❣السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ❣
✨ای روشنی دیده، ای صفای دل
ای منجی عالم بشریت، ای حجت خلق عالم
❤️#دل مان بی قرارتان
دیده مان در #انتظارتان
#چشممان فرش راهتان
گوشمان شنوای #سخنتان
🌸پس کی شود که بیایی آقای خوبمان؟!
#نامه_خاص
#مناجات_با_امام_زمان(ارواحناله الفداه)
#سه_شنبه_های_امام_زمانی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
#ماهی_قرمز
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✍️قول مردانه
🏡 نگاهی گذرا به اتاق انداخت. در کمدِ میثم را باز کرد. همه لباس ها روی زمین ریخت. هر چه به او می گفت: «عزیزم لباس هایت را مرتب در کمد بچین» گوش نمی داد. پیراهن ها را به چوب لباسی آویزان کرد. وقتی همه لباس ها را با سلیقه و به صورت جداگانه در کمد چید، یاد روزی افتاد که حسن به خواستگاری اش آمده بود. آن شب همسرش با خانواده دقیقا سر وقتی که گفته بودند آمدند. وقتی هم میوه برایش آوردند خیلی با سلیقه پوست کرد و با نظم خاصی در پیش دستی اش گذاشت. به طور منظم برش خورده بودند به تیکه های مساوی تا جایی که برادرش که کنار او نشسته بود ،از این نظم و دقت او تعجب کرده بود. بماند که رد اتوی لباس هایش کاملا تو چشم بود و ذره ای چروکیده نبود. با یادآوری این خاطره با خودش فکر کرد میثم به چه کسی رفته است؟ نه من بی نظم هستم نه سرهنگ. همسرش هم اکنون هم بعد از گذشت بیست سال از زندگی همانگونه منظم و مرتب بود.
🌸 چند شب قبل همسرش به او گفته بود من سرهنگ مملکت قِلِق همه را به دست آوردم مگر بچه خودم را . میثم بر طبق نظم و قاعده پدرش کار نمی کرد. با اینکه پدرش گفته بود کسی حق ندارد ساعت 10 شب بیرون از خانه باشد؛ ولی بعضی شب ها که با دوستانش قرار می گذاشت تا ساعت 10 شب طول می کشید. او به همسرش گفته بود: میثم نوجوان است نباید کاری کنیم که به شخصیتش بربخورد. مخصوصا حالا که در دوران بلوغ است. سرهنگ گفته بود: خب شما بگو چکار کنم؟
💕 قرار شد آن شب پدر و پسر همانند دو تا دوست با هم حرف بزنند و امر و نهی و توبیخ در کار نباشد. آن شب میثم با دلهره و استرس وارد خانه شد. صورتش از شدت ترس رنگ پریده شده بود. پدر و مادرش را که دید سرش را پایین انداخت و سلام کرد؛ اما آن شب سرهنگ برعکس دفعات قبل بدون توبیخ کردن همراه با لبخندی بر لب گفت: سلام دلبندم. کجا بودی عزیزم؟ خسته نباشید. بیا کنارم بنشین تا کمی با هم حرف بزنیم آن هم از نوع مردانه اش فقط من باشم و تو. میثم حالتش عوض شد آن ترس جایش را به شادی داد. این حالت در صورتش کاملا پیدا بود. گفت: چشم بابا الان لباس عوض می کنم می آیم پیشتان. خلاصه آن شب پدر و پسر با هم کلی حرف زدند. مادر هم از آشپزخانه نگاه می کرد گاهی قیافه شان جدی می شد و گاهی می خندیدند. پدر و پسر یک توافقی هم انگار با هم داشتند؛ چون آخر حرفهایشان دستهایشان را روی هم گذاشتند با صدای بلند گفتند: قول می دهیم یک قول مردانه.
#زندگی_بهتر
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
#تولیدی
#ماهی_قرمز
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
⚫️ راوی: *لبابه*
*(همسر حضرت عباس علیه السلام)*
وقتی همسرم عباس با لبخند از سخت گیری های مادرش در تربیت فرزندان می گفت و می گفت که مادرش نخستین مربی شمشیر زنی و تیراندازی او و برادرانش بوده نمی توانستم به خود بقبولانم که این فرشته مجسم و این تندیس بی نقص لطافت و زنانگی نسبتی با شمشیر و کمان داشته باشد . همواره صحبت های از این دست را ترفندی از جانب همسرم می دانستم که شاید می خواست میزان شناخت من از روحیه و عواطف مادرش را بسنجد .
امروز دربازار مدینه با دو زن مسافر از قبیله بنی کلاب ملاقات کردم . وقتی دانستند که من عروس فاطمه کلابیه(حضرت ام البنین) هستم با خوشحالی مرا در آغوش گرفتند و بعد از پرسیدن حال و نشانی منزل اولین سؤالشان مرا از فرط تعجب بر جا خشک کرد :
*هنوز هم شمشیر می بنده؟*!
شمشیر ؟؟؟! نه!*
*پس برادرش درست می گفت که بعد از ازدواج تغییر کرده.
یعنی می گوئید مادر همسرم جنگیدن می داند ؟!
از حیرت ؛ سادگی و نوع پرسشم به خنده افتادند. یکی از آنها به عذر خواهی از خنده بی اختیار و بی مقدمه شان ؛ روی مرا بوسید و گفت : شما دختران شهر چه قدر ساده اید ؟! قبیله ما ( بنی کلاب ) به جنگاوری و دلیری میان قبایل مشهور و معروف است و تقریبا تمام زنان قبیله نیز کما بیش با شمشیر زنی و تیراندازی و نیزه داری آشنایند اما فاطمه از نسل ملاعب الاسنه (به بازی گیرنده نیزه ها) است و خانواده اش نه فقط در میان قبیله ما و کل اعراب بلکه حتی در امپراتوری روم نیز معروف و مورد احترامند.
فاطمه(حضرت ام البنین) در شمشیر زنی و فنون جنگی به قدری ورزیده و آموزش دیده بود که حتی برادران و نزدیکانش تاب هماوردی و مقابله با او را نداشتند . بعد در حالی که می خندید ادامه داد : هیچ مردی جرأت و جسارت خواستگاری از او را نداشت.
به خواستگاران جسور و نام آور سایر قبایل هم جواب رد می داد . وقتی ما و خانواده اش از او می پرسیدیم که چرا ازدواج نمی کنی ؟!
می گفت : #مردی نمی بینم. اگر مردی به خواستگاری ام بیاید ازدواج می کنم .
**من که انگار افسانه ای شیرین می شنیدم گویی یکباره از یاد بردم که این بخش ناشنیده ای از زندگی مادر همسرم است لذا با بی تابی پرسیدم خب ؛ بگویید آخر چه شد ؟!
*خب معلوم است آخرش چه شد . وقتی عقیل به نمایندگی از طرف برادرش امیرالمومنین علی علیه السلام به خواستگاری فاطمه آمد ؛ او از فرط شادمانی و رضایت ؛ گریست و گفت : خدا را سپاس من به مرد راضی بودم ولی او #مرد_مردان را نصیب من کرد.
📚بر گرفته از کتاب (ماه به روایت آه) به قلم مرحوم ابوالفضل زرویی نصر آبادی
▪️سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها بر شما تسلیت باد.
#ام_البنین
#ام_الشهداء
#ام_العباس
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
❣️السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ❣️
✨یا صاحب الزمان ادرکنی
🌺مولای خوبی ها بیا که با آمدنت همه چیز #عطر و بوی خدایی می گیرد.
🌸زشتی ها جای خود را به #زیبائیها، بدی ها به #نیکی ها می دهد.
❤️بیا که دنیا بی قرارت است
بیا که دنیا حال خوشی ندارد
بیا که دنیا در این #عطش خواهد مرد.
#نامه_خاص
#مناجات_با_امام_زمان(ارواحناله الفداه)
#امام_زمان
#ماهی_قرمز
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✍️ مادر من را دوست ندارد!
🍀 دست پسرش را با تندی گرفت و با فشار و زور به طرف اتاق کشاند. در کمد لباس را باز کرد تا لباس مناسبی پیدا کند. پسرش با ترس و دلهره و حالت بغض مانندی به او نگاه می کرد. عرق پیشانی اش به راه افتاده بود. هر وقت دچار استرس می شد این حالت برایش پیش می آمد. همیشه مادرش با تندی با او برخورد می کرد. او هم با خودش می گفت: مادر من را دوست ندارد. وقتی هم می دید کاری از دستش برنمی آید برای اینکه ناراحتی اش را نشان بدهد لج می کرد؛ اما باز هم مادرش او را درک نمی کرد و بیشتر عصبانی می شد.
🌸لباس آبی آسمانی را از کمد بیرون آورد به پسرش گفت: همین را می پوشی والا هر چه دیدی از چشم خودت دیدی. زود باش می خواهیم برویم بیرون.
اینبار هم مادرش با تندی و عصبانیت با او برخورد کرد. دیگر به این تندی هایش عادت کرده بود. او این لباس را دوست نداشت چون عاشق پرسپولیس و قرمز بود؛ ولی هر دفعه با اجبار مادر این لباس را می پوشید و دوستانش مسخره اش می کردند.
ـ به خانه دوستش که رسید پسرش را با اخم نگاه کرد و گفت: حواست باشد آبروی من را نبری! یک پسر هم سن و سال تو دارد مبادا دعوا کنی!
🌺بعد از زنگ زدن، دوستش با خوشرویی و لبخندی بر لب، در را برایشان باز کرد و خوش آمد گفت. بعد هم به پسرش نگاه کرد و گفت: ما شاءالله چه بزرگ شدی محمد. خاله را یادت هست چند بار با پسرم علی، خانه شما آمدیم. از وقتی علی شنیده که تو می آیی ماشین هایش را به ردیف گذاشته است تا با تو بازی کند بدو برو پیشش خاله جان.
- مادرش گفت: محمد یادت باشد چه چیزی به تو گفتم.
- سعیده جان بگذار راحت باشند. چه خوب شد آمدی دلم برایت تنگ شده بود. حالت که خوب است؟
- زهرا جان مگر این بچه حالی برایم گذاشته است؟!
- سعیده جان ناشکری نکن پسر به این خوبی!
- زهرا ظاهرش رو نبین چنان لجباز و یکدنده است که اعصابی برایم نمانده است.
- بر فرض که لجباز است تو برای درمان لجبازی اش چه کردی؟
- تمام راهها را رفتم حتی به کتک کاری هم رسیدم.
🌸- وای سعیده جان کی بچه پنج ساله را کتک می زند؟ حتی با حرف زدن هم مشکل حل نمی شود تو باید راههای غیر مستقیم را انتخاب کنی.
- زهرا جان دلتان خوش است مستقیمش را نمی فهمد تا چه برسد به غیر مستقیم.
- سعیده جان این را نگو سفارش اسلام هم بر غیرمستقیم است؛ یعنی با رفتارت به او چیزی را یاد بدهی. ببین پسر من و تو هم سن و سال هستند راههایی که من رفته ام را امتحان کن. البته این راهها را از خودم نمی گویم بلکه نوعی سبک زندگی است. اول اینکه احترامش را نگه دار و خواسته هایش را در نظر بگیر. بعد هم در قالب قصه های شیرین آن چیزهایی که دوست داری عمل کند به او بگو. من امتحان کردم خیلی تأثیرگذار است. چند تا کتاب خوب هم بهت می دهم . فعلا همین کار را برای مدتی انجام بده تا نتیجه اش را ببینی.
🍀زهرا که به آشپزخانه رفت او به فکر فرو رفت؛ یعنی این همه سال اشتباه می کرده است به همین راحتی مشکلش قابل حل است. به آینده امیدوار شد و لبخندی بر لبانش نقش بست.
🍀🍀🌸🌸🍀🍀
🔹پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله ): «یَلزَمُ الوالِدَینِ مِن عُقوقِ الوَلَدِ ما یَلزَمُ الوَلَدَ لَهُما مِن العُقوق؛ همان گونه که فرزند نباید به والدین خود بی احترامی کند، والدین نیز نباید به او بی احترامی کنند.
📚(من لایحضره الفقیه، ج3، ص483، ح4705)
#زندگی_بهتر
#ارتباط_والدین_با_فرزندان
#داستانک
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🗝شاه کلید
🍀چند وقتی بود مشکل روی مشکل برایش پیش می آمد. هر چه تلاش می کرد به نتیجه نمی رسید. همه راه ها را امتحان کرده بود؛ اما فایده ای نداشت و به در بسته خورده بود. انگار کلید همه قفل ها گم شده بود. با خود می گفت: امکان ندارد باید راهی وجود داشته باشد؛ پس چرا آن را پیدا نمی کنم؟! گره کور زندگی اش نه تنها باز نمی شد بلکه روز به روز محکم تر می شد.
🕌هر وقت به مسجد می رفت بعد از تمام شدن نماز با عجله برمی خاست تا برای رفع مشکلات زندگی اش تلاش کند؛ اما آن روز انگار بریده باشد، همان جا نشست تا کمی فکر کند. در همین حین روحانی مسجد بالای منبر رفت تا سخنرانی کند. در حال فکر کردن بود که بخشی از سخنان آن روحانی جرقه ای را در ذهنش به وجود آورد. با خود گفت: کلید قفل های بسته زندگی من همین است که او می گوید. با اشتیاق بیشتری به سخنان او گوش داد. آخر سخنانِ او شادی اش مضاعف شد؛ چرا که شاه کلید برطرف شدن تمام مشکلات و ایجاد گشایش را از زبان امام(علیه السلام) شنیده بود. بعد از تمام شدن جلسه با خوشحالی از جایش بلند شد تصمیم خود را گرفته بود. شاه کلید را انتخاب کرده بود تا فرج و نجات حاصل شود.
🔹حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف):
اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِیل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم؛ برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است.
📚(کمالالدین، ج ٢، ص ٤٨٥)
#شاه_کلید
#دعای_فرج
#امام_زمان(ارواحناله الفداء)
#منجی
#داستانک
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🌺#فرزندم ای همه هستی من، لطیف ترین احساس زندگی ام بمان و برای خدا بمان
✨ای روشنی بخش زندگی ام، تو همان #امید منی برای خدا بمان و شاد بمان
ای #زیباترین گل هستی ام، تو همان شادی منی برای خدا بمان و سبز بمان
☀️ای قشنگترین طلوع زندگی ام، تو همان #میوه دل منی برای خدا بمان و پاک بمان
ای #شیرین ترین خاطرات زندگی ام، تو همان لطف خدایی برای خدا بمان و نور بمان
#زندگی_بهتر
#ارتباط_با_فرزندان
#تولیدی
#ماهی_قرمز
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🌴نماد صبر و استقامت
🌺مانند او کمتر کسی را دیده بود. حتی در بحرانی ترین لحظات زندگی روحیه اش را بانشاط نگه می داشت. همیشه هم ذکر لب هایش یاد خدا بود. همه از روحیه او متعجب بودند. با این که سن و سالش بالا رفته بود؛ اما همچنان پرتلاش و مصمم بود و امید را به دیگران تزریق می کرد. پای درددل خیلی ها نشسته بود و برایشان نسخه شفابخش پیچیده بود. همه او را دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
🌸به ندرت بیمار می شد. هر گاه هم بیمار بود نیاز به دکتر و درمانگاه پیدا نمی کرد؛ بلکه همان نسخه هایِ شفا بخش که شامل داروهای گیاهی و ترکیباتش بود، را استفاده می کرد.
🍀یک هفته بود که به خانه مادربزرگ آمده بود. تمام رفتارهایش را زیر نظر داشت. می خواست رمز سلامت و شادابی اش را پیدا کند. همه رفتارهای مادربزرگ را دور از چشم او یادداشت کرده بود. دیروز به راز مهم سلامتی او پی برده بود. صبر مادربزرگش ستودنی بود. او را نماد صبر و استقامت در خانواده می دانستند. با خود گفت: پس صبر و استقامت مادربزرگ راز شادابی و تندرستی اوست.
🍀🍀🌸🌸🍀🍀
🔹امام على عليه السلام: مَن لَزِمَ الاِستِقامَةَ لَزِمَتهُ السلامَةُ .
هر كس با استقامت همراه باشد، سلامتی از او جدا نخواهد شد.
📚بحارالأنوار : 78 / 91 / 95
#زندگی_بهتر
#نکته_اخلاقی
#صبر
#داستانک
#ماهی_قرمز
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
سلام حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🌺آقاجان نامتان را که می شنوم #تپش قلبم برای آمدنتان زیاد می شود.
یادتان #نورانیتی را به کویر خشکیده وجودم هدایت می کند
❤️نوشتن از شما و برای شما احساس #قشنگ بودنتان را تداعی می کند
آقاجان ای امید قلبمان، ای #توتیای چشممان و ای زیباترین اتفاق زندگیمان
🌸#بیا!
برای خوب شدن حال دنیا بیا!
برای خوب شدن حال ما بیا!
#صمیمانه_با_امام
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_امام_زمان ارواحناله الفداء
#ماهی_قرمز
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✍️نکات مهم در ارتباط کلامی موثر
☘️یک ارتباط کلامی، وقتی روحیه بخش و تأثیرگذار است که در ضمن رعایت نکات خاصی، برقرار گردد. فرقی نمی کند این ارتباط در محیط کوچکی مثل خانواده صورت بگیرد یا در محیط بزرگتری مثل اجتماع.
- البته این نکته را باید یادآور شویم که در خانواده از اهمیت بیشتری برخوردار است. اعضای یک خانواده معمولا ساعات بیشتری را با یکدیگر هستند. برای ایجاد محیطی شاد و فرح بخش، رعایت این نکات ضروری تر به نظر می رسد.
🌺اما نکات مهم در این زمینه را می توان به شرح زیر بیان کرد:
1- 🍃حالت چهره
توجه داشته باشید چهره ای خندان و مهربان داشته باشید.
الف) در چهره تان اگر ترس و خستگی نمایان باشد مخاطب نمی تواند حرف شما را بپذیرد.
ب) حالت چهره تان اگر حق به جانب باشد مخاطب از شما دور می شود.
ج) حالت چهره تان با اعتماد به نفس و توکل بر خدا باشد، مخاطب را متقاعد می کند.
2- 🍃فعالانه گوش کردن
گاهی با تکان دادن سر و صورت و گفتن جملات کوتاه، مخاطب خود را همراهی کنید.
3- 🍃داشتن صدایی گرم
بین چهره خندان و صدای گرم هماهنگی وجود دارد. این نوع صدا بر مخاطب تاثیرگذار است.
4-🍃 سخن گفتن آرام و شمرده
تند حرف زدن سبب گیجی مخاطب می شود در مقابل، شمرده سخن گفتن سبب درک بهتر سخنان شما و انتقال دهنده آرامش است.
5- 🍃درک کردن مخاطب
به سخنان مخاطب علاقه نشان دهید. خود را جای مخاطب گذاشته و احساس او را در نظر بگیرید.
6- 🍃روشن و واضح سخن گفتن
دو پهلو سخن نگوید.
7- 🍃حاشیه پردازی نکردن
به اصل موضوع پرداخته و کلام را بیش از حد بسط ندهید.
8- 🍃داشتن تماس چشمی
در تمام طول گفتگو نگاه به مخاطب را حفظ کنید.
9- 🍃مثبت سخن گفتن
کلمات و جملاتی را بیان کنید که بار معنایی مثبت داشته باشد.
10-🍃 نصیحت کردن به صورت غیر مستقیم
از پند و نصیحت کردن مستقیم خودداری کنید.
☘️هر چه به موارد بالا در طول گفتگو بیشتر اهمیت داده شود، آن گفتگو لذتبخش تر خواهد بود. این مهم در خانواده به خصوص بین گفتگوی همسران از اهمیت بیشتری برخوردار است. آرامش روحی و روانی اعضای خانواده در گرو چنین ارتباط کلامی است.
#زندگی_بهتر
#همسرداری
#ارتباط_کلامی
#تولیدی
#ماهی_قرمز
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨سلام ای گل گلزار بتول
🌸آقاجان برایمان چه لحظات #شیرینی است! لحظه با تو بودن
همان #لحظاتی که سلامتان می کنیم تا پاسختان دل و روح بیمارمان را شفا دهد
🌺برایتان می نویسیم تا با نوشتن هایمان اندکی از #فراق و دوریتان کاسته شود
آقاجان #اشتیاقمان به آمدنتان روز به روز افزوده می شود. عزیز دل زهرا کی شود رُخ بنمایی؟!
#صمیمانه_با_امام
#نامه_خاص
#مناجات_با_امام_زمان ارواحناله الفداء
#ماهی_قرمز
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨سلام مادر هستی سلام مادر مهدی
سلام عزیز مصطفی سلام امید مرتضی✨
🌸 مادرجان چه شب #زیبایی است شب میلادتان
❤️شب سرور دل مصطفی، شب شادی دل مادرتان #خدیجه کبری
شب #هلهله های عرشیان و فرشیان، شب بهجت مرتضی
🌸مادرجان در شب میلادتان ظهور فرزندتان را #تمنا داریم.
در این شب #عزیز دعا بفرما که دعایتان اثرها دارد.
#صمیمانه_با_مادر
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#ماهی_قرمز
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114