یه جا نوشته بود:
«من همش فقط تظاهر میکنم که اهمیت نمیدم؛ در حقیقت همهچیز بیش از حد برام مهمه...»
و چقدر منو میگفت... :)
هدایت شده از شل مغز
داشتیم با reacted to your story کنار میومدیم، که با liked your story رو به رو شدیم
دیگه الان کاملا برکت از دایرکتا رفته
- توئیت زده بود :
وقتیفاصلهنباشهنمیفهمیکهچقدرحواسمبهتبود.
«ولی با فاصله راحت میفهمی!»
این واقعا حقی بود که لازمه دوبار بخونیش: )
پـیـشِ هَـر کَـس سُفـرهی دِل را نَبـایَـد بـاز کَـرد
هَـر چه بَر ما میرَوَد از این دِلِ وامانده است...
یه دیالوگی بود که میگفت:
«میدونی من همیشه برا سفت نگه داشتن رابطم با اونایی که دوسشون داشتم، به اندازه دوطرف تلاش کردم، ولی الان فهمیدم اشتباه بوده!»
و چقدر درست میگفت..!