✍گیره
🍃داخل خرت و پرتهای مغازهی پلاستیک فروشیِ قاسم آقا، گم شده بودیم. غُصه میخوردیم چرا کسی دوستمان ندارد. ما که خوشگل بودیم زرد، آبی، قرمز و سبز انگار رنگینکمان آمده باشد در آغوش زمین به همین زیبایی.
☘آن روز نزدیکهای غروب بود. قاسم آقا آماده میشد برای نماز به مسجد برود. خانمی با وقار که گوشهی چادرش را به دندان گرفته و دست دختر خانمی ملوس و زیبا در دستانش بود، وارد مغازه شد. گوشهایمان را تیز کردیم؛ بلکه امیدمان به ثمر بنشیند و از زیر دست و پای تشت، آفتابه و سبدهای که داشتند لهمان میکردند نجات پیدا کنیم.
⚡️صدای زن در سرمان اکو شد که میگفت: «ببخشید آقا! گیره لباسی دارین؟ پلاستیکیشرو میخوام.» قاسم آقا سر زبانش آمد که بگوید: «نه خانم... » ما همه با هم یک صدا فریاد زدیم: «آی قاسمآقا ما رو نگاه! این تهتها هستیم.»
💫خداراشکر صدایمان به گوش او رسید. گره ابروهایش باز شد، دستی به ریش سفید و بلندش کرد و گفت: «بذار ببینم! به گمونم چندتا بسته ششتایی از قبل مونده باشه.»
دستهای زبر و پینهبستهاش سبدها را کنار زد. گوشهی تشت آبی را بالا گرفت. عرق از روی پیشانیاش راه خود را به طرف چشمهای قهوهایاش باز میکرد که ما را برداشت و کمر راست کرد.
🌾ذوق و شادی جمع ما را فراگرفت. لحظه حساس انتخاب شدن، نفس در سینهمان حبس شد. صدای تپش قلبمان به گوش کنار دستیمان میرسید. هر کداممان خداخدا میکرد رنگ او، قابِ چشمان زن را بگیرد.
زن نگاهی به ما کرد و گفت: «چند میشه؟ همهرو میبرم.»
🍃شروع کردیم به جیغ و هورا و بالا و پایین پریدن تا اینکه داخل پلاستیک گذاشته شدیم. دختر کوچولو چشمانش برقی زد و دست دراز کرد و با صدای ناز و تودلبرویش گفت: «مامان میشه من بیارمشون؟!» همان شب که وارد خانه آنها شدیم فهمیدیم اسم آن خانم فهیمه و دخترش فرشته هست.
🎋فهیمه خانم خواست ما را به بندِ لباس، داخل حیاط آویزان کند که فرشته گفت: «مامان میشه از هر رنگ یکی رو بردارم تا باهاشون بازی کنم.»
🍃فهیمه خانم چشمانش را دُرُشت کرد و گفت: «فرشته اون همه اسباببازی داری! برو سراغ اونا، فرشته لبهایش را آویزان کرد. فهیمه با دیدن چهره او دلش به رحم آمد همه را داد به دست او و گفت: «بیا همهاش رو بگیر تا فردا بازی کن.»
🌾فرشته پرید توی بغل مادر و صورت او را بوسید. فکر نمیکردیم یک روز اینقدر کسی خواهان ما شود. فرشته رفت سراغ بقچه لباسها بعد لباس پُرچینی پوشید. دور خودش کمی چرخید. آنوقت به سراغ ما آمد. از هر دستهی رنگی یکی را برداشت.
🍃همه ما نگران بودیم، وقت بازی ما را بشکند؛ ولی ما را یکییکی سر انگشتان دست خود گذاشت. روبروی آینه قدی اتاق ایستاد تا خودش را تماشا کند.فهیمه خانم وارد اتاق شد. با دیدن فرشته خندهاش گرفت. نگاهی به تئاتر دخترش انداخت و گفت: «ای وروجک پس بگو اینارو واسهی چی میخواستی؟!»
☘فرشته گفت: «مامان ببین چه خوشگل شدم.»
مامان نگاهی با وسواس، به او کرد و گفت: «فرشتهی من همیشه خوشگله.»
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#تلنگرانه🌱
سیمخاردارِنفسمیدونیینیچی؟
یعنی:
واردِهرکانالینشی!!
واردِهرگپینشی!!
واردِهرپیوینشی!!
واردِهربحثینشی!!
اصلاهرفضاییکهازخدادورتکنه
آرهتویفضایمجازی
هممیتونیجلوینفستروبگیریرفیق
#تفنگ_تو_خالی🌿
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
🍂🍁🍂🍁
🍁🍁🍁
🔹الامام الصادق–علیه السّلام–: لَقَضاءُ حاجه إِمرئٍ مُؤمنٍ أفضلُ مِنْ حَجَّه و حَجَّه و حَجَّه، حتّی عَدَّ عَشَرَ حِجَجٍ؛
🔸برآوردن نیاز مؤمن به یقین برتر از یک حج و یک حج و یک حج است، (امام – علیه السلام – تا ده حج شمردند)
📚«امالی شیخ صدوق، ص ۱۹۷»
#خدمت_به_مردم
#حج_مقبول
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
🔅السلام عَلَی الْکَهْفِ الْحَصِینْ وَ غِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکین...
❤️سلام ای فریادرس مظلومان
عالم پُر است از شما و خالی است جای شما...
میگوییم صبر و یادمان گره میخورد به او که صبرش فرشتگان آسمان را متعجب کرد، او که در صحرای غربت کربلا محاصره شد؛ و اینک هزار سال است که فرزندش محاصره است؛ محاصره به غیبت!
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#امام_زمان عجل الله فرجه
#مناجات_با_امام_زمان عجل الله فرجه
#ماهی_قرمز
غمی نشسته بر دلم
غمی بزرگ
غمی به عمق واهمه
غمی به حجم فاجعه
غمی سیاه
به رنگ چشم های تو.
#معصومه_امیریان_نور
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#شاهچراغ
#ایران_تسلیت
میدونی چادر سفیدهای توی حرم یعنی چی؟ یعنی اون خانمی که اومده حرم چادر سرش نبوده، از درب چادر گرفته، یعنی تکفیری مسلح از کسی نپرسید چادری بودی یا بیچادر
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایران_تسلیت
#شهدای_ترور
#شاهچراغ
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داعشی اینه ...
زنت رو چند میفروشی؟!
دخترت رو چند میفروشی؟!
خواهرت چند؟؟!
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایران_تسلیت
#انتشاࢪ_حداڪثࢪۍ
🍁🍁🍁
منافقین و دشمنان ایران عزیز بدانند، هر چقدر خون ما را بریزند، درخت تنومد انقلاب اسلامی محکمتر و پابرجاتر خواهد شد.
شهید عزیزمان حاجقاسم سلیمانی گفته بودند ما ملت امامحسینیم و ایران حرم هست. ما همه مدافع حرم هستیم.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایران_تسلیت
#شهدای_ترور
#شاهچراغ
توصیہ مےکنم این کتـٰابهایی را کہ دربارهے شہدا نوشتہ شده، دربارهے ایثـٰارگران دوران دفـٰاع مقدّس نوشتہ شده و شخصیّتهاے اینہا را تشریح مےکند، بخوانید؛ هم کتـٰابهاے شیرین و پرجاذبهاے است، هم ذهن شما را با مسائل بسیاری آشنا مےکند.
حضرتآقا🤍
[۱۳۹۵/۹/۲۳]
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#کتابِ_خوب
#رفیقِ_خوب
#تلنگرانه🌱
ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ:
رﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ
ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ بوﺩﻡ🌾
ﺧﻮﺷﻪﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﮑﺒﺮ ﺳﺮﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺷﻪﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮﺁﻭﺭﺩﻩ بوﺩﻧﺪ.
ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﻤﻮﺩﻡ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻡ.
ﺧﻮﺷﻪﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﺮاﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺧﻮﺷﻪﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﭘﺮﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﯾﺎﻓﺘﻢ.
ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺭﮐﺸﺘﺰﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ ﺳﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺣﻘﯿﻘﺖ ﺧﺎﻟﯽﺍند...
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114