یادت باشد با چشمـے گریان دیدم کہ جـٰانم میرود . . .
#هایکو_کتاب
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#کتابِ_خوب
#رفیقِ_خوب
15.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید بسیار جذاب بود☺️
#کلیپ
آفرین به این خلاقیت
لطفا تا میتوانید این کلیپ را نشر بدید.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
✍️رگبار انتقاد
🙎♀چرا فلان چیز را نخریدی؟ چرا از این مارک خریدی؟ چرا میوه پلاسیده خریدی؟
😲همین سؤالات و ایرادات رگباری، موجب ناراحتی و سردشدن روابط خواهد شد.
👀شاید خانمها توقع داشته باشند مردان نامه نانوشته را بخوانند!
شاید نه؛ بلکه میخواهند به راحتی ذهنخوانی کنند!
و شاید فکر میکنند مردها از جنس آدم آهنی 🤖هستند و خستگیناپذیر!
🗒چه خوب میشد خانمها یک لیست خرید با مشخصات مدنظر خودشان بنویسند.
💞چه خوب میشد هنگام ورود همسر یک تشکر و خداقوت به او بگویند.
🌱چه خوب میشد در فرصت مناسب با زبان نرم، پیشنهاد و شکایت خود را ابراز کنند.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
#تلنگرانه🌱
با بعضیهاحالِ آدم یک جوری میشود
یک جورِخوب ...
از آن خوبهایی که شبیه خوردن آب یخ وسط گرمای تابستان است،
یا شاید هم شبیه خوردن گوجه سبز با نمک است که به تلخی هم نمیزند ،
شبیه قدم زدن در زیر باران ....
میدانی آدم خیالش یک جورِخاص راحت است،
راحت از آن که خوبیشان هیچوقت
ته نشین نمیشود ...
این جور آدمها شبیه فرش رنگ به رنگ نمیشوند،
شبیه باران میمانند !
همین قدر لطیف ...
همین قدر آرام ...
همانقدر دلنشین ...
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدا غَيْرَ مَكْذُوبٍ..
❤️سلام آقاجان
بينِ شلوغىهاىِ شهر
و شلوغىهاىِ ذهن
و شلوغىهاىِ دل
يادِتان، آرامِ جسم و جانم است.
اين كه سرم شلوغ باشد
و چشمم لايق ديدارتان نباشد
يادتان را از دلم نمىكاهَد.
دلم را خلوت مىكنم
تا حَريمِ اَمْنِ مهرتان باشد
تا براى هميشه خانهىتان باشد
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
☘🌸☘🌸☘🌸☘
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#امام_زمان عجل الله فرجه
#مناجات_با_امام_زمان عجل الله فرجه
#ماهی_قرمز
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
✍شاهکلید
💢یه آیه توی قرآن هست، یه دنیا حرف داره!
🗝بزرگترین آیه قرآن، آخرش یه جمله کوتاه داره که شاهکلید سادهای هست.
😏بعضیها این در و آن در میزنند، دنبال کتاباخلاق، ذکرهایخاص و استاداخلاق هستند.
🤭غافل از اینکه خدا یه دستور کوتاه داره که گفته اگه عمل کنی، خودم همهچیو یادت میدم.
😲خیلی عجیبه! خودِ خدا استادت میشه.
✨اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اَللّٰهُ
تقوا داشته باشید، خدا به شما تعلیم میدهد.
📖سورهبقره، آیه۲۸۲.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
بہ راستـے اگر کتابھا نبودند ، چہ بہ روز ما مـے آمد 📗💚؟!
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#کتابِ_خوب
#رفیقِ_خوب
✍سکانس انتخابی
💧تشنه وارد آشپزخانه میشود. لیوان را زیر شیر آب میگیرد تا پُر شود.
هولهولکی آب میخورد. عجله دارد که زودتر ماشینبازی را ادامه دهد. لیوان را لبهی اُپن میگذارد. صدای شکستن لیوان و پخش شدن تکههای شیشه کف آشپزخانه سکوت خانه را میشکند.
🎥سکانس اول:
مادر با عجله خود را به آشپزخانه میرساند. نگاه غضبآلودی به کودک میکند. سرش داد میزند: «بچه حواستو جمع کن! نگاه کن آشپزخونه رو به چه روزی انداختی؟! واسهی من آبغوره نگیر! برو بیرون جارو کنم. مواظب باش پاتو زخمی نکنی.»
🎞سکانس دوم:
مادر با عجله خود را به آشپزخانه میرساند. رنگ صورتش پریده و با نگرانی به سرتاپای کودک نگاه میکند. او را در آغوش میگیرد و میگوید: «فدا سرت عزیزم. ببینم شیشه دست و پاتو نبُریده برم واست چسبزخم بیارم؟ مواظب باش پاتو روشون نذاری تا بیام جارو کنم.»
🧂تلنگر نمکی: حتما و قطعا لیوان جهیزیه از روح و روان بچه مهمتر نیست!
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکس_نوشته_میرآفتاب
✍تهتغاری
🍃قطرات عرق از سر و روی خدیجه میبارید. رنگ صورتش پریده بود. بعد از تحمل درد زایمان و به دنیا آمدن بچه، خیالش راحت شد. لبهایش با ذکر صلوات تکان میخورد و دلش آرام میشد.
☘سونوگرافی هم نرفته بود تا بداند بچهاش چه میباشد. البته برایش فرقی نداشت. دعا میکرد که سالم باشد. مامای زایشگاه الزهرا با لبهایِ کش آمده به سمت خدیجه آمد. کنار تخت او رسید، خداقوت گفت.
🌾با چشمان برق زده سؤالش را پرسید: «خانم شما چند تا بچه داری؟»
🍀_سه تا دختر به نامهای محدثه، مائده و مرضیه!
💫چهره ماما گرفته شد و چینی روی پیشانیاش نشست و گفت: «دلت میخواد الان چی داشته باشی؟» خدیجه بدون مکث و بلافاصله گفت: «هرچی خدا بخواد. فقط الهی سالم باشه!»
🍃ماما بلند بلند خندید و گفت: «مبارکه دوقلو دختر به دنیا آوردی!» چشمان قهوهای خدیجه دُرُشت شد. چند لحظه در شوک فرو رفت. باورش نمیشد. از ته دل خدا را شکر کرد.
خبر به دنیا آمدن دختران دوقلو به عباس هم رسید. خانوادهی عباس دوست داشتند عروسشان، پسر به دنیا بیاورد.
🌺عباس از خوشحالی روی پای خود بند نمیشد. از بیمارستان بیرون زد. وقتی برگشت جعبهی شیرینی در دست او بود. همهی پرستارها و بیماران آن بخش را شیرینی داد.
وقتی به خانه رفت، بقیه منتظر بودند ببینند خدیجه خانم چی به دنیا آورده است.
🌾عباس نمیتوانست جلوی خنده خود را بگیرد. با دستهایش اشاره کرد دو تا هستند و دخترند. فاطمه و فائزه با توجه به دوقلو بودنشان شیرینی خاصی داشتند. خیلی زود قد کشیدند. نه تنها شبیه هم نبودند؛ بلکه فاطمه لاغر بود و فائزه چاق!
فاطمه زرنگ بود و فائزه تنبل!
✨بعد از گذشت هفت سال بار دیگر خدیجه باردار شد. عباس نگران سلامتی خدیجه بود.
نگاهی به چهرهی کشیده و زیبای خدیجه کرد و گفت: «این آخرین بچهایه که میزایی گفته باشم!»
🎋خدیجه از توجه عباس در دلش قند آب شد و لبخند زد. نه ماه بارداری مثل باد گذشت. روز موعود فرا رسید. خدیجه مثل همهی این سالها حس خوبی داشت. حس شیرین مادری که قابل وصف نبود. همان لحظات خوشِ نگاه کردن به صورت نوزاد و نوازش کردن او با سر انگشتانِ خود که با دنیایی عوض نمیکرد.
🍃صدای گریه بچه خبر از به دنیاآمدن او میداد. وقتی پرستار، بچه را کنار خدیجه آورد و گفت: «بیا پسر تُپُل و خوشگلتو ببین.» هرچند دختر یا پسر بودن برای او فرقی نمیکرد؛ ولی در دل قربان صدقه پسرش رفت. پرستار نوزاد را در آغوش خدیجه قرار داد. همزمان با مکیدن نوزاد، او هم صلواتهایش را میفرستاد.
🌺نگاهی از روی شوق و ذوق به چهرهی نوزاد کرد. لبخند روی لبهایش نقش بست. با صدای آرامی گفت: «عزیز دلم، گُلپسرم، تهتغاری خونهمون، خوشاومدی.»
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#تلنگرانه🌱
هر چه روح به خدا نزدیکتر باشد، آشفتگیاش کمتر است؛ زیرا نزدیکترین نقطه به مرکز دایره، کمترین تکان را دارد.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114