eitaa logo
دلبرکده
17.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2هزار ویدیو
16 فایل
🏡💞دلبرکده یک کلبه مهربانی ست آموزش صفر تا صد برای هر چه که یک بانو، نیاز دارد💎 🌺روش های دلبری کردن ملکه از پادشاهِ خود برای داشتن یک زندگیِ سراسر عاشقانه💑 آیدی ارتباط: @admin_delbarkade لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💢 چالش 💢 یکبار به همسرم دروغ گفتم ..🤭 حالا چکار کنم که اعتمادش جلب بشه ⁉️ ارسال نظرات : 👩🏻‍💻 @admin_delbarkade .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. قربون کمر خم شده ت برم مادر! زگهواره تا گور دانش بجوی اگه ویدئو بود👌😍 🖤 @delbarkade
دلبرکده
. 💢 چالش 💢 یکبار به همسرم دروغ گفتم ..🤭 حالا چکار کنم که اعتمادش جلب بشه ⁉️ ارسال نظرات : 👩🏻‍💻 @a
. 🔹 ارسالی اعضا در رابطه با چالش و مشکل مطرح شده از طرف دوستمون ♻️ جلب اعتمادِ دوباره زمان می‌برد ! .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 💓 چالش 💓 اینو برای همسرتون بفرستید بگید : عشقم بیا یدونه ازینا بسازیم 😍🥰 🖤 @delbarkade .
جملات مورد علاقه آقایون که در طول روز منتظرند تا از همسرشون بشنوند👇👇👇 ❣ من خیلی خوش شانسم که تو رو دارم ❣ من عاشق اینم که تو همیشه میدونی هر حرفی رو کِی و کجا بزنی( البته اگر این ویژگی رو داره بهش بگید) ❣ من همیشه باورت داشتم و دارم ❣ قدردان همه کارهایی که بخاطر من انجام میدی هستم ❣عزیزم به کمکت احتیاج دارم... ❣امروز خیلی خوشتیپ تر شدی ❣این مدل مو خیلی بهت میاد (برای وقتایی که از آرایشگاه میاد مناسبه) ❣تو با همه مردهای دنیا فرق داری ❣تو رو همینجوری که هستی دوستت دارم ❣تو خیلی سخت کوشی/ پر تلاشی ❣ بخاطر همه وقت‌هایی که بهت نیاز داشتم و کنارم بودی ازت ممنونم 🖤 @delbarkade .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبرکده
#داستان #فیروزه‌ی_خاکستری19 #بُغض _ببین فیروزه جون من تو رو مثل خواهر کوچیکم دونستم وگرنه خودمو وسط
بعد از صبحانه عمو و زنعمو را بدرقه کردیم. امیر به شالیزار رفت. دیشب موقع خواب برای یک هفته‌ی آینده برنامه‌ریزی کردم. سکوت خانه برای خواندن کتاب و نوشتن خاطرات روزانه عالی بود. در فکر انتخاب کتاب بودم که خاله تمام روفرشی‌ها را جمع کرد و به ایوان برد. از فکر کتاب بیرون آمدم. چکمه‌ پوشیدم. دو روز تمام با خاله مشغول خانه تکانی شدم. موقع خواب کتابی باز می‌کردم. صبح موقع نماز بدون خواندن یک کلمه آن را می‌بستم. روز سوم آرامش به خانه آمد. خاله و ننه در چرت بعدازظهر بودند. به حیاط رفتم و زیر درخت تامسون روی کنده‌ی درخت نشستم. کتاب «چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟» را باز کردم. جملات اول کتاب را خواندم. «روزگاری, در زمان های بسیار قدیم, در سرزمینی بسیار دور, چهار موجود کوچک زندگی می کردند که در جستجوی پنیر به درون هزارتوی پر پیچ و خمی راه یافتند تا غذا جستجو کنند و بخورند و شاد شوند.» بدون اینکه بقیه‌ی کلمات را بفهمم فکرم سراغ امید و مادرش رفت. مامان گفته بود که چند روزی یکبار زنگ می‌زند و به بهانه احوالپرسی از من آمار می‌گیرد. تصور اینکه بتواند آدرس اینجا را از زیر زبان مامان بکشد، دیوانه‌ام کرد. سعی کردم به آن‌ها فکر نکنم. یاد برق چشمان امیر افتادم. حرف‌های زنعمو را مرور کردم. اخم‌هایم در هم رفت. سؤالی این مدت مغزم را درگیر کرده بود. کاش از زنعمو پرسیده بودم! شاید خاله سر دعوایش با بابا موافقِ... من نبود! اما اگر به خاطر خودم مخالف باشد چه؟! سعی کردم به دومی فکر نکنم. ولی خیلی وقت بود که آن‌ها سر زمین شالیزار توافق کرده بودند. غرق افکار درهم بودم که صدای باز شدن در آمد. ضربان قلبم بالا رفت. چند صفحه از کتاب ورق زدم. مشغول لب زدن از روی کلمات شدم. امیر در را کامل باز کرد. نیسان آبی را تا نزدیک من جلو آورد. فقط یک متر با هم فاصله داشتیم. اما متوجه حضور من نشد. سرم را بلند کردم تا سلام کنم. با آن چکمه‌های بلند مشکی و پیراهن گشاد و شلوار کردی امیر همیشگی نبود. بی‌اختیار خندیدم. خنده‌ام را جمع کردم. بدون اینکه من را ببیند به طرف در رفت. با صدای رسایی گفتم: _سلام. سرش را بلند کرد. دنبال من گشت. سعی کردم نخندم. گفتم: _خسته نباشید. برگشت. سرش را پایین انداخت. نگاهش روی کتابم ماند. _ فکر کردم داره از آسمون بهم الهام میشه. از دهانم پرید: _با این زندگی زاهدانه‌ای که در پیش گرفتی حتما منتظرش باش. یکدفعه نگاهم کرد. گوشه‌ی لبش خندید. خودش را به آن راه زد: _منتظر کی باشم؟ بلند گفتم: _الهام لبش را گاز گرفت و به طرف در رفت. منتظرش نماندم. روی کنده نشستم. همه‌ی حواسم به حرکات امیر بود. سرم را بردم در کتاب و کلمات را تند تند لب زدم. نزدیکم شد. وانمود کردم غرق خواندن هستم. پرسید: _بالاخره فهمیدی کی برداشته؟! چشمانم بین امیر و ماشینش دو دو زد. شانه بالا انداختم. خندید و با ابرو به کتاب اشاره کرد. _پنیر رو می‌گم. باز هم متوجه نشدم. ابروهایم در هم رفت. به کتاب نگاه کردم. متوجه گیجی‌ام شد. بحث را عوض کرد: _مامان خونس دیگه؟ برای اینکه انتقام بگیرم گفتم: _آره تا من اینجام برو مامانت رو ملاقات کن. کلمن و سبد وسایلش را از ماشین بیرون آورد. یک ابرویش را بالا برد و سرش را به یک طرف تکان داد. از فرصت استفاده کردم. _بابا گفت بمونم آخر هفته میان وگرنه با عمو جمال رفته بودم. در ماشین را بست. شانه‌هایش را به بالا تمایل داد. _معلومه مامان ازت زیاد کار کشیده خسته شدی. چشمانم را درشت کردم. _نه منظورم این بود خیلی مزاحم شدم. دلم نمی‌خواد کسی رو معذب کنم. _اینجا کسی معذب نیست. همونقدر که خونه ماست خونه شما هم هست. حرفش را باور نکردم. _آهان به خاطر این خودتو قرنطینه کردی؟! همینطور که می‌رفت گفت: _این قضیه یه داستان دیگه داره نگران نباش! 🖤 @delbarkade .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا بقیة اللّه فی ارضه🌹 السلام علیک حین تقرا و تبیّن🌹 السلام علیک حین تصلّی و تقنت🌹 السلام علیک حین ترکع و تسجد🌹 السلام علیک حین تهلّل و تکبّر🌹 السلام علیک حین تحمد و تستغفر🌹 💐 روز جمعه است و نثار حضرت بقیة الله الاعظم (عج)حداقل ۱۰ گُل صلوات هدیه کنیم 💐 🖤 @delbarkade .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. حرفهای جالب دختر کوچک عراقی به برخی زائرین اربعین 🔻حواست باشه وقتی میای کربلا، امام حسین(ع) نمیخواد که با خط چشم و آرایش بیایی 🖤 @delbarkade .
. ⚠️ این جملات عذرخواهی محسوب نمی‌شوند⚠️ ❌ میشه فراموشش کنیم!؟ ❌ تقصیر من نیست، تو جنبه شوخی نداری! ❌ باشه اصلا ببخشید، خوبه!؟ ❌ ببخشید ولی خودت شروع کردی! ❌ تو زیادی حساسی ❌ ببخشید فکر نمی‌کردم انقدر مهم باشه 🖤 @delbarkade .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبرکده
══════════•════••• 🟣 زن در اسلام (۱) زن مسلمان دو ویژگی دارد؛ ❖_اول اینکه یک انسان مومن است ❖_
══════════•════••• 🟣 زن در اسلام (۲) زن هنگامی که در درون خانه زندگی می کند همسر است اما طبیعی است که او خود را دارای دو شخصیت بداند که هرکدام مسئولیتی را در زندگی برای او ایجاب می‌کند. اول شخصیت او به عنوان همسری است که می‌خواهد محبت شوهرش را جلب کند و به عنوان مادری که میخواهد محبت فرزندان را به دست آورد و آنان را تربیت کند. و آنچه را که آنان دوست دارند، فراهم نماید تا آنان با آرامش و اطمینان خاطری که در منزل دارند بتوانند در عرصه‌های زندگی پیروز شوند. دوم شخصیت او به عنوان مسلمانی که احساس می کند وظیفه دارد تا اندیشه و عاطفه و تعهدش را بیشتر در جهت رضای الهی به کار گیرد تا جلب رضایت انسان‌ها. این شخصیت، او را در موقعیتی قرار می‌دهد که در عرصه زندگی با اهتمام به مسئولیت‌های شرعی که به گردن دارد مانند همسری برای شوهر و مادری برای فرزندانش برای به دست آوردن خوشنودی خداوند بکوشد و سعی کند، حقوق شوهر و فرزندانش را پایمال نکند تا بر همگان روشن کند که یک انسان مسلمان کسی است که به وظایفش عمل میکند بی آنکه نگاه کند تا ببیند دیگران به وظایف خود عمل میکنند یا خیر. 📚اسلام، زن و جستاری تازه ص ۱۵۳و ۱۵۴ 🖤 @delbarkade .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا