فقالأحبَمُحَرَّمکینسیالتّعبالنّاس؛
وگفت:
مُحَرَّمترادوستدارم،
خستگیهاراازیادممیبردوآدمهارا..
- آینه آفتاب ؛
بنا نبود فقط خوبها حرم بروند شبی بیا و مرا هم به کربلا ببرم.
مارا نمیبری به حرم ؟ قهر کردهای؟
بگذر ازاین گدایِ بدِ قدرناشناس..(:💔
همانقدر كه زن را بايد فهميد ...
مرد را هم بايد درك كرد ...
همانقدر كه زن "بودن" ميخواهد ...
مرد هم "اطمينان" ميخواهد ...
همانقدر كه بايد قربان صدقه ي روي بي آرايش زن رفت ...
بايد فداي خستگي هاي مرد هم شد ...
همانقدر كه بايد بي حوصلگي هاي زن را طاقت آورد ...
كلافگي هاي مرد را هم بايد فهميد ...
خلاصه "مرد" و "زن" ندارد ....
به نقطه ي "مــا" شدن كه رسيدي ...
بهترين باش برايش ...
بگذار حس كند هيچكس به اندازه تو دركش نميكند ...
_
من چه در وهم وجودم چه عدم ؛ دلتنگم
از عدم تا به وجود آمده ام ؛ دلتنگم.
_
آمدم باز در میکده ات گریه کنان
تشنه ام تشنه بیدار سبویی برسان
این طرف آن طرفم جان رقیه مکشان
بنده ات را به سر سفره زهرا بنشان
خواهشا اشک دو چشمان مرا جاری کن
کار از کار گذشته تو فقط کاری کن
سینه ام وادی طور است پر از نور جلی ست
تازه فهمیده ام این گریه چه خیرالعملی ست
دامن رحمت تو هم ابدی هم ازلی ست
بنده سینه زنت دست به دامان علی ست
به سرم سایه ایوان و امان نجف است
دل من تنگ علی تنگ اذان نجف است
من به هم ریخته ام کاش که درهم بخری
گذری هم که بیایم تو ز من میگذری
در شب اول قبرم ز تو دارم اثری
آمدم تا که مرا پیش حسینت ببری
من خجالت زده تو شدم آبم نکنی
جلوی چشم علمدار خرابم نکنی
آمدم تا که فقط دل بسپارم به حسین
بگذارید بیافتد سر و کارم به حسین
باز افتاده همه کوله و بارم به حسین
تک و تنها کس و کاری ندارم به حسین
_
#محرم
من الاشیا الذی یحبّها
قلبی؛ انت و محرّمک...
از چیزهایی که قلبم دوست دارد؛
تو و محرمت..!
#محرم
محبوب من
ما که توقع نداشتیم این دنیا ما را ناز کند، یا گرم در آغوش بگیرد
فقط توقع بود که این قدر جگرمان را نسوزاند!
محبوب من!
عدالت یعنی هرچیزی، هرکسی، سرجای خودش باشد
عدل این است که شما دردل ما باشید...
| محمد صالح علاء |