eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
2.6هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
15 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/17400377624639 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧡سلام محبوب خدا آجرڪ‌الله‌یا‌صاحب‌الزمان آقاجان خطاب به تو می‌گوییم همان چیزی که برادران یوسف به حضرت یوسف گفتند: مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ.... یاصاحب‌الزمان از خطایمان درگذر... شب قدر به یادت قرآن سرگرفتیم و تو را واسطه آشتی خود با خدا قرار دادیم. همان وقت که دست‌هایمان رو به آسمان بود و تکرار می‌کردیم الهی بالحجة بالحجة بالحجة... پدر مهربانم می‌دانم صدایمان را شنیدی و به دعایمان آمین گفتی! دعای ظهورتان گل سرسبد دعاهایمان بود، می‌شود دعایمان را اجابت کنی و از خدا بخواهی بقیه‌ی غیبتت را بر ما ببخشد و تو بیایی؟ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ علیه‌السلام عجل‌الله‌فرجه __________ @Mahdiyar114
▪️دعای روز بیست و یکم 🔹اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ إِلَى مَرْضَاتِكَ دَلِيلاً، وَ لا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ عَلَيَّ سَبِيلاً، وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ لِي مَنْزِلاً وَ مَقِيلاً، يَا قَاضِيَ حَوَائِجِ الطَّالِبِينَ. 🔸خدایا در این ماه برای من به سوی خشنودیت دلیلی قرار ده، و برای شیطان راهی به سوی من قرار مده، و بهشت را منزل و آسایشگاهم قرار ده، ای برآورنده حاجات خواهندگان. ___________ @Mahdiyar114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 آرزوی اولیای خدا و بزرگان چه بوده؟ ⁉️ بهترین چیزی که خدا به انسان می‌دهد چیست؟ 🌱 یک دقیقه با قرآن در بهار قرآن __________ @Mahdiyar114
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ این شبها دعا برای تعجیل فرج مهم است و دعا برای وجود مبارک امام زمان( سلام الله علیه و عجّل الله فرجه و ارواحنا فداه) خیلی مهم است. آن بزرگوار هم شما را دعا خواهند کرد. وقتی شما دعا می کنید ایشان را، ایشان هم شما را دعا خواهند کرد و دعای آن بزرگوار دعای مستجابی است. و ان شاءالله خداوند ما را از دعای آن بزرگوار برخوردار کند. عجل‌الله‌تعالی‌فرجه _________ @Mahdiyar114
🌱 ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻏﺼﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ. ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﯾڪ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﮔﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺑﺮﮔﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ. ﺭﻣﺰ ﻭ ﺭﺍﺯ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﺑﻠڪﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﻪ ڪﺎﺭ ﺑﺮﯾﺪ. _________ @Mahdiyar114
ای تیغ همیشه بی‌خبر می‌آیی یک روز به شکل میخ در می‌آیی امروز تو شمشیری و فردا قطعا در قالب یک تیر سه پر می‌آیی...🏴 علیه‌السلام بر شما تسلیت باد ____________ @Mahdiyar114
🌱 بعضی وقتا به مسیرے ڪه انتخاب ڪردے توجه کن شاید پشیمون بشی بعدا شاید از مسیرهاے بهتر نگهت داره شاید... و قرار گرفتن در بهترین مسیر رو براتون از خدا می‌خوام. ___________ @Mahdiyar114
🌱 خدا به دلی که دریا باشه کِشتی می‌ده رفیق... _____________ @Mahdiyar114
آن شب....m4a
3.93M
💔شکسته قلب محراب خونِ دل سجاده ستون هفت آسمون روی زمین افتاده پیشونی مولا رو شکسته زخمی کاری خونی دل از زخم سر و محاسنش شد جاری علی رو از پا انداخت تیغ به زهر آغشته ولی خودش میگه منو دوری زهرا کشته شده آماده دوباره برای دیدن زهرا 🕌مسجد کوفه میخونه علی مولا علی مولا واویلا واویلا تهدمت ولله ارکان الهدی علیه‌السلام ___________ @Mahdiyar114
✍شاهد ماجرای سحر 🍲بعد از خوردن سحری عبای خود را روی دوش انداخته و به طرف مسجد به راه افتادم. وارد کوچه تنگ و باریک🗾 شدم. تاریکی و سکوت، فضای دلهره‌آوری را بر شهر حاکم کرده بود. نگاهی به آسمان کردم. برخلاف هر شب، صفحه‌ی آن غبارآلود و ستاره‌ها⭐️ کم نور بودند. 🕌نزدیکی‌های مسجد، مردی را در تاریکی دیدم که مرتب سرش را به طرف چپ و راست می‌چرخاند و اطراف را زیر نظر داشت. قدم‌های👣 بلندتری برداشتم تا شاید به نزدیکی‌های او برسم و بشناسمش. صدای پاهایم به گوش او رسید. نگاهی به پشت‌سر کرد. 🌖هوا کمی روشن‌تر شده بود. به صورت او نگاهی انداختم. صورتش را با پارچه‌ای پوشانده بود. فقط توانستم دو چشم او را ببینم که وحشت‌زده بودند. 💥روی خود را برگرداند و در حالی که تعادل نداشت، به سمت مسجد رفت. وارد مسجد شد. هنوز تا اذان صبح 📿دو ساعتی مانده بود. خودش را به ستون آخر رساند و در پناه آن دراز کشید. چیزی نگذشت که روی شکم خوابش برد. 📖قرآن را از روی سکویی که انتهای مسجد بود برداشتم و شروع به خواندن کردم. بعد از لحظاتی، بوی خوشی به مشامم رسید. سرم را برگرداندم. چهره‌ی نورانی علی در آستانه‌ی در نمایان شد. اشتیاق 😇دیدن او مرا به سرعت باد به او رساند. دستم را دراز کردم. دست او را در دست فشردم، 🤝تمامی وجودم پُر از نشاط آمیخته با دل‌نگرانی شد. ☀️مثل همیشه لبخند چهره‌اش را پوشانده بود. اشاره به قرآن در دستم کرد: «مرحبا ابوزینب هیچ‌گاه از آن جدا نشو!» عرق خجالت بر پیشانی‌ام نشست و گفتم: «به روی چشم یاابالحسن.» علی به طرف افرادی که خواب بودند رفت و همه را بیدار کرد. بعد به سمت همان مرد رفت و فرمود: «روی شکم خوابیدن کراهت دارد.» ⚡️آن مرد بیدار شد، مردمک چشمان او به حالت اضطرار به حرکت درآمدند و با عجله نشست. تعجب کردم و به لرزش بدن او خیره شدم. حالت عجیب او مرا دچار شک کرد. علی وارد محراب شد. آرامش علی مرا آرام کرد. سوره زلزال را شروع به خواندن کردم. همان مرد را دیدم، پشت سر علی رفت و به نماز ایستاد. اذازلزلت الارض زلزالها پایه‌های مسجد به لرزه درآمدند. 🌴نگاهی به سعف‌هایی که سقف مسجد بودند انداختم. با خود واگویه کردم: «شاید زلزله شده است؟» صدای علی را شنیدم: «فزت‌ورب‌الکعبه.» با نگرانی به محراب نگاه کردم. فرق علی شکافته شده و صورت و محراب پر از خون بود.💔 🥺به سوی علی دویدم. قرآن از دستم به روی زمین افتاد. اشک 💦مجال دیدن را از من گرفت، با دو دست روی سر کوبیدم و علی را صدا ‌زدم. علیه‌السلام ______ @Mahdiyar114