شـیطون
واسه افرادی که بچه مــذهبی هستن
بیشــتر دام پهن میکنه!
اون خودش یه بچه مذهبـــی بود که
عاقـبت به شَر شد ..!
#تلنگر
#اول_به_خودم
_________
@Mahdiyar114
•
هوایٺرا
بہسمتمـنراهۍڪن
ایـنروزهـٰابـدجورنفستنگےگرفٺھام
میگویندهـواآلودھاسٺ
هـرهوایۍڪہتـودرآننبـٰاشۍ
آلــودھاسٺ
#امام_زمان
________
@Mahdiyar114
#تلنگرانه🌱
وقتی که شهامتِ قدرتمند بودن را پیدا میکنی تا بتوانی از تواناییها و استعدادهایت برای تحققِ چشماندازت استفاده کنی، ترسِ تو رفته رفته بیاهمیتتر میشود.
#ماه_رمضان شروع خوبی برای رسیدنهاست.
_________
@Mahdiyar114
#یه_لقمه🌱
آنچه که انجام میدهی بسیار تأثیرگذارتر است از آنچه که میگویی.
#ماه_رمضان ماه انجام دادنهاست نه گفتنها!
_____
@Mahdiyar114
✍️الهی عاقبت بخیر شی
🚲از تَشَر زدنش فهمیدم که نباید با دوچرخهام بروم. با دست اشاره کرد صبر کنم.
نمیدانم این چه نماز خواندنی📿 بود که داشت به همهی کارهای خانه رسیدگی میکرد؛ چون چند ثانیه قبل هم به خواهرم اشاره کرد که اجاق گاز🔥 رو خاموش کند. اولش خواهرم گیج میزد که منظور مادر چیست؟
اما وقتی به آشپزخانه اشاره کرد و دستش را به حالت پیچاندن چرخاند، فهمید که باید اجاق گاز را خاموش کند.
🚶♂️حوصله نداشتم با پای پیاده بروم نان بگیرم. توی دلم خداخدا میکردم کار دیگری داشته باشد.
وقتی اللهاکبر✨میگفت و دو دستش را روی پاهایش میزد فهمیدم نمازش تمام شده، به کنارش رفتم و سرم را به علامت سؤال تکان دادم.
🧕مادر با مهربانی به صورتم نگاه کرد: پسرم روزای پنجشنبه خیابون اون اطراف شلوغه؛ توی اون ازدحام اگه با دوچرخه بری دلم شور میزنه!
چشمانم گشاد شد: «عه مامان من بچه نیستم!»
🥪وقت چانه زدن نبود هر چه دیرتر میرفتم صف نانوایی طولانیتر میشد.
با کفشهای کتونیام🥾 به دیوار حیاط ضربه زدم و در را محکم به هم کوبیدم.
مادر راست میگفت، خیابان اطراف گلزار شهدا ترافیکی از ماشین بود.
وارد مغازه نانوایی شدم نفس حبس شدهام را بیرون دادم، خداروشکر هنوز شلوغ نشده بود.
🎅پیرمردی عصازنان وارد مغازه شد. دستها و بدن او میلرزید. دلم به حالش سوخت، پرسیدم: «چند تا میخوای؟» نوبتم که شد سه تا را به او دادم و خودم منتظر ماندم تا تعداد نانهایم پنجتا شود.
وقتی پیرمرد میرفت برایم دعا کرد: «الهی عاقبت خیر شی.»🤲
😇باورم نمیشد این کارِ خوب را کرده باشم. هیچ وقت توجهی به دیگران نمیکردم. سخنان روحانی مسجد محلمان بیتأثیر نبود؛ وقتی دیروز در مورد کمک به دیگران برای بهره بردن بیشتر از ماه مبارک رمضان میگفت.
#داستانک
#ماه_رمضان
#به_قلم_افرآگل
_____
@Mahdiyar114
#تفکرانه🌱
زمان و انرژی تو ارزشمنده.
این تویی که باید انتخاب کنی چه جورے ازشون استفاده کنی.
#ماه_رمضان را به آسانی از دست ندهی.
_________
@Mahdiyar114
✨
حساب مےڪنم امشب بزرگے ڪرمٺ را
در عرصہهاے خيالم مساحٺ حرمٺ را
بہ اذݧ حضرٺ باراݧ بہ اذݧ مادرتاݧ
نشستہام ڪه بگیرم مياݧ نیمهے ماه عیدے اٺ را
#میلاد_امام_حسن_مجتبی علیهالسلام مبارررررڪ💚
_____
@Mahdiyar114
✨
مَن ؛
خواب دیدهام
پس از آبادے بَقیع
نذر ضریحِ توست
النگوے مٰادرم ...
#میلاد_امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
_______
@Mahdiyar114
سلام بر
مسافر بی بازگشت
فرودگاه بغداد … ❤️🩹
📍نامعلوم
به وقت پرواز…
#شهید
#حاج_قاسم
________
@Mahdiyar114
47.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎉کریم بودن از قبل تو معنایی نداشت
🎤نماهنگ آقای مهربون، با اجرای گروه نجم الثاقب تهران
#میلاد_امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
____
@Mahdiyar114
•﴾﷽﴿•
[ أنتَفیقَلْبِیحَسنْ_ع]
سائلان . . .
ڪاسہ بہ دستان
هـمگی جمع شـوید
یڪ روزِ دگر ، آقاۍ ڪَرم مۍآید
#امامحسنیام
#الحمــدللہ
#میلاد_امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
_______
@Mahdiyar114