داستان واقعی پرستار بچه🚫
دختری جوانی به عنوان پرستار بچه در یک خانه کار میکرد.. پدر و مادر بچه ها آن شب برای دیدن فیلمی به بیرون رفتند و بچه ها را به پرستار خود سپردند.
پرستار وقتی دیروقت شد بچه ها را به رختخواب برد و خواباند و بعد از آن برای تماشای تلویزیون به طبقه پایین رفت. که ناگهان صدای زنگ تلفن را شنید، وقتی جواب تلفن را داد ، تمام آنچه که شنید نفس نفس زدن سنگین بود و صدای مردی که از او پرسید: "آیا به بچه ها سرزده ای؟"
با ترس ، تلفن را سر جایش گذاشت وناگهان....⬇️⬇️🔹
⬅️ ادامه ی داستان➡️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍✋سلاااام برشما
🌸🍃زندگیتـــون عـاشقــانه
لحظــه هـــــاتـــون شـــــاد🌺🍃
🌼🍃روزتـــون همـــراه بــاآرامــــش
امروز جمعه
✧ 14 دی ماه 1403 ه.ش
02. رجب 1445 ه.ق
✧ 03 ژانویه 2025 میلادی
┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
🔘✨ ↯ ذڪر روز جمعه
اللهم صل علی محمد و آل محمد
..