت بیات