eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
10.2هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهید حمید سربی مربی سلاح پادگان امام حسین (ع) - تهران دوران جنگ تحمیلی
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
افتاد نگاهم به هوايت، به صدايت... ايـــن دل، دلِ بيچاره، شده تنـگ برایت... دلتنگی چشم به راهی شبهای مادر
مادر است دیگر.... دلش که تنگ می شود به سراغ شهدای گمنام می رود🌹 مادر شهید جاویدالاثر مجید چکشی...
آنها بارِ سفر، بستند و رفتند... و ما امّا دل ‌بسته شدیم، به مسافرخانه دنیا!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ جدید سایت رهبر انقلاب درباره صفر تا صد صنعت موشکی ایران به مناسبت سالگرد شهید طهرانی مقدم ➕ اشاره حاج قاسم به نقطه‌زنی موشک‌های ایران @DefaeMoqaddas 🌷کانال دفاع مقدس
وصیت نامه شهدای دفاع مقدس.pdf
611.8K
وصیتنامه شهدای دفاع مقدس 🌷شهیدان مهدی باکری علی صیاد شیرازی عباس بابایی حسن باقری محمد بروجردی محمدابراهیم همت حسن خرازی محمد جهان آرا جواد خلیلی نورعلی شوشتری
بامداد پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۰، ساعاتی قبل اذان صبح، گروهی بهم هجوم آوردند. تک تکشان را نمی شناختم، ولی جمعشان را چرا. میدانستم کیستند و چیستند. اصلا فضا و منطقه برایم آشنا بود. تهاجمی و طلبکارانه حرف میزدند. بی احترامی نمیکردند. بی ادب نبودند. ولی از کم کاری من بدبخت، شاکی بودند. مدام می گفتند: تو که بودی، تو که دیدی، تو که شاید تنها کسی هستی که از ماجرای ما خبر داری و نوشتی: چرا نمیگی؟ چرا مارو معرفی نمیکتی؟ چرا مارو نمی شناسونی؟ چرا؟ قاطی کردم. کلافه شدم. همه ۱۵۰ نفرشان‌بودند. هرچه خودم را به خواب میزدم. تا‌ چشمم بسته میشد، پیدایشان میشد. اذان صبح ‌که دادند، رفتند. شاید که رفتند نماز خویش را به امامت‌ مولایشان اقامه‌ کنند! عصر که رفتم بهشت زهرا (س)، سر مزار شهید مصطفی کاظم زاده، گوشه ضلع شمالشرقی قطعه ۲۶ که بیشتر آن ۱۵۰ نفر آنجا خفته اند، برای عبدالله جعفری و محمد فلاح خودم ‌را خالی کردم و با بغض، هرآنچه را دیدم، گفتم. ولی هنوز نفهمیدم آن ۱۵۰ نفر گمنام ‌مظلوم از من‌چه می خواهند! شما فهمیدید، بهم بگید! این هم خلاصه ماجرای آن‌روز و آن ۱۵۰ نفر: حمید داودآبادی: بمباران سومار ظهر روزپنج‌شنبه15مهر1361 نیروهاازجادۀ آسفالتۀ سومار ورودخانۀ کنارآن گذشتند.نوحۀ زيبايي میخواندند و برسینه میزدند: کرب‌وبلا مدرسۀ عشق وشهادت حماسۀ خون شهيدان،استقامت بگو تو باالله پيام ثارالله که من به ‌ديدارخدامي‌روم به جمع پاک شهدامي‌روم در ادامه هم به‌شوق شرکت در عمليات مي‌خوانديم: حسين حسين حسين جان جان‌ها همه فدايت مامي‌رويم ازاين‌جا به سوي کربلايت چادرهاي گردان سلمان،درکنار چادرهاي گردان"شهيد مدني"تيپ عاشورا،آنطرف آب،درمحوطه‌اي بسيارباز قرارداشتند.حدود10چادر پراز نفرات،کنارهم بودند. ناگهان صداي سه انفجارشديد،همه‌مان راميان زمين وهوا معلق کرد.تاآن زمان چنان انفجار مهيبي نديده بودم.بدجوري ترسيدم.مانده بودم چه شده! درصورتم سوزشي عجيب احساس کردم.گوش‌هايم دردشديدي داشتند ومدام زنگ مي‌زدند.خواستم دستم راروي گوشم بگذارم تاشايد ازسوت تند و آزاردهنده‌اش کاسته شود که متوجه شدم چيزِخيسي کف دستم است.کمي که گردوخاک و دودکناررفت،باوحشت ديدم مغز يکي ازبچه‌ها روي دستم پاشيده. خوب که نگاه کردم،ديدم چادرها درآتش مي‌سوزند.نالۀ مجروحان،ازهرطرف به‌گوش مي‌رسيد.چشمانم راکه به اطراف چرخاندم،وحشت سراپاي وجودم راگرفت.بسياري ازآنهايي که تالحظاتي قبل اطرافم نشسته بودند،به شديدترين وجه ممکن تکه‌تکه شده و روی زمين پراکنده بودند. ناگهان به‌يادآن که لحظاتي قبل مارا به چادرشان دعوت کرد،افتادم.جلويم دَمرو درازکش شده بودروی زمين.خودم رابالاي سرش رساندم.بادست که برشانه‌اش گذاشتم تارويش رابرگردانم،ازترس بدنم به‌لرزه افتاد.صورتش ازوسط بيني به بالا،کاملارفته بود.دوستش راکه بغلش افتاده بود،برگرداندم؛سر اوهم کاملا ازگردن متلاشي بود.تازه فهميدم آن مغزي که کف دستم پاشيده بود،مال يکي ازاين دونفر بودکه اصلا نشناختم‌شان وفرصت نکردم اسم‌شان راهم بپرسم،ولي آنهامرا به‌نام مي‌شناختند ورفيق بودند. درآن فاجعه،حدود150نفر به شهادت رسیدند وحدود15نفر همچنان مفقود هستند،یعنی چیزی ازپیکرشان به دست نیامد. شرح کامل درکتاب:دیدم که جانم میرود نوشتۀ:حمید داودآبادی
🇮🇷 "شهید محمد علی فتاح زاده" مربی آموزش اسلحه پادگان حضرت امام حسین {علیه السلام} سپاه تهران متولد : تبریز (بزرگ شده تهران) شهادت : ۱۳۶۴/۲/۲۷ اصابت گلوله در مانور نظامی در پادگان حضرت امام حسین {علیه السلام} تهران مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا {س} قطعه ۲۷ / ردیف ۱۴۴ / شماره ۷
🔰 ماجرای موشک‌سازی 🔻رهبر انقلاب: این حرکت به سمت نوآوری فنّی و علمی را هم ما در دفاع مقدّس به دست آوردیم؛ چون در دفاع مقدّس نیاز داشتیم به خیلی چیزها و در اختیارمان نبود، امکاناتش را نداشتیم و نیروهای مؤمن، فداکار رفتند به فکر اینکه درست کنند. مثلاً فرض کنید مرحوم شهید حسن [تهرانی]مقدّم در همان اوقات، در یک بخشی این ماجرای موشک‌سازی را به یک شکلی راه انداخته بود که ایشان و دیگران به ما گفتند بیایید بازدید کنید؛ رفتیم آنجا دیدیم که بله اینها شروع کرده‌اند. خب ما احتیاج به موشک داشتیم، موشک هم به ما داده نمیشد، دشمن هم موشک داشت، با موشک میزد، این ما را -یعنی نیروهای مستعدّ ما را- به فکر انداخت که یک کاری بکنند؛ و [این کار را] کردند و خوبش را هم کردند و به بهترین وجهی هم از عهده برآمدند تا امروز که خب مشخّص است. ۱۳۹۹/۶/۳۱ 🌷 انتشار به‌مناسبت سالگرد شهادت شهید حسن طهرانی‌مقدم
حاجی‌زاده: پهپادهای ما خاری بر چشم دشمنان است فرمانده هوافضای سپاه: 🔹امروز امنیت کشور مثال زدنی است و لزومی ندارد درباره حد توانمان حرف بزنیم به اندازه کافی دشمنان می‌گویند که امروز بیایید راجع به موشک مذاکره کنیم. 🔹پهپادهای ایران خاری بر چشم دشمنان شده است و می‌گویند این‌ها را باید محدود کنیم. 🔹مقامات رژیم صهیونسیتی می‌دانند که آنها می‌توانند آغاز کننده باشند ولی پایان کار با ماست، اگر آن‌ها بهانه دست ما بدهند نابود خواهند شد.
امام خامنه ای عزیز❤️راجب این کتاب میفرماین، بچّه‌های همدان؛ بچّه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادّعا؛ یاران حسین (علیه‌السّلام)؛ یاوران دین خدا .. و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور .. و آنگاه فضای معنویّت و معرفت؛ دلهای روشن، همّتها و عزمهای راسخ؛ بصیرتها و دیدهای ماورائی .. اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمه‌ی این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق رو غرق لذّت میکنه و آتش شوق رو در آن سرکش‌تر میسازه! راوی، خود یه شهید زنده است! تنِ بشدّت آزرده‌ی او نتونسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهه، و الحمدلله ربّ العالمین. نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربه‌دیدگانه. بر او و بر همه‌ی آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ ان‌شاء‌الله. درباره‌ی نگارش این کتاب، آنچه نوشتم کمه؛ لطف این نگارش بیش از اینها است. مقدّمه‌ی کتاب یه غزل به تمام معنی است…
هدایت شده از دفاع مقدس
(http://axnegar.fahares.com/axnegar/z5WjUt2IQ2MuoL/3987127.jpg) ‍ وصیت زیبای شهید ۱۱ساله مازندران شهید سیدحسین میرداداشی کاری، متولد ۴ شهریور ماه ۱۳۴۹، اهل شهرستان بابلسر در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۶۱ در سن ۱۱ سالگی در منطقه زبیدات عراق، بدنش قطعه قطعه شد و پیکرش هیچ گاه به خانه برنگشت. وی در میان ۱۰ هزار و ۴۰۰ شهید استان لاله خیز مازندران، کم سن ترین شهید است. وصیت نامه ماندگار این شهید مفقودالجسد را با هم می خوانیم. *** قدم که به سوی حرکت در جبهه بر می دارم، برای زنده کردن حق و شناساندن مظلوم است و من از خداوند می خواهم که مرا از این امتحان الهی تا دم شهادت ثابت قدم بدارد. دوست دارم همچون حسین(ع) سرور شهیدان، با لب تشنه در این هوای داغ و سوزان بمیرم. دوست دارم که در زیر چرخ های تانک قطعه قطعه بشوم. دوست دارم جانم را در راه خودت و احیای حق فدا کنم تا حق مظلوم پایمال نشود. دوست دارم ملت ها از قید اسارت رها شوند. چه آبرویی دارم اگر ساکت بنشینم و دزدان را ببینم که دارند ما و اموال ما را به غارت می برند و هیچ نگویم. خدایا ! می دانی که هدف من جز زنده کردن دین تو نبود، پس مرا با شهیدان کربلا غریق رحمتت قرار بده. خدایا ! این شهادت ناقابل مرا قبول کن، چون من آبرویی ندارم، لااقل این خون من باعث می شود که در روز قیامت پیش تو و پیامبرانت خجل زده نشوم. خدایا ! به تو پناه می برم، اگر کارهایم ریا شود. خدایا ! مرا از عذاب دردناک الهی نجات بده، آمین یا رب العالمین. ای برادران! شهیدان خون نداده اند که ما راه‌شان را به مقصد نرسانیم، خون شهیدان را باید به هدف خود برسانید و نگذارید که خدای ناکرده خون شان عبث شود. به خدا قسم مسئولیت شما سنگین شده، احساس مسئولیت کنید، آنهایی که شهید شدند دیگر مسئولیت ندارند، حال شما هستید که باید خون شان را به جهان صادر کنید. رمز پیروزی شما در وحدت است، نگذارید منافقان به مملکت اسلامی خیانت کنند، پست ها را به عهده آنان نگذارید که همین ها دل شما را به درد می آورند. من شهید شدم و همگان بدانند که مرگ من اتفاقی نبود، با چشم باز و دید وسیع به معشوقم رسیدم. برادرانم! خودتان را عقب نیندازید، به خدا اگر یک لحظه غفلت کنید، این آزادی را که خدا نصیب شما کرد، از دست می دهید و دیگر زنده ماندن‌تان فایده ندارد. ای برادران عزیز! به اسلام و مملکت اسلامی کمک کنید، به مبلغین و مراجع دینی کمک کنید، با پاسداران، بسیجیان، ارتشیان و دیگر ارگان های متعهد همکاری کنید. و چند جمله با شما بسیجیان؛ امروز مسئولیت شما زیاد است، سنگر بسیج را محکم کنید و مردم را ارشاد اسلامی کنید. رمز پیروزی فقط در اخلاق شماست، اگر یک نفر از شما اخلاق اسلامی را رعایت نکند، نشان می دهد که بسیجی ها خوب نیستند. سعی کنید همدیگر را اصلاح کنید، هر چند مدت یک بار دور هم جمع شوید و بررسی کنید که آیا کارهایی که در گذشته انجام داده اید، درست بوده یا نه؟ چقدر آثار معنوی در کارهای‌تان کم دارید؟ سعی کنید که کمبودها را جبران کنید. ای پدر و مادرم! در شهادتم غمگین نباشید و افتخار کنید فرزندی را در راه احیای حق فدای این اسلام عزیز کرده اید. فرزند، در تقابل اسلام و قرآن هیچ نیست، باید فرزندان‌تان در این راه فدا شوند تا حق و عدالت زنده شوند. تا حق و عدالت در جامعه حکم‌فرما نباشد، زنده ماندن مفهومی ندارد. و نصیحت به خواهرانم و تمام خواهران مسلمان؛ یک وظیفه بسیار مهم که شما دارید، این است که فقط حجاب اسلامی را رعایت کنید و وظیفه شما این نیست که برایم ناراحت بشوید، باید به جهانیان بفهمانید که همه‎ی ما فدای این اسلام عزیز می شویم ولی نمی گذاریم بیگانگان بر ما حکومت کنند. برای اطلاع بیشتر از وظیفه شرعی، به زندگانی حضرت زینب(س) مراجعه کنید. و ای دوستان! وحدت شما باعث می شود که دشمنان نتوانند به مملکت اسلامی ما ضربه بزنند. اگر اخلاق من باعث ناراحتی شما شد و هر جسارت و اشتباهی که کردم، امیدوارم مرا ببخشید.
هدایت شده از دفاع مقدس
🚩 یاد شهدای گردان مالک اشتر گرامی باد 🔶 عملیات نصر ۷ ، سردشت ،ارتفاعات دوپازا 🔹 شهید محمود ریاضی 🔸 گروهان سیدالشهداء (ع) 🔸 تولد ۲۳ آبان ۱۳۳۹ 🔸 شهادت ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ 🔸 مزار شهید: بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۸ ، ردیف ۲ مکرر ، ش ۲۰